خلاصه محتوا:
در این محتوای فلسفی، به تبیین نسبت «عالم ماده» و «عالم غیب» در پیدایش علم و ادراک پرداخته می شود و توضیح داده می شود که علم از دل عالم ماده برنمیخیزد و ماده نمیتواند علت ایجادی علم باشد، زیرا خود ناقص و فاقد علم است. نقش عالم ماده، نقش زمینه ساز یا «علت اعدادی» برای پدید آمدن علم در «نفس ناطقه» است؛ چنانکه معلم نیز علت تامهی علم در شاگرد نیست بلکه مجرای فیض است. علم حقیقتی مجرد است که از عالم نور و از جانب عقل فعال یا جبرئیل به نفس انسانی افاضه میشود، و هر نفس ناطقه به اندازه قابلیت و ظرفیت خود آن را دریافت مینماید.
در ادامه، حرکت انسان به سوی عالم تجرد در سه مسیر توضیح داده می شود:
۱. حرکت ادراکی (از راه علم و آگاهی)،
۲. حرکت جوهری (تحول وجودی تدریجی نفس در مسیر کمال)،
۳. حرکت عبادی (که هم بُعد تشریعی دارد و هم تکوینی).
حرکت به سمت علم در حقیقت حرکت به سوی نور و علیم مطلق است، زیرا علم و ادراک خود اموری مجردند و هر موجودی که ادراک دارد، خواه مادی خواه مجرد، در مسیر نور و کمال است. همه موجودات، حتی کافران و ناپاکان از نظر تکوینی، در حرکت به سوی حقاند و هیچ موجودی غایتش عدم نیست، بلکه همه به سوی وجود و کمال و فعلیت رهسپارند. تفاوت میان انسانها در انتخاب و آگاهی است: عالم، جاهلِ آگاه به جهل، و جاهلِ غافل از جهل. هرکس به میزان علم خود سرعت یا کندی در این سفر وجودی دارد.
تمام هستی در عبادت و تسبیح تکوینی حق مشغول است و حرکت به سوی حق در ذات همۀ موجودات جاری است. انسان نیز به میزان علم خویش به حق نزدیک میشود و عبادت او در حقیقت همان حرکت آگاهانه به سوی کمال و تجرد است.
آغاز محتوا:
۱. تبیین موضوع و نسبت عالم ماده و علم:
عالم ماده، کتاب و صوت و لفظ، استاد، الفاظ، عبارات، خواندن و نوشتن و مطالعه، همه اینها «علت اعدادی علم» هستند و علم از عالم نور و غیب به نفس ناطقه عطا میشود. عالم ماده، علت ایجادی علم نیست، زیرا ماده خود ناقص است و علم ندارد. پس عالم ماده نیاز به تکمیل کنندهای دارد که علم را به آن افاضه کند و از نقص به کمال برساند. موجودی که دهنده علم است، باید خود واجد علم و کمال باشد، بلکه باید معطیِ علم، قاهر و محیط بر نفس ناطقه باشد.
۲. تمایز میان بدن و نفس در علمآفرینی:
بدن، که مرتبه دانی است، نمیتواند به نفس علم بدهد، زیرا بدن محاط و محدود است و نفس ناطقه، که مجرد است، بر بدن احاطه دارد نه بالعکس. بنابراین انسان از عالم ماده علم نمیگیرد، بلکه علم از عالم غیب به او افاضه میشود.
نفس ناطقه به عنوان ظرف علم باید قابلیت دریافت علم را داشته باشد تا علم در آن افاضه شود. خودِ عالم ماده در موطن خویش دارای نوعی کمال است، ولی این کمال در حدی است که بتواند زمینه تجلی و فعلیت علمی را در انسان فراهم سازد. بنابراین، علل اعدادی صرفاً زمینه سازند، نه علت تامه علم.
۳. استاد به عنوان مجرای علم، نه علت تامه :
استاد، علت تامه علم برای شاگرد نیست، بلکه صرفاً مجرای علم است؛ زیرا اگر استاد علت تامه علم بود، هیچ شاگردی نباید از استاد خود داناتر میشد، در حالی که در مواردی شاگرد از استاد خود فهیمتر میگردد. علم از طریق استاد جاری میشود، اما از عالم مجرد به نفس منتقل میشود، نه به نحو ایجاد مستقیم از سوی ماده یا معلم.
۴. منبع حقیقی علم :
علم را موجود مجرد عقلی عطا میکند و همه انسانها در قوس صعودی وجود خود علم را از جبرئیل امین دریافت مینمایند.
پیامبر اکرم نیز علم را از جبرئیل میگیرد، اما به مرتبهای میرسد که از جبرئیل بالاتر میشود. از این رو روشن است که جبرئیل علت تامه علم نیست، بلکه مجرای علم است. علت تامه علم در مرتبه اعلی، حضرت حق است.
۵. حرکت به سوی عالم تجرد:
حرکت به سوی عالم مجردات و عالم فارغ از ماده، از سه طریق ممکن است:
یکم، از راه ادراک؛
دوم، از راه حرکت جوهری؛
سوم، از راه حرکت عبادی.
حرکت خداوند به سوی خلق (حرکت حبی حق به سوی مخلوق) همان حرکت ایجادی، اعطایی و ایصالی است که موجودات را به مطلوب میرساند. این حرکت از حق شروع میشود و از باطن به ظاهر است تا خلق را تکمیل کند.
بر اساس قیّومیت و کمال مطلق حق، حرکت موجودات از نقص به کمال و از ظاهر به باطن است، و غایت آن وصول به حضرت حق میباشد. در «سفر اول» و «سفر دوم» حرکت، استکمالی و وجودی است؛ ولی در «سفر چهارم»، حرکت، ایجادی و ایصالی است، زیرا موجود به کمال خویش میرسد و واسطه فیض برای دیگران میشود.
۶. ماهیت کلی حرکت در هستی :
هر موجودی بر اساس غایت خویش در حرکت است و حرکت به سوی علم در حقیقت حرکت به سوی تجرد است؛ زیرا علم و ادراک مجردند. حتی اگر انسان کافر، مشرک یا منافق باشد، از نظر تکوینی در مسیر کمال و نور قرار دارد، زیرا در نظام آفرینش «کفر و شرک» و «نجاست» تکوینی معنا ندارد، بلکه اموری تشریعی هستند که فقط نسبت به اختیار انسانی سنجیده میشوند. در سطح تکوینی، همه اشیاء آثار اسمای الهیاند و پاک و مظهر اسمت الهیاند.
۷. تفاوت تکوینی و تشریعی در نجاسات:
نجاساتِ شرعی نسبت به انسان معنا دارند، زیرا ارتباط آنها با انسان تأثیر منفی بر حرکت کمالی او میگذارد، اما در نظام تکوین، همه اینها طاهر و مظهر اسماء حقاند. حتی سگ یا حیوان حرام گوشت در تکوین پاک است و اثر اسمای الهی در او ظاهر است. تفاوت در نظام تشریعی به جهت آثار ارادی و انتخابی انسان است.
۸. حرکت تکوینی موجودات به سوی حق:
انسانی که جاهل باشد به صورت ارادی حرکت به سمت کمال ندارد ولی تکویناً حرکت به سمت تجرد دارد. تمام موجودات، اعم از مادی و مجرد، به سمت حق در حرکتاند. «تکویناً» همه تسلیم برنامه و اراده حقاند: ﴿وله أسلم من فی السّماوات و الأرض﴾. هر موجودی که ادراک دارد، در مسیر نور حرکت میکند، زیرا ادراک خودش نشانه تجرد است. بنابراین حرکت به سوی علم، همان حرکت به سوی تجرد و علیم است؛ کل عالم به سوی حق در سفر است. هر شیء در سفر ادراکی و انفسی است و مسافر حق از جهت ادراک می باشد.
۹. تفاوت حرکات ارادی و تکوینی:
در این مسیر، تفاوت میان کافر و مؤمن، در حرکتهای ارادی و اختیاری است نه در حرکت تکوینی. همه به سوی کمال میروند، ولی مؤمن آگاهانه، و کافر ناخودآگاه و از روی غفلت. هر کس به قدر علم خود در این سفر سرعت میگیرد. حرکت به سوی وجود همان حرکت به سوی کمال است، زیرا عدم نمیتواند غایت هیچ چیز باشد. عبادت حرکت به سمت معبود است ، همه مخلوقات چه مادی و چه مجرد ، صلات ، تسبیح و سجده دارند، آنچه در آسمان ها و زمین هست سجده می کنند و علم به صلات و سجده خود دارند. در نتیجه همه مخلوقات به سمت حق حرکت غیرارادی را دارا هستند. انسان به اندازه علم خود عبادت دارد و به اندازه درک و فهم خود حرکت به سمت حق دارد.
۱۰. جهت حرکت عالم:
وجود، غایت واقعی هر موجود است، نه عدم. از این رو هر شیء به سوی وجود و فعلیت حرکت میکند، نه به سوی نیستی. حرکت به سمت علم و نور است و غایت و کمال هر حرکت همواره حق است. بنابراین حرکت به سوی علم، حرکت به سوی علیم است. علم و ادراک مجرد هستند
۱۱. مراتب دهنده و گیرنده علم:
گیرنده علم، یعنی نفس ناطقه، چون ظرف علم است، مجرد است. دهنده علم نیز که عقل مفارق است، مجرد میباشد. خزینه علم نیز که حضرت حق است، در نهایت درجه تجرد قرار دارد. بنابراین اعطای علم تنها از طریق مجرّدات ممکن است و حرکت به سوی علم یعنی حرکت به سوی نور و تجرد.
۱۲. نظام احسن و ضرورت وجودات مختلف:
تکویین آثار اسمای الهی را نشان میدهد و نظام آفرینش سراسر مظهر توحید است. مخلوقات مختلف، هرچند در ظاهر متنوعاند، در کل نظام ضرورت دارند و خلقت همگی در نظام احسن تحقق یافته است. چیز بیجا و ناپاک تکوینی در آفرینش وجود ندارد؛ خلقت همه موجودات بر اساس «احسنالنظام» است.
۱۳. انسان غافل و مراتب آگاهی:
انسان غافل، از جهل خود بیخبر است و از مسیر کمال بازمیماند. انسانِ آگاه به جهل خویش، هرچند کند حرکت میکند، بالاخره به مقصد میرسد. اما انسانی که علم دارد و افزون بر آن، علم به علم خود دارد، با سرعت به سوی مقصد میرود. در مقابل، جاهل مرکب یعنی کسی که نمیداند و نمیداند که نمیداند، این بدترین نوع جهل است و مانع حرکت به سوی کمال. انسان با علم، از خواب غفلت بیدار میشود و در مسیر عبودیت و بندگی حق گام مینهد.
۱۴. پایان:
پس همه مخلوقات اهل عبادتاند؛ چه مادی و چه مجرد. هر چه در آسمانها و زمین است، سجده و تسبیح و صلات دارد. عبادت تکوینی، حرکت غیرارادی موجودات به سوی حق است، و عبادت تشریعی، حرکت آگاهانۀ انسان به میزان علم و معرفت اوست.
انسان به اندازه علم و ادراک خویش حرکت دارد و هر چه علمش افزون گردد، عبادت او کامل تر و نزدیک تر به حق میشود. غایت همه حرکات، تحقق کمال است، زیرا حق، کمال مطلق است و وجود، مقصد حقیقی همه مخلوقات.
