این محتوا، مجموعهای از نکات فلسفی و الهی دربارهی حرکت جوهری، نیاز نفس به بدن، و مراتب تجرد و غفلت نفس ناطقه را تشریح میکند. با تکیه بر مبانی حکمت متعالیه بیان میشود که در حرکت جوهری، ذات جوهر همواره در مسیر تعالی و استکمال است و حرکت در اعراض با آن توأم میباشد؛ مثلاً درخت در حال شکوفایی، نمود حرکت عرضی و درونی جوهری را همزمان داراست. با فرارسیدن پاییز و ضعف ظاهری آن، جوهر همچنان در حرکت است، زیرا ماده عین حرکت جوهری و حرکتی ذاتاً استکمالی دارد، هرچند ظواهر جسمانی دچار فرسایش میشوند.
سپس توضیح داده می شود که اگر بدن، قابلیت تظلیلات نفس ناطقه را از دست دهد، دیگر بدن طبیعی نخواهد بود و به بدن برزخی تبدیل میشود. در ادامه، به نکتهای اساسی دربارهی نفس اشاره شده است: نفس ناطقه در عین تجرد از بدن، گاه دچار غفلت از باطن خود میشود. تجرد مراتب دارد؛ در تجرد عقلی، نفس علم به معقولات دارد و در تجرد خیالی، علم به صور خیالی. نفس در مرتبه ذات خود هرگز از خود غافل نمیشود، ولی در مواردی که تعلقش به بدن شدت یابد، به سبب اشتغالات بدنی از مرتبه باطن خود غفلت میکند؛ همان گونه که در خواب، از ظاهر غافل و در باطن حاضر است. بدین معنا که تجرد نفس همواره ملازم با آگاهی به ذات خویش است، اما اشتغالات خارجی میتواند این حضور را از ظهور بازدارد.
از دلایل تجرد نفس ناطقه، قدرت او بر احضار امور غیبی، روحانی و آگاهی از گذشته و آینده است. چون بدن فاقد چنین آگاهی است، نفس حقیقتی غیرمادی است. دلیل دوم آن است که اگر نفس جسمانی بود، باید مکانی همانند اعضای بدن میداشت و در بیهوشی نیز فعال میبود، حال آنکه در این حالت فعالیتی ندارد؛ لذا نفس حقیقتی مجرد است.
پرسش دیگری نیز مطرح میشود: اگر ما تحت تدبیر عقول و نفوس مجرد هستیم که قدسی و پاکاند، چرا دچار گناه و غفلت میشویم؟ پاسخ آن است که در حوزهی تکوینی و افاضات علمی، وجود و افعال ما تحت ارادهی مجردات قرار دارد و ارادهی ما در حقیقت همان ارادهی آنهاست؛ اما در حوزهی تشریعی و اخلاقی، انسان مختار است. بدینسان، گناه و ایمان، عبادت و شرک همگی اموری اختیاریاند و به ارادهی شخصی انسان نسبت دارند، نه به ارادهی تکوینی مجردات. بنابراین، از حیث تکوین، ما در تدبیر و قیومیت ملکوت قرار داریم، ولی از حیث تشریع، مسئول اعمال خویش هستیم.
در ادامه، مباحثی دربارهی قیومیت الهی و ارتباط مستمر خداوند با اشیاء مطرح میشود. «کل یوم هو فی شأن» تبیین همین حقیقت است که حق تعالى قیوم موجودات است و دمبهدم هستی آنان را انشاء میکند. او «جابر» و «جبار» است، یعنی جبرانکنندهی نقص مخلوقات. همهٔ مراتب ادراک، احوال و افعال ما در قلمرو تکوین، تحت تدبیر موجودات مجرد و ملکوتی است.
در پایان، بیان میشود که نفس در برخی امور نیاز به بدن دارد: برای ادراکات حسی، قوای خیالی و وهمی، و نیز برای اعمال عبادی و تعامل با دیگران، محتاج بدن است. اما در هنگام تعقل و اخذ معقولات از عالم غیب، بینیاز از بدن عمل میکند. از سوی دیگر، بدن نیز در تداوم وجودی خود محتاج تدبیر نفس ناطقه است؛ چنان که در آغاز، نفس در پیدایش خویش محتاج بدن بود، اما در مراتب بالاتر، بدن در بقاء و حیات خود نیازمند نفس میشود.
در مجموع، این محتوا تبیینی عمیق از رابطهی میان حرکت جوهری، تجرد نفس، نقش بدن، و پیوستگی عالم ملک و ملکوت ارائه میدهد و با نگاهی کاملاً حکمی به مسألهی تجرد و ادراک مینگرد.
آغاز محتوا:
۱. موضوع و مقدمه:
موضوع این محتوا متشکل از چند نکته است: نخست، بررسی حرکت جوهری؛ دوم، مواردی که نفس برای فعل خود به بدن نیازمند است؛ سوم، توضیح دربارهٔ تجرد و غفلت نفس ناطقه و دلایل تجرد آن؛ و در پایان، نسبت خداوند و مجردات با عالم جسمانی و نحوهٔ وابستگی تکوینی و تشریعی انسان به آنها.
۲. حرکت جوهری و همراهی آن با حرکت عرضی:
در حرکت جوهری، جوهر همواره در مسیر تعالی و استکمال قرار دارد. این حرکت ذاتی هر موجود، اساس تحولات وجودی اوست. درون حرکت جوهری، حرکت عرضی نیز بهطور هم زمان جاری است. برای نمونه، درختی را در نظر بگیرید که در دوران رشد، جوانه میزند، برگ و شاخه و میوه میدهد. این فرایند، حرکتی جوهری است که در بطن خود، حرکات عرضی مانند تغییر رنگ برگها یا خشک شدن شاخهها را نیز دربر دارد. در فصل پاییز، حرکت عرضی رو به ضعف میرود، ولی حرکت جوهری در جوهر درخت پابرجاست. بدین سان، ظاهر جسم ممکن است به ضعف و فرسودگی گراید، اما ذات ماده همواره عین حرکت و استکمال است.
۳. نسبت بدن با حرکت جوهری و نفسانی:
هرگاه بدن از قابلیت تظلیلات و تدبیر نفس ناطقه محروم گردد، دیگر بدن طبیعی نیست، بلکه به بدن برزخی بدل میشود. جسم طبیعی که در بستر حرکت جوهری به کمال برسد و از حدود مادی فراتر رود، به مرتبهای میرسد که حامل تجلیات نفسانی برزخی میشود.
۴. تجرد و غفلت نفس ناطقه:
نفس ناطقه در عین تجرد دارای مراتب گوناگون است: تجرد برزخی و تجرد عقلی. در مرتبهٔ برزخی و عقلی، نفس هرگز از ذات خویش غافل نیست، زیرا علم به ذات و علم به معقولات دارد. علم به ذات، معرفت باطنی انسان به نفس خویش است. با این حال، هنگامی که نفس توجه خود را بیش از اندازه به بدن معطوف کند، به جهت اشتغالات بدنی از مرتبهٔ باطنی خویش غافل میشود. بدین معنا که در ذات خویش همیشه حاضر است، اما این حضور در منظر آگاهی ظاهری انسان مخفی میگردد.
نفس در حالات خاص نیز از ظاهر خویش غافل میگردد، مانند هنگام خواب که در مرتبهٔ باطن حاضر است ولی از بدن و رخدادهای ظاهری بیخبر میشود. بالعکس، وقتی به محیط ظاهر میآید و در بدن فعال میشود، از باطن و حضور ذاتی خود غفلت میکند. پس تجرد مساوق توجه به ذات است و اشتغالات ظاهری سبب غفلت از باطن میشوند.
۵. دلایل تجرد نفس ناطقه:
نخستین دلیل بر تجرد نفس ناطقه، توانایی او بر احضار مغیبات و اخبار از گذشته و آینده است. تحقق چنین ادراکی نیازمند احاطهٔ روحانی است، که از بدن مادی برنمیآید. بدن خود از گذشته و آینده بیخبر است، پس نفس حقیقتی غیرمادی است.
دلیل دوم آن است که اگر نفس جسم بود، باید در مکانی مشخص همانند اعضای بدن قرار میگرفت و در حالت بیهوشی نیز فعال میماند؛ زیرا جسم باید حس و حرکت داشته باشد. اما مشاهده میشود که در بیهوشی، حس و حرکت زایل میشوند، در حالی که نفس باقی است. این خود دلالت بر تجرد و غیرمادی بودن آن دارد.
۶. نسبت نفس با مجردات و مسئلهی اختیار:
پرسشی مطرح میشود که اگر نفس انسان تحت تدبیر عقول و نفوس کلی مجرد است که موجوداتی قدسیاند، چرا انسان خطا، گناه و غفلت دارد؟ پاسخ این است که از حیث تکوین، یعنی در ساختار بدن و افاضات علمی و نظام خلقت، انسان تحت تدبیر مجردات است و ارادهٔ تکوینی او عین ارادهٔ آنهاست. در اینجا دو اراده در کار نیست، بلکه ارادهای واحد بر کل نظام حاکم است. اما از حیث تشریع، یعنی در حوزهٔ اختیار و تصمیم گیری اخلاقی، انسان مختار است و اعمالی همچون ایمان، کفر، عبادت و گناه با ارادهٔ اختیاری او انجام میشود. بنابراین، در بُعد تکوینی تحت تسخیر و تدبیر موجودات ملکوتی هستیم، ولی در بُعد تشریعی، مسؤول اعمال خویشیم.
۷. قیومیت الهی و ارتباط موجودات با حق:
خداوند همواره با موجودات ارتباط وجودی دارد و مجردات نیز در این زنجیره نقش دارند. آیهٔ «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْن» بیانگر آن است که حق تعالی قیوم و قائم به ذات خویش است و هر لحظه هستی همه موجودات را انشاء میکند. «جابر» و «جبار» بودن الهی به معنای جبران نقص مخلوقات است. جبرئیل نیز از این حیث «جابر» است، یعنی مجرای افاضه و جبران الهی. بدین ترتیب، تمام شئون ادراکی، احوالی، افعالی و تکوینی ما در تدبیر عقول مجرد و ملکوتی است؛ ما در بعد تکوینی، استقلال نداریم، اما در بعد تشریعی مختاریم.
۸. نیاز نفس به بدن و نیاز بدن به نفس:
انسان در برخی امور محتاج بدن است. اول، در دریافت ادراکات حسی و استفاده از قوای خیالی و وهمی، زیرا این قوا جز از طریق ابزار بدنی فعال نمیشوند. دوم، در اعمال عبادی که اجرای آنها با دست و بدن ضرورت دارد. سوم، برای ارتباط با عالم ماده و تعامل با سایر انسانها، نفس ناچار از بهکارگیری بدن است. با این حال، در تعقل، نفس مستقیماً از عالم غیب بهره میگیرد و نیازی به بدن ندارد. در مسیر تکامل، ابتدا نفس برای فعلیت خود محتاج بدن بود، اما پس از کمالیافتن، بدن برای حفظ حیات خود محتاج تدبیر نفس ناطقه میشود.
