آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

  • سایر
  • کلی طبیعی، کلی وجودی و نسبت آن ها با حر کت جوهری و تجرد نفس

کلی طبیعی، کلی وجودی و نسبت آن ها با حر کت جوهری و تجرد نفس

خلاصه محتوا:

در این محتوا فلسفی، در ادامه‌ی موضوع «کلی، جزئی و کلی طبیعی» به تحلیل دقیق جایگاه طبیعت انسانی و کلی طبیعی در موجودات پرداخته می شود. تبیین می‌شود که روح انسانی طبیعت انسانی دارد و این طبیعت همان کلی طبیعی است که در تمام افراد نوع خود ظهور دارد، بی‌آنکه به اعراض جسمانی وابسته باشد. اعراض تنها مشخصات فردی‌اند و در ذات شیء دخالت ندارند؛ ازاین ‌رو سیاهی، سفیدی، بلندی، کوتاهی و سایر ویژگی‌های جسمی تأثیری در حقیقت انسانیت ندارند، همان‌گونه‌ که در آب یا سایر موجودات نیز چنین است.

در ادامه، مراتب تمایز موجودات به سه مرحله تقسیم می‌شود: 

۱. تمایز اولیه به واسطه‌ ی صورت جسمیه، 

۲. تمایز ثانویه به وسیله‌ی صورت نوعیه جسمیه، 

۳. و تمایز نهایی بر اثر اعراض و مشخصات فردی. 

با مثال حرکت جوهری، روشن می‌شود که هویت شیء در جریان تغییرات محفوظ است؛ یعنی با وجود سیلان و تدریج در جوهر، نوعیت و هویت واحد آن حفظ می‌شود. لذا تغییرات عرضی تابع تغییرات جوهری‌اند، نه بالعکس.

در ادامه تفصیل اقسام کلی ذکر می شود: 

۱. کلی منطقی و کلی عقلی که هر دو مفهومی و ذهنی‌اند. 

۲. کلی طبیعی که حقیقت منتشر در افراد نوع است؛ همچون انسانیت در همه‌ی انسان‌ها. 

۳. کلی وجودی یا کلی «سِعی» که در فلسفه‌ی صدرایی مطرح است و به معنای احاطه‌ی وجودی علت بر معلول است؛ بدین معنا که وجود علت کلی و اشمل از وجود معلول است.

در ادامه، با تحلیل نسبت میان کلیت و تجرد بیان می‌شود که هرچه وجود شیء قوی‌تر باشد، ابزارهای مادی و واسطه‌های ادراک کمتر می‌شود. ازاین ‌رو، ادراک عقلی از هرگونه ابزار مادی بی‌نیاز است و نشانه‌ی تجرد نفس انسانی محسوب می‌گردد. در مقابل، ادراک حسی وابسته به ماده است و جنبه‌ی جزئی دارد. 

در بخش پایانی، تأکید می‌شود که همه‌ی موجودات مادی جزئی‌اند و امکان ذاتی و استعدادی دارند، اما مجردات کلی‌اند و تنها امکان ذاتی دارند. همچنین نسبت کلی و جزئی در سطوح مختلف هستی (عرض و جوهر، ماده و مجرد، عقل و نفس) بر اساس میزان «سِعه‌ی وجودی» تعیین می‌شود. در نهایت، کلیت وجودی دلیلی بر تجرد نفس ناطقه است، زیرا هر حقیقتی که سِعه‌ ی وجودی بیابد و احاطه پیدا کند، از مادیت خارج شده است.

نتیجه‌ی نهایی گفتگو این است که: 

«کلی طبیعی» حقیقتی عینی است که در افراد خود ساری است و «کلی وجودی» مرتبه‌ای از احاطه‌ی وجودی است که مبنای تجرد و مراتب وجودی در نظام حکمت متعالیه تلقی می‌شود. 

آغاز محتوا:

  • آغاز بحث و تعریف کلی طبیعی: 

در ادامه‌ی موضوع «کلی، جزئی و کلی طبیعی» بیان می‌شود که روح انسانی دارای طبیعت انسانی است و این طبیعت همان «کلی طبیعی» است که در تمام افراد ظهور دارد. طبیعت انسانی در هر فردی از انسان‌ها متجلی است. این طبیعت در خارج به ‌وسیله‌ی اعراض و ویژگی‌های مشخص تحقق می‌یابد، اما اعراض در حقیقتِ ذات شیء نقشی ندارند. 

اعراضِ بدن انسان مانند رنگ پوست، قد و دیگر ویژگی‌های بدنی، در حقیقت انسانیت نقشی ندارند. همان‌ گونه که در آب یا حیوان نیز چنین است: اعراض آب دخالتی در «آب بودن» ندارند، و اعراض حیوان نیز در حیوانیت او بی‌تأثیرند. بنابراین، هر کلی طبیعی یا ذات هر موجودی در خارج همراه با اعراض و مشخصات است ولی این مشخصات تنها در تفکیک و تمایز افراد نقش دارند. 

  • مراتب تمایز موجودات: 

تمایز اشیاء به سه مرتبه تقسیم می‌شود:

۱. تمایز اولیه بر اثر صورت جسمیه است که موجب تعین ماده می‌شود. 

۲. تمایز ثانویه به واسطه‌ی صورت نوعیه جسمیه است. 

۳. مرحله‌ی سوم تمایز از طریق اعراض و مشخصات فردی است. 

اعراض مشخصاتی‌اند که یک فرد را از دیگری جدا می‌کنند، اما حقیقت نوع در همه‌ی افراد یکی است.

  • مثال طبیعت آب و اعراض آن: 

حقیقت آب همان طبیعت آب است که در تمام مصادیق آب وجود دارد. کمیت، کیفیت، رنگ، بو و گرمی و سردیِ آب هیچ‌ کدام در حقیقت آب بودن تأثیری ندارند. هر مقدار از آب، همان ماهیت آب را دارد. ازاین ‌رو، کلی طبیعی، طبیعتی است که در همه‌ی افراد خود ساری است؛ هر فردی از نوع همان طبیعت را در ذات خود دارد.

  • اعراض و دخالت‌ نداشتن آن در ذات: 

تمام انسان‌ها به ‌رغم تفاوت‌های ظاهری، در حقیقت انسانی مشترکند. انسان سفید، سیاه، بلند یا کوتاه همگی دارای طبیعت انسانی‌اند. همان‌گونه که حیوان درنده و حیوان اهلی هر دو در حیوانیت مشترک‌اند. 

اعراض تنها عامل جدایی در افرادند و چون ذاتی نیستند، اختلاف در آن‌ها به اختلاف در ذات نمی‌انجامد. اگر اعراض ذاتی بودند، باید در همه‌ی افراد یکسان وجود می‌داشتند. مثلاً اگر سفیدی ذاتی انسان بود، انسان سیاه‌ پوست دیگر انسان محسوب نمی‌شد، در حالی که هست. پس اعراض ذاتی نیستند.

  • حرکت جوهری و حفظ هویت در تبدلات: 

در بحث حرکت جوهری گفته می‌شود که اشیاء دارای هویت واحد اتصالی هستند. حرکت جوهری تدریجی و ذاتی است و موجب می‌شود استعدادهای شئ به فعلیت برسند و مراتب وجودی آن کامل‌تر شود. 

در این حرکت، با وجود تبدلات ذاتی، هویت و نوعیت شئ محفوظ می‌ماند. بدین ‌ترتیب، تبدل در جوهر به معنای کامل ‌تر شدن ماهیت است نه تبدیل ماهیتی به ماهیت دیگر. تغییرات عرضی تابع تغییر در جوهرند و تغییر در اعراض، تغییر در ذات محسوب نمی‌شود.

  • بحث ذاتی و عرضی بودن صفات: 

در منطق، فصول حقیقی اشیاء مطرح می‌شوند؛ مانند ناطق بودن که فصل حقیقی انسان است. تمام انسان‌ها قدرت ادراک کلیات را دارند، پس ناطق بودن ذاتی انسان محسوب می‌شود. اما سیاه یا سفید بودن ذاتی نیست، زیرا در میان انسان‌ها تفاوت دارد. هر صفتی که در همه‌ی افراد نوع حضور داشته باشد، ذاتی است وگرنه عرضی خواهد بود.

  •  تمایز کلی مفهومی و کلی طبیعی: 

کلی مفهومی شامل کلی عقلی و کلی منطقی است که هر دو در ذهن تحقق دارند و مفهومی‌اند. در مقابل، کلی طبیعی، طبیعتی است که وجود خارجی دارد و در افراد خود سریان دارد؛ همچون حقیقت انسانیت که در همه‌ی انسان‌ها وجود دارد. 

کلی طبیعی در فلسفه مانند پدری است واحد برای فرزندان متعدد؛ همان‌گونه که حقیقت انسانیت در افراد انسان محقق است، پدر واحد نیز در وجود فرزندان خود ظهور دارد.

  •  مراتب کلیات از نگاه حکمت متعالیه: 

فیلسوف با ارتقای فهم خود از کلی طبیعی، کلیات بالاتری را طرح می‌کند و به مفهوم کلی تشکیکی یا کلی (سِعِه) وجودی می‌رسد. این کلی سه مراتب دارد: 

۱. فرد عقلی، 

۲. فرد مثالی، 

۳. فرد مادی. 

این مراتب تشکیکی و دارای درجات‌اند و فیلسوف با شناخت آن‌ها به درک کلی‌تر وجود می‌رسد. 

کلی وجودی (سِعِه) در قیاس با کلی منطقی، مراتب و درجه دارد و احاطه‌ی وجودی دارد؛ مانند وجود علت که کلی‌تر و شامل‌تر از وجود معلول است.

  •  رابطه‌ی کلی وجودی با تجرد نفس: 

کلی سِعِه وجودی دلیلی بر تجرد نفس ناطقه است، زیرا هر حقیقتی که دارای مراتب و درجات وجودی باشد، از مادیت بیرون رفته است. موجود مادی سعه‌ی وجودی ندارد، در حالی ‌که نفس انسان به سبب علم و عمل، سعه ‌ی وجودی پیدا می‌کند و کلی‌تر می‌شود. 

درک عقلی و عمل صالح موجب تکامل وجودی و اتحاد با معقولات می‌شود، و هرچه این ادراکات افزایش یابد، انسان سعه و کلیت بیشتری می‌یابد. ازاین ‌رو، کلیت وجودی مقدمه‌ای برای اثبات تجرد نفس است.

  • نسبت علت و معلول در کلیت وجودی: 

در فلسفه، کلیت وجود علت نسبت به معلول بدین معناست که وجود علت اشمل و احاطی‌تر است. این کلیت نه مفهومی بلکه عینی و خارجی است و درجات هستی را نشان می‌دهد. بنابراین، تفاوت کلی عقلی و منطقی که ذهنی‌اند با کلی وجودی که عینی است، در همین نقطه است.

  •  مراتب قوت وجود و نقش وسائط در ادراک: 

در ادراک حسی، چون وجود مادی و ضعیف است، نیاز به ابزار و واسطه‌های مادی دارد؛ اما در ادراک مثالی، واسطه‌ها کمترند و در ادراک عقلی هیچ واسطه‌ای وجود ندارد. هرچه وجود قوی ‌تر باشد، نیاز به ابزار کمتر است و این خود دلیلی بر تجرد مراتب عالی‌تر وجود است.

  • نسبت کلی و جزئی در هستی و مراتب جواهر: 

همه‌ی موجودات مادی جزئی‌اند و دارای امکان ذاتی و استعدادی‌اند، در حالی که مجردات فقط امکان ذاتی دارند. 

در نسبت میان موجودات، هر مرتبه‌ی بالاتر نسبت به مرتبه‌ ی پایین‌تر کلی است: 

– جوهر نسبت به عرض کلی است. 

– مجرد عقلی نسبت به مجرد مثالی کلی است. 

– مجرد مثالی نسبت به موجود مادی کلی است. 

به همین قیاس، عقل کلی نسبت به نفوس کلی، و نفوس کلی نسبت به نفوس جزئی کلیت دارند.

  •  مثال‌های کاربردی کلیت طولی: 

وجود جوهر نسبت به عرض کلی است پس عرض جزئی است. در جواهر مجرد هم عقول طولی و هم عرضی داریم ، عقول طولیه کلی و عقول عرضی جزئی هستند. مانند درختی که جوهر است و شاخه‌ اش نسبت به آن جزئی است. ریشه نسبت به شاخه سعه‌ی وجودی بیشتری دارد. 

نفوس کامل کلی‌اند و نفوس ناقص جزئی‌اند. 

عقل کلی مظهر امیرالمؤمنین (ع) و نفس کلی مظهر حضرت زهرا (س) است؛ اینها مظاهر کلیات سِعِه وجودی‌اند.

  • جمع ‌بندی اقسام چهارگانه‌ی کلی: 

در پایان، چهار قسم کلی معرفی می‌شود: 

۱. کلی منطقی، 

۲. کلی عقلی (هر دو مفهومی و ذهنی‌اند و تشکیک ‌پذیر نیستند). 

۳. کلی طبیعی (حقیقت ساری در افراد در خارج). 

۴. کلی وجودی یا کلی سِعِه که در فلسفه صدرایی بیان می‌شود و تشکیکی است و احاطه‌ی وجودی دارد. 

این دو نوع اخیر عینی و خارجی‌اند و درجات وجودی دارند، و در نظام حکمت متعالیه صدرایی اساس تبیین تفاوت مراتب وجود و تجرد نفس را تشکیل می‌دهند.

گفتارهای مشابه