خلاصهٔ محتوا:
موضوع کلی:
این محتوا به تبیین چگونگی پیدایش و نقش «روح بخاری»، «قوّه نامیه» و تبیینِ «جسمانیتالحدوث بودنِ نفس» از منظر حکمت متعالیه صدرایی اختصاص دارد. در کنار این مباحث، نسبت بدن با نفس، مراتب وجودی نفس، و تأثیر مزاج بر قوهٔ خیال و ادراکات نیز بررسی میگردد.
۱. چگونگی شکل گیری روح بخاری:
غذای واردشده به بدن پس از هضم در کبد به خون صاف و زلال تبدیل میگردد. این خون از کبد به قلب میرود و در ترکیب با بخار قلب، حالت بخاری مییابد که «روح بخاری» نامیده میشود. این روح، به سه شاخه تقسیم میشود: بخشی در خودِ قلب میماند و «روح بخاری حیوانی» است، بخشی به مغز میرود و «روح بخاری نفسانی» نام دارد، و بخشی دیگر دوباره به کبد بازمیگردد و «روح بخاری طبیعی» خوانده میشود. حرارت ذاتی قلب و سردی کبد در تعادل و تشکیل این روح نقش اساسی دارند. لطافت روح بخاری، اساس لطافت قوا و دقّت ادراکات است.
۲. قوّه نامیه و نقش آن در ساخت بدن:
قوهٔ نامیه (قدرت رشددهندهٔ بدن) از شُعَبِ نفس نباتی و تحت تدبیر نفس ناطقهٔ انسانی است. همانگونه که قوهٔ نامیهٔ حیوانی بدن حیوان را و قوهٔ نامیهٔ گیاهی بدن گیاه را میسازد، قوهٔ نامیهٔ انسانی نیز بدن انسان را میسازد. این قوّه مسئول رشد و بدنسازی در طول، عرض و عمق است. در هر مرتبه، نفسِ مربوطه حاکم است و کار تدبیر بدنِ خویش را از طریق قوای خود انجام میدهد. بدینسان بدنها با واسطهٔ روحهای مجرد عقلی تدبیر میشوند.
۳. مراتب وجودی نفس ناطقه و جسمانیت الحدوث بودن آن:
بر پایهٔ مبنای صدرالمتألّهین، نفس ناطقه نه قدیم و نه ازلی است بلکه حادث به حدوث بدن است؛ یعنی ابتدا بدن پدید میآید و سپس نفس از متن نطفه ظهور میکند. در نطفه دو نوع حرکت جوهری وجود دارد:
۱. حرکت جوهری در جرم نطفه که موجب پیدایش مراتب بدنی (نطفه، علقه، مضغه و…) میشود.
۲. حرکت جوهری در قوّه و استعداد نطفه که همزمان با افاضهٔ صورتهای جوهری تحقق مییابد و به صورت نفس ظاهر میشود.
این نفس از مرتبهٔ نباتی آغاز و سپس به حیوانی و انسانی ارتقا مییابد. بدین ترتیب، رابطهٔ نفس و بدن اتحادی است نه ترکیب انضمامی؛ بدن نه خانه و نه آلت نفس، بلکه مرتبهٔ نازلهٔ نفس است.
۴. رابطهٔ وحدت و کثرت در انسان:
انسان یک حقیقت واحد است که از بدن و نفس تشکیل گشته و وحدت او حقیقی است، نه عددی. کثرت، ناشی از تعلق به عالم ماده است؛ زیرا ماده و جسم تکثّرپذیرند. اما حقیقت انسان، که مرکّب اتحادی از بدن و نفس است، در جوهر خود واحد است. وحدت عددی انسانها بهسبب کثرت بدنهای مادی است، در حالی که در مراتب بالاتر وجود، وحدتی حقیقی و فراعددی حکم فرماست.
۵. نسبت بدن و عقل کل در تدبیر عالم :
همان گونه که نفس انسان بدن او را تدبیر میکند، عقل کل نیز عالم مادّه و ملکوت را تدبیر مینماید. عالم ملکوت شأن خیالی و عالم ماده شأن مادی عقل کل است. لذا تدبیر عقل کل نسبت به عوالم تدبیری تکمیلی است و تجلیات عقل کل در این دو ساحت ظهور پیدا میکند. از این منظر، وحدت عوالم، وحدتی حقیقی است نه عددی.
۶. مزاج، خیال و لطافت ادراکات
در پایان، بر نقش اعتدال مزاج در لطافت روح بخاری، قوّت خیال و دقت تعقّل تأکید میشود. هرچه مزاج معتدل تر باشد، نفس بهتر بدن را تدبیر میکند، ادراکات کلی و خیالی لطیف تر میشوند و دریافت از عوالم غیبی کامل تر میگردد. به همین دلیل، قوهٔ خیال در افراد دارای مزاج معتدل، صورتهای خیالی واقعی تر و خواب هایی صادق تر میسازد. اختلال در مزاج سبب اغتشاش در صورت سازی خیال و اضطراب در رؤیاها میشود.
جمع بندی اندیشه ای:
در این محتوا تمام مباحث، نظام صدرایی «حرکت جوهری»، «اتحاد نفس و بدن»، و «تجرد تدریجی نفس» مبنای تحلیل قرار داده شده است: بدن مرتبهٔ نازلهٔ نفس است، نه ابزار آن؛ روح بخاری واسطهٔ میان نفس و بدن و عامل انتقال تدابیر است؛ قوّهٔ نامیه تحت اشراف نفس ناطقه بدن را بنا مینهد؛ و اعتدال مزاج شرط لطافت ادراک و صفای قوهٔ خیال است.
آغاز محتوا:
- تبیین موضوع و محورهای بحث :
در این محتوا سه محور اساسی مورد بررسی قرار میگیرد: نخست، چگونگی شکل گیری روح بخاری در بدن انسان؛ دوم، نقش قوّه نامیه در ساخت بدن؛ و سوم، بیان اجمالی دو نوع حرکت جوهری در نطفه و بحثِ «جسمانیت الحدوث بودن نفس».
بدن انسان در واقع دارای دو نحوه گستره و امتداد است: یک گستره عرضی ـ عمقی ـ جوهری که از آن به «جسم طبیعی» تعبیر میشود و دیگری گستره عرضی محض که «جسم تعلیمی» یا هندسی است. موضوع مورد توجه در این محتوا، جسم طبیعی است یعنی همان مرتبه نازله بدن. در این معنا، بدن در حقیقت جلوه و ظهور نفس ناطقه است، به این معنا که «بدن» مرتبه نازله نفس ناطقه میباشد نه آنکه «نفس» مرتبه نازله بدن باشد.
بدین ترتیب، تفاوت میان بدن و جسم طبیعی روشن میگردد؛ زیرا نفس همیشه همراه با بدن است چه در عالم ماده، چه در عالم برزخ، و چه در قیامت اما نفس توانایی آن را دارد که بدون جسم طبیعی نیز باقی بماند.
- چگونگی شکل گیری روح بخاری در بدن انسان:
فرآیند پیدایش روح بخاری از کبد آغاز میشود. هنگامی که غذا در کبد هضم میشود، بخشی از آن به صورت خون صاف و تصفیه شده درمیآید. این خونِ زلال، از کبد به سوی قلب روان میگردد. در قلب، این خون با بخار برخاسته از قلب ترکیب میشود و حالتی بخاری و لطیف پیدا میکند که از آن به «روح بخاری» تعبیر میشود.
کبد طبعی سرد دارد، امّا قلب به سبب تپش و حرکت دائم خود دارای طبعی گرم است. وقتی این خون تصفیه شده از کبد به قلب میرسد، به سه شاخه تقسیم میشود:
۱. بخشی از آن به سمت راست قلب میرود،
۲. بخشی به سوی مغز جریان مییابد،
۳. و بخشی دیگر دوباره به کبد بازمیگردد.
- این تقسیم سه گانه منشأ سه نوع روح بخاری است:
– آن بخش که در قلب باقی میماند را «روح بخاری حیوانی» مینامند؛
– آنکه به مغز میرود، «روح بخاری نفسانی» است؛
– و آن قسمت که مجدداً به کبد بازمیگردد، «روح طبیعی» خوانده میشود.
بنابراین، روح بخاری در حقیقت از بخار لطیفی است که در نتیجه ترکیب بخار قلب با خون زلالِ برآمده از کبد حاصل میگردد، و انتقال و توزیع آن در بدن منشأ حیات و قوای گوناگون نفسانی و طبیعی میگردد.
- نقش قوّه نامیه در ساخت بدن :
نفس ناطقه انسانی در مرتبه نباتی خویش، عهده دار اموری همچون تغذیه، جذب و دفع، تولید مثل، و رشد بدن در سه بُعد طول، عرض و عمق است. بدین معنا، ساختن و رشد بدن به وسیله قوّه نامیه انجام میگیرد. نفس نباتی هفت فعل را در تدبیر بدن انجام میدهد که همه آنها در بُعد تربیت و پرورش بدن است.
قوّه نامیه، شأنی از شئون نفس نباتی است، و نفس نباتی نیز شأنی از شئون نفس ناطقه انسان به شمار میرود. بنابراین، قوّه نامیه انسانی بدن انسانی را میسازد؛ چنان که قوّه نامیه حیوان بدن حیوانی را پدید میآورد و قوّه نامیه گیاه بدن گیاهی را. هر قوّه نامیه تحت تدبیر مستقیم همان نفسی است که بدان وابسته است.
در این ترتیب، قوّه نامیه ما تحت مدیریت نفس انسانی است، همان طور که قوّه نامیه حیوان تحت تدبیر نفس حیوانی، و قوّه نامیه گیاه تحت تدبیر نفس نباتی قرار دارد. در همه مراتب، مدبّر هر سطح، نفسِ همان مرتبه است و خود نفوس نیز تحت تدبیر موجودات مجرد عقلیاند.
- تدبیر تکوینی بدنها توسط موجودات مجرد :
در عالم جمادات، موجودات مادی به طور مستقیم تحت تدبیر مجردات عقلی هستند. در مرتبه گیاهان نیز با آن که بدن دارای نفس نباتی است، آن نفس نباتی به طور مستقیم تحت تدبیر موجود مجرد عقلی است. در مرتبه حیوانات، موجود مجرد عقلی از طریق نفس حیوانی بدن آنها را تدبیر مینماید. به همین قیاس، در انسان، موجود مجرد عقلی از مجرای نفس ناطقه انسانی، بدن انسان را تدبیر میکند.
به این ترتیب، سه نوع بدن متمایز داریم: بدن گیاهی، بدن حیوانی و بدن انسانی. قوّه نامیه هر کدام، مخصوص همان نظام وجودی است و به تدبیر نفس خود همان مرتبه میباشد.
- دیدگاه درباره حدوث نفس و نسبت آن با بدن:
نفس ناطقه انسان، حادث است؛ یعنی هم زمان با بدن ازلی و قدیم نیست. کسانی که گمان کردهاند نفس از آغاز مجرد و قائم به ذات بوده و سپس از بیرون بر بدن افاضه شده است، در حقیقت برای نفس، قِدم و ازلیت قائلاند. در نتیجه، مشکلات فلسفی متعددی پیش میآید، از جمله آن که در این فرض، نسبت نفس با بدن «ترکیب انضمامی» خواهد بود؛ یعنی نفس که از بیرون آمده، به بدن ضمیمه و منضم شده است.
در این صورت، نفس قدیم میشود و بین نفس و بدن وحدت حقیقی برقرار نمیگردد، بلکه تنها «وحدت عددی» پدید میآید؛ یعنی دو موجود متمایز به لحاظ حقیقت، در یک شخص به صورت عددی واحد جلوه میکنند. چنین ترکیبی سبب میشود که نفس و بدن دو واقعیت بیگانه باشند که به صورت تصادفی و بیرونی با هم پیوند خوردهاند.
- دیدگاه ملاصدرایی درباره اتحاد نفس و بدن :
در مقابل، حکمت متعالیه صدرایی معتقد است که رابطه میان نفس و بدن، رابطهی «اتحادی» است نه انضمامی. نفس از متن نطفه و در دل حرکت جوهری آن پدید میآید و رشد میکند. صدرالمتألهین بیان میکند که در نطفه دو نوع حرکت جوهری مشاهده میشود:
۱. حرکت جوهری در جرم نطفه:
در این مرتبه، ماده نطفه پیدرپی دچار دگرگونی در کمیّت، هیأت و صورت میشود. از همین تغییرات ماده است که صور جوهری گوناگونی مانند «نطفه»، «مضغه»، «عَلَقه»، «عِظام» و در نهایت بدن کامل پدید میآیند. اینجا هر صورت جوهری نازلتر به تدریج جای خود را به صورت بالاتر میدهد تا بدن به کمال تکوینی خویش برسد.
۲. حرکت جوهری در استعداد نطفه:
همزمان، در نطفه قوّهای بالقوه و استعدادی نهفته است که با افاضه صورت جوهری، آن استعداد به فعلیت میرسد. این قوّه عرضی و استعداد درونی، همان است که پس از تدرّج به «نفس» تبدیل میشود.
بنابراین، نفس ناطقه انسانی مراحل نباتی، حیوانی و انسانی را یکی پس از دیگری طی میکند؛ ابتدا در مرتبه نباتی ظهور مییابد، سپس حیوانی میشود و در پایان، به مرتبه انسانی میرسد. بدین سان، نفس حادث است به حدوث بدن؛ یعنی وجودش وابسته به پیدایش بدن است.
- توضیح معنای «حدوث نفس بالبدن»:
مقصود از «نفس حادث است به حدوث بدن» این نیست که همزمان با بدن آفریده میشود، بلکه بدین معناست که نخست بدن تحقق مییابد و پس از آن نفس به تبع تحقق بدن حادث میگردد. بدین ترتیب، حدوث نفس «بالبدن» است نه «معالبدن»، یعنی نفس به واسطه بدن حادث میشود، نه همزمان با آن.
صدرالمتألهین بر این اساس نتیجه میگیرد که بدن، دیگر «خانه» یا «آلت» نفس نیست، بلکه «مرتبه نازله» آن است. در حکمت مشاء، بدن چونان ابزاری برای نفس و محل سکون آن تلقی میشود؛ اما در حکمت متعالیه، بدن خود بخشی از حقیقت نفس است و میانشان اتحاد وجودی برقرار است.
- وحدت اتحادی بدن و نفس :
بر اساس دیدگاه حکمت متعالیه، ترکیب بدن و نفس، ترکیبی اتحادی است نه انضمامی؛ به این معنا که بدن و نفس، دو موجود مستقل نیستند که صرفاً کنار هم قرار گرفته باشند، بلکه یک حقیقت یگانهاند. نفس در مرتبهی عالی و بدن در مرتبهی نازلهی همان حقیقتاند.
از این رو در انسان، بدن و نفس دو واقعیت جداگانه محسوب نمیشوند. انسان یک موجود واحد است که دو مرتبه از حیث وجودی دارد: مرتبه ی نازله که بدن مادی است، و مرتبه ی عالیه که نفس مجرد است. بدین ترتیب، بدن پیش از نفس از جهت زمانی تحقق پیدا میکند، ولی نفس از نظر رتبه وجودی برتر است.
- رابطه افعال انسان با علم و ادراک:
تمام افعال طبیعی انسان مانند راه رفتن، نشستن، برخاستن، سخن گفتن، خوردن و پوشیدن همگی متکی به صورتهای علمی و ادراکیاند. هیچ فعل انسانی بدون آگاهی و ادراک انجام نمیگیرد؛ زیرا در پسِ هر فعل، صورتی علمی در نفس وجود دارد که آن فعل بر مبنای آن پدید میآید. پس هر حرکت بدنی، جلوهای از صورت علمی و ادراکی درونی است.
این حقیقت، نشاندهندهی آن است که نفس و بدن در عمل نیز متحدند؛ یعنی فعل واحدی که ما انجام میدهیم، هم به جنبهی بدنی تعلق دارد و هم از جنبهی علمیِ نفسانی برمیخیزد.
- منشأ کثرت نفوس و وحدت عددی انسانها:
عالم ماده، عالم تکثّر و تعدّد است؛ زیرا ماده دارای جرم و بُعد است و همین امر منشأ کثرت در مظاهر آن میشود. از آن جا که نفس انسانی با بدن مادی در ارتباط است، به تبعِ آن، نفسها هم از جهت تعداد کثیر میشوند.
به بیان دیگر، کثرت نفوس از ناحیهی بدنهاست. هر بدن مادی که وجود دارد، به سبب تشخص مکانی و زمانی خویش، منشأ ظهور یک نفس خاص میشود. بدین ترتیب، وحدت عددی ما انسانها مثلاً این که میگوییم یک نفر یا دو نفر، در واقع وابسته به بدن است؛ زیرا بدن موجب تشخص عددی و تمایز میگردد.
اما از آن سوی، حیث وحدت حقیقی نفس، برتر از این وحدت عددی است؛ چراکه در عالم عقل و تجرد، کثرت عددی راه ندارد.
- نسبت عالم ماده، ملکوت و عقل کل :
همانگونه که نفس نسبت به بدن دارد، عالم عقل نیز نسبت به عالم ماده و عالم ملکوت چنین نسبتی دارد. در حقیقت، عالم ماده و عالم ملکوت هر دو «شأن»هایی از عقل کلیاند. عقل کل، عالم مُلک را از طریق تدبیر خود اداره میکند، و به همین شکل، عالم مَلَکوت را نیز مدیریت و تدبیر مینماید.
این ارتباط، پیوندی «تدبیری» است نه انضمامی؛ به این معنا که عالم ملکوت و عالم ماده، مظاهر و مراتب مختلفی از ظهور عقل کل هستند. بنابراین میتوان گفت: عالم ماده به منزله ی بدنِ عقل کل است، و عالم ملکوت همچون مرتبه خیالی و مثال آن محسوب میشود.
شرایط وحدت در این ساحت دیگر وحدت عددی نیست، بلکه «وحدت سیّالی» است؛ یعنی حقیقت عقل کل به صورت پیوسته در همه مراتب ساری و جاری است بدون آن که تعدد عددی در ذاتش راه یابد.
- حس مشترک و نقش آن در ادراکات انسانی :
پس از بیان مراتب وجودی انسان، سخن به «قوای ادراکی» کشیده میشود. حس مشترک، یکی از ارکان درک حسی است. تمام ادراکات حواس پنجگانه یعنی بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه در نهایت در حس مشترک جمع میشود.
حس مشترک، هم محل اجتماع ادراکات حسی است و هم خود، مدرِک آنهاست؛ به بیان دیگر، حس مشترک، هم خزانهی ادراکات حسی است و هم مدرِکِ مستقلِ آنها. این قوه دادههای تمام حواس را در خود میگیرد، تحلیل میکند و سپس برای دیگر قوای نفسانی میفرستد.
- قوه خیال و سازوکار صورتگری:
پس از حس مشترک، قوه خیال در مرتبه بعد قرار دارد. خیال، دادههای حس مشترک را میگیرد و از آنها صورتهای خیالی میسازد. این قوه، قدرت انشاء و صورتگری دارد؛ بدین معنی که خود میتواند بینیاز از حواس، تصاویری را بسازد و پردازش کند.
قوه خیال گاهی تحت تدبیر عقل عمل میکند و در آن صورت، «قوه متفکّره» نامیده میشود؛ و گاهی تحت تسلط خود باقی میماند که آنگاه به آن «قوه متخیّله» گفته میشود.
صورتهای خیالی یا از عالم ماده گرفته میشوند یا از عالم غیب و مثال. اگر منشأ آنها محسوسات مادی باشد، نیازی به تعبیر و تأویل ندارند؛ اما اگر از عالم غیب نازل شوند، حتماً نیازمند تعبیرند، زیرا در مسیر نزول از غیب تا خیال، ممکن است به تناسب قوای نفسانی شخص دچار تغییر شکل شوند.
- تمثّل و صورت سازی معانی غیبی در خیال:
انسان در حالت ارتباط با عالم غیب، معانی کلی و مجرد را از مرتبه عقل دریافت میکند. این معانی کلی هنگامی که به قوه خیال میرسند، تمثّل پیدا کرده و به صورتهای محسوس درمیآیند. در اینجا قوه خیال نوعی انشاء و خلاقیت دارد؛ معانی را از عقل میگیرد و بر اساس ملکات و حالات روحی صاحب نفس، آنها را با صورتهایی مناسب ترکیب کرده و عرضه میکند.
به همین دلیل است که برخلاف ادراکات حسی، رؤیاها و مکاشفات خیالی نیاز به تعبیر و تأویل دارند؛ زیرا تخیّل انسان بر اساس ملکات روحی و عادتهای درونی اش در صورت بخشی آن معانی نقش دارد.
گاهی نفس، ذات مجردی از ملائکه (مانند جبرائیل یا میکائیل) یا ذات یک انسان کامل را ادراک میکند. این ادراک مجرد، هنگامی که در خیال انسان ظهور مییابد، به شکل و صورت محسوس درمیآید و مثلاً به چهرهای انسانی یا مثالی تمثل میپذیرد. اینگونه تمثّلات، نیازمند تعبیرند تا حقیقت باطنی شان آشکار گردد.
- تجرد قوه خیال و مقام انشای آن :
قوه خیال در ذات خود، مجرد از ماده است؛ اما تا هنگامی که نفس در مقام تدبیر بدن است، این تجرد به صورت «تجرد برزخی» باقی میماند، یعنی برای فعل یابی نیازمند ابزار مادی چون چشم و گوش است.
از این رو، نفس انسانی در مرتبه خیال، برزخی است میان عالم ملکوت و عالم ماده و بزرگ ترین و پرحجم ترین قوهی فعال در وجود انسان محسوب میشود. خیال، واسطه میان دو عالم است و هر چیزی را میتواند به صورتی درآورد و تمثّل دهد.
به همین سبب، انسان در مرتبه خیال و عقل خود دارای مقام انشاء دفعی است؛ یعنی میتواند به گونه ای آنی و بی واسطه، معانی و صور را در درون خویش ایجاد کند. این مقام، همان مقام «امر» است؛ در مقابلِ ایجاد تدریجی که مخصوص عالم ماده است.
در انسانِ کامل، هرگاه روحش به تجلّی و لطافت برسد، این انشاء دفعی از مرتبه باطن به مرتبه ظاهر نیز راه مییابد؛ یعنی انسان میتواند در عالم خارج نیز به تأثیر و انشاء بپردازد.
- تأثیر مزاج در کارکرد خیال و ادراکات :
تمام قوا و کارکردهای ادراکی و انشایی نفس، تحت تأثیر مزاج بدن قرار دارد. هر اندازه که مزاج انسان معتدل تر باشد، ادراکات خیالی و عقلی او لطیف تر و دقیقتر میگردد. مزاج متعادل، موجب میشود که قوه خیال صورتهای دقیقتر و واقعی تری بسازد و ادراکات عقلی روشن تر و صفا دهنده تر گردد.
برعکس، اگر مزاج دچار افراط یا تفریط باشد، صورت گریهای قوه خیال نیز آلوده به کژی و انحراف میشوند. به همین دلیل است که گفته میشود انسانهای دارای مزاج معتدل، رؤیاهای صادق و روشن دارند، در حالی که کسانی با مزاج نامتعادل، رؤیاهای آشفته و متناقض میبینند.
- ارتباط قوه خیال با روح بخاری :
روح بخاری به سبب لطافت خود، واسطهی میان بدن و نفس است. قوّه خیال نیز در حوزهی تأثّرش از همین روح بخاری مدد میگیرد. هرگاه روح بخاری لطیف تر باشد، مرتبه خیال نیز شکوفاتر و روشنتر عمل میکند.
چنانکه گفته شده است، غذای تصفیهشدهای که از کبد به قلب میرود، هنگام ورود به قلب به سه شاخه تقسیم میشود: به مغز (روح بخاری انسانی)، در قلب باقیمانده (روح بخاری حیوانی)، و بازگشته به کبد (روح بخاری طبیعی). از لطافت همین روح بخاری است که قوه خیال در خواب و بیداری فعالیت خود را سامان میدهد؛ زیرا خواب و تمثلهای آن، از شئون نفس در قوه خیال است.
بنابراین، هر اندازه اعتدال مزاج انسان بیشتر باشد، لطافت روح بخاری نیز بیشتر است و در نتیجه، رؤیاها و ادراکات خیالی او نیکوتر و روشن تر خواهد بود.
- نتیجه نهایی سخن :
در نتیجه، بدنِ انسان مرتبه ی نازله ی نفس است و بدون آن، نفس در عالم ماده ظهوری ندارد. قوّهی نامیه، قوّهی سازندهی بدن تحت تدبیر نفس است، روح بخاری واسطهی میان بدن و خیال است، و قوه خیال پلی است میان صور محسوس و معانی عقلی. هر یک از این مراتب، نظامی هماهنگ از حضور نفس در مراتب مختلف عالم است.
بدین گونه، نظام انسان در تداوم و پیوند میان بدن و نفس و مراتب سه گانه روح بخاری، خیال و عقل، یک حقیقت واحد را منعکس مینماید که ظهورش در عالَم ماده بهصورت بدن، و بقاء و جاودانگیاش در عالَم تجرد و مثال است.