خلاصه محتوا:
محتوا حاضر با محوریت «صور معقوله» و رابطهی آن با «عقل کل» و مراتب تجرد نفس، به تبیین تمایز میان مراتب وجودی ادراک و مراتب مختلف صورتها میپردازد. در این محتوا ابتدا صور عقلی، مثالی و حسی را از یکدیگر تفکیک و سپس ویژگیهای هر یک را نسبت به ماده و احکام آن تبیین میشود. صور عقلی و عقل کل فعلیت محض و منزه از ماده و آثار آناند؛ زمان، مکان، حرکت، قوه، تغییر، و تبدّل در آنها راه ندارد. صور مثالی نیز مانند آنچه در خواب دیده میشود از ماده منقطعاند، اما مرتبهای پایین تر از عقل کلی دارند. بدین ترتیب، میان صورتهای حسی مادی و صورتهای مثالی و عقلی، مراتب گوناگون تجرد وجود دارد.
در ادامه، ملاصدرا با دیدگاه خاص خود در باب تجرد ادراکات حسی و خیال از نظر مشائیان و ابنسینا متمایز دانسته میشود؛ وی قائل است که قوای حسی و خیالی نیز از تجردی برزخی برخوردارند. بر اساس حکمت متعالیه، علم و ادراک، چه حسی، مثالی، عقلی، یا قلبی، جوهری و منشأ فعلیت و انسانسازیاند و از سنخ وجودند نه از عوارض.
نفس انسانی در مرتبهی برزخی، تجردی ناقص دارد اما به تدریج با حرکت جوهری و تدبیر بدن، به تجرد تام عقلی میرسد. بدین معنا که تعلق نفس به بدن موجب اشتداد وجودی آن و سیرش از قوه به فعلیت عقلی است. نفس انسانی در ذات خود مرتبه ای بالاتر از تجرد عقلی دارد و از طریق ادراکات و عبادات، از عقل فعال و عقل کل بهره میگیرد تا خود آینهی عقل مجرد شود.
عقل کل، به منزله ی خزینه ی علوم و نفس الامر، تمام نفوس جزئی عالم را تحت تدبیر دارد و به آنها صور علمی افاضه میکند. این افاضه از طریق تجلی و تصرف است نه انتقال مکانی. هر نفس به میزان قابلیت و طهارت، مظهر تجلی عقل کل میگردد. رابطهی عقل کل با نفوس، رابطهی اتحاد وجودی است: از هر نفسی شعاعی از عقل کل ساطع است و با اشتداد وجودی نفس انسانی، اتحاد او با عقل کل تحقق مییابد.
در افق کمال، نفس انسانی از وابستگی به عقل فعال فراتر میرود تا جایی که ملائکهی عقلی، تجلیات ادراکی او میشوند. بدین معنا، انسان کامل که در اوج حرکت جوهری است، به مرتبهای میرسد که عقل اول شأنی از وجود او و تمامی عقول جزئی و نفوس، تحت تدبیر اویند؛ همانگونه که امام علی علیهالسلام به این مقام اشارت کرده است.
در پایان، رابطهی علم و عقل کل با جهان به صورت خزینهای که نه انقسام دارد و نه تزاحم، توضیح داده میشود. علم نزد عقل کل عین ذات و سراسر حضور و نور است، نه چیزی افزون بر وجود آن. به همین علت، عالم سراسر ظهور نور است زیرا علم همان وجود است و عقل کل با خداوند و سایر مراتب وجود اتحاد ذاتی دارد؛ او هم از حضرت حق انقاع علم میکند و هم افاضهی علم بر نفوس دارد. تجلیات و ملکات نفوس، نورهای وجودیاند که سبب سیلان وجود و دریافت فیض میشوند. عقل کل و صور عقلی به هیچ نحو از صفات مادی بهره مند نیستند.
آغاز محتوا:
- تبیین صور معقوله و مراتب تجرد:
«صور معقوله» و «عقل کل» این صور و عقول، فعلیت محض هستند و منزه از ماده، عوارض ماده و احکام آن میباشند؛ یعنی در آنها زمان، مکان، حرکت، قوه، استعداد، تغییر، تحوّل و تَبَدّل راه ندارد. آنان از تمامی شکل و صورت، سطح، حجم، طول، عرض، عمق و انتظام منزهاند. اینها در واقع فعلیتِ محض و تجردِ صرف دارند.
- تمایز صور مثالی و رؤیایی از ماده:
همچنین صورتها و اشکالی که انسان در خواب میبیند، چه در خواب طبیعی، چه در حالت بیهوشی، و چه در هیپنوتیزم، اشکال مادی نیستند بلکه «صور مثالی»اند. این اشکال قوّه و استعداد و جرم ندارند؛ حرکت پذیر نیستند و تبدّل نوعی در آنها راه ندارد، و همین امر دلیل بر مجرد بودن آنهاست.
- مراتب علم و جوهریت آن:
علم به طور کلی از طریق ادراکات حسی، مثالی، عقلی و قلبی به دست میآید؛ و همهی این مراتب از سنخ جوهر و دارای فعلیت و غیرمادی و انسان ساز هستند. چنین علومی دارای حقیقت و باطناند. تعبیر «عبور دادن صورت» به معنای رساندن شخص از صورت به معنا و حقیقت است؛ و «معبّر» کسی است که خود از صورت عبور کرده و به حقیقت رسیده است.
- تجرد نفس و دیدگاه صدرالمتألهین:
نفس در مرتبه ی برزخی تجرد دارد و فعلیت دارد، اما فعلیتِ محض ندارد. ادراکات حسی در واقع دارای تجرد برزخیاند. این دیدگاه، متعلق به صدرالمتألهین است که برخلاف دیدگاه مشّائین، معتقد است قوای حسی و خیالی مادی نیستند. هرچند ابن سینا نیز قوای حسی و خیال را مجرد میداند.
- حرکت جوهری و تبدّل در مراتب وجود:
حرکت جوهری با تبدّل صورت نوعیه ی جسمیه در جسم طبیعی تحقق مییابد، در حالیکه در صور علمی مثالی و عقلی، حرکت و تبدّل راه ندارد. از این رو آنها مجرد و غیرمادی اند. عقل مجرد، عطا کنندهی صور علمی است و با افزایش قابلیت، موجب فزونی علم میشود.
- شرایط تجلی عقل مجرد:
برای تجلی عقل مجرد بر موجود، چه نفس باشد و چه جسم، وجود چند شرط ضروری است:
نخست، آگاهی بر مزاج؛ دوم، طهارت روح؛ سوم، اراده و خواست؛ و افزون بر آن، آگاهی و طلب. هنگامی که این مقدمات فراهم شود، «مُعطی» که همان فاعل و قضای الهی است، تجلی میکند و فیض را به قدر قابلیت اعطا مینماید؛ زیرا فیض الهی نامتناهی است، اما قابلیتهای موجودات متفاوت و محدود است.
- مراتب عقل، نفس و اتحاد آنها:
مرتبه ی عقلیه ی نفس، مرتبه ی ذات اوست و یک مرتبه ی ادراکی نیز دارد. در مقام ذات، انسان از تجرد عقلی بلکه بالاتر از آن برخوردار است و دارای هویت ادراکی است که در تمثّل خود را در مثال مطلق مینماید. حرکت در وجود نفسی و عقلی راه ندارد، زیرا این مراتب تامّاً مجردند.
نفس در مقام تعلق به بدن وحدت عددی دارد، زیرا تدبیر بدن واحد از طریق نفس واحد انجام میشود؛ این وحدت عددی برخاسته از کمّیت بدنی است، نه از حقیقت وجودی نفس. اگر این تعلق و تدبیر نباشد، آن مرتبه عقل میگردد.
- جنبهی عقلانی انسان و مراتب تجرد:
جنبه ی عقلی انسان تجرد تامّ عقلی دارد. تکامل برزخی نفوس به جهت تعلق به بدن است، و همین تعلق موجب حرکت و اشتداد وجودی نفس میشود تا به تجرد کامل برسد. عقل کل مجرد عقلی است که به تمام نفوس عالم تعلق تدبیری دارد؛ او صور علمی را بر نفوس افاضه میکند تا ایشان را به مرتبه ی عقل مجرد برساند.
- ارتباط عقل کل با نفوس و تدبیر کلی عالم:
عقل کل بر همه ی نفوس نباتی، حیوانی و انسانی افاضه ی علمی و تدبیری دارد. تعلق او به نفوس به صورت تصرف و تجلی است. نفس انسانی نیز، چون به بدن تعلق دارد و در آن تصرف میکند، از این حیث نفس ناطقه است و در عین حال در ذات خود دارای تجرد عقلی بلکه فراتر از آن است.
- نفس کلیه و تدبیر نفوس جزئیه:
نفس جزئی به بدن جزئی تعلق دارد، در حالی که نفس کلیه به تمامی نفوس تعلق دارد و آنها را تدبیر میکند. از این حیث است که به آن «روح کلی» یا «عقل کلی» گفته میشود. نفس ما که بدن ما را تدبیر میکند، با ادراکات عقلی خود عروج مییابد و به روح بدل میگردد.
- نقش عقل کل در نظام ادراک و تدبیر:
عقل کل از مرتبه ی برزخی خویش، عهده دار تدبیر تمامی نفوس نباتی، حیوانی و انسانی است و به آنان ادراکات، احوال و علوم را افاضه مینماید. تعلق او تعلقی تکمیلی است؛ هر بدنی تحت تدبیر نفس جزئی خود است و آن نفوس جزئی همگی تحت تصرف عقل کلاند.
عقل کل با هر نفسی اتحاد وجودی دارد تا بتواند تجلی علمی در آن پدید آورد. نفس انسانی با حرکت جوهری خود به چنین اتحادی نائل میشود. بر این اساس عقل کل «خزینه ی علوم» و «نفسالامر» نامیده میشود.
- سیر کمالی نفس و اتحاد با عقل کل:
نفسالامر همان حقیقت ادراکشدهی نفس است. نفس با تعلق به بدن و از رهگذر حرکت جوهری، اشتداد مییابد و به تجرد عقلی میرسد. در این مسیر، با تدبیر بدن و تقویت ادراکات، نفس نیرومند شده و در مرتبهای بالاتر از عقل کل قرار میگیرد و خود خزانهی مجردات میشود.
ابتدا نفس نیازمند عقل فعال و عقل کل است، اما پس از کمال، از آنها برتر میگردد تا جایی که ملائکهی عقلی تجلیات او میشوند. در آغاز، نفس جزئی شأنی از عقل فعال بود، ولی در فرجام، عقل فعال شأنی از او میشود.
- مقام انسان کامل و تدبیر همهی عقول:
در این مرتبه، انسان کامل یا معصوم دارای مقام الهی میگردد. امیرالمؤمنین (ع) فرمود که من به مقامی رسیدم که تمام عقول جزئی تحت تدبیر من هستند. در سیر صعودی، عقل فعال که در آغاز باطن عقول بود، در انتها شأن او میگردد. هر مجرد برای استکمال خود، تعلق تدبیری دارد؛ نفس نیز برای کمال خود به بدن توجه میکند و در عین حال بدن را نیز تکمیل میسازد.
- تعلق تکمیلی و استکمالی:
تعلق نفس به بدن دو گونه است: تعلق تکمیلی که بدن را تدبیر و تکمیل میکند، و تعلق استکمالی که در آن، نفس از طریق همین تدبیر، خویش را کامل میسازد. عقل مجرد نیز برای تکمیل نفوس به عالم ماده تعلق تدبیری دارد.
- تجلّی انسان کامل و خزینهی علمی عقل کل:
بر این مبنا، انسان کامل مدیر و مدبر کل عالم است و حتی مدبّر عقل کل مجرد میگردد. نفس در ابتدا مادی است، سپس بهتدریج از طریق تعلق و سیر وجودی، به تجرد برزخی و در نهایت به تجرد تام عقلی میرسد. چون به مقام فوق تجرد رسید، نفوس کلیه و عقول کلیه، شأن او میشوند و کثرت عقول و ملائکه ناشی از کثرت تعلقات نفوس به ماده است.
- خزینه ی علوم و نحوهی افاضهی علم:
مجرد عقلی خزینه ی علوم برای نفوس است، اما این خزینه بودن مانند ظرف و مظروف نیست که چیزی از آن جدا شود یا منتقل گردد، بلکه علم در آن عین ذات است. قرآن کریم نیز به این معنا اشارت دارد: «و إن من شیءٍ إلا عندنا خزائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم».
عقل کلی خزینه است، زیرا علم از ذاتش میجوشد؛ سراسر حضور و نور است. عالم نیز چون ظهور این حضور است، سراسر نور است.
- اتحاد عقل کل با خداوند و موجودات:
عقل کل با حضرت حق و با سایر مراتب وجود اتحاد وجودی دارد؛ از خداوند علم را انقاع میکند و به مجردات مثالی و مادی افاضه مینماید. هر ملکوت و ملکه، نوری است که سبب صیانت و سیلان وجودی میگردد. صور عقلی و عقل کل نه کمّیت دارند، نه کیفیت، نه شکل، نه رنگ و نه حرکت. آنها سراسر علم و تجردند.
- پایان محتوا:
پس عقل کل، هم با عالم اتحاد وجودی دارد، هم با علم و هم با نفوس. او از حضرت حق فیض علم میگیرد و آن را به عوالم مثال و ماده جاری میسازد.