خلاصه محتوا:
محتوا «حدوث جسمانی نفس ناطقه» به بررسی این مسئله میپردازد که چگونه ماده بهویژه نطفه انسانی علت و مبدا پیدایش و حدوث نفس ناطقه است. در آغاز، توضیح داده میشود که نفس ناطقه، حقیقتی مجرد و در عین حال وابسته به بدن است و تعلق آن به بدن، وجه حدوث آن را تشکیل میدهد. یعنی نفس پیش از تعلق به بدن، وجود مستقل ندارد و وجود او وابسته به ماده و نطفه است. سپس با بیان مرحله «حدوث جسمانی»، روشن میگردد که نفس ابتدا در مرتبهی نطفه و بدن حادث میشود و همین ماده، موجب پیدایش مرتبهی تجردی النفس میگردد. در ادامه، تمایز دیدگاه افلاطون و مشاء دربارهی قدم یا حدوث نفس بررسی میشود؛ افلاطون بر قدیم زمانی بودن نفس تأکید دارد، در حالیکه مشائیان حدوث همزمان نفس و بدن را میپذیرند و ترکیب آن دو را ترکیب انضمامی میدانند نه اتحادی. سپس این پرسش طرح میشود که ماده چگونه سبب تکثر نفوس میشود، و پاسخ داده میشود که چون هر نطفه و بدن استعداد و قابلیت خاصی دارد، از حیث این تفاوتها، نفسهای جزئی متکثر میگردند. در اینجا کثرت در عالم مجردات نیز توضیح داده میشود که کثرت در مرتبهی فعل است نه ذات، و مادیت علت کثرت است. ارتباط ماده و مجردات به این صورت است که ماده با استعدادهای مختلف خود، علت تجلیهای گوناگون مجردات میگردد همچون تجلی جبرئیلی، میکائیلی و دیگر انوار عقلی. سپس با مثال انسان و قوای پنجگانه حسی، نشان داده میشود که نفس، حقیقتی واحد است و کثرت قوای حسی از ناحیهی مادیت و قابلیت اعضای بدن پدید میآید. در پایان، در تبیین حدوث و تشخص نفس، بیان میشود که ماده علت تشخص نفس است و نفس انسان، قدیم زمانی نیست بلکه حادث است و این حدوث از جهت تعلق او به بدن تحقق مییابد.
آغاز محتوا:
- مقدمه:
موضوع مورد بررسی، حدوث جسمانیِ نفس ناطقه است؛ یعنی تبیین این مسئله که چگونه ماده سبب حدوث نفس میشود. به تعبیر دیگر، چگونه نطفه موجب پیدایش و حدوث نفس انسانی میگردد.
- معنا و مفهوم تعلق نفس به بدن:
روح یا نفس ناطقه، موجودی مجرد است که به بدن تعلق دارد. این تعلق، همان چیزی است که ما آن را «نفس» مینامیم، و معنای حدوث نیز در همین تعلق آشکار میشود. حدوث نفس، یعنی حادث شدن این تعلق به بدن. پیش از آن، این تعلق وجود نداشت، پس نفس نیز قبل از استحقاق بدن، حقیقتی نداشته است. نفس حقیقتی از جنس تعلق، ربط و تدبیر دارد. اگر ماده وجود نداشته باشد، نفس نیز معنا ندارد، زیرا تعلق و تدبیر بدون موضوع مادی ممتنع است. بنابراین، ماده موجب حدوث نفس میشود، یعنی سبب پیدایش آن جهت تدبیری و ارتباطی میان نفس و بدن است.
- نفس در مرتبهی نخست، جسمانی است :
در مرحلهی اول، نفس جسمانی است؛ بدین معنا که پیدایش نطفه در واقع همان حدوث نفس محسوب میشود. حادث شدن نفس یعنی پیدایش نطفه؛ نفس با جسم حادث میشود و به نطفه تعلق میگیرد، زیرا نفس، هویتی جسمانی و در عین حال مجرد دارد. اگر بدن نباشد، نفس معنا ندارد؛ پس ماده سبب پیدایش نفس شده است. حدوث در دو معنا قابل تبیین است:
1. مرحلهی نخست حدوث ما، حدوث به بدن است یعنی حدوثی جسمانی.
2. همین بدن سبب پیدایش مرتبهی تجردی میشود مرتبهای که در آن، توجه و تدبیر و تعلق بالفعل ظهور مییابد، یعنی هنگامی که نطفه و بدن تحقق پیدا میکند.
- بیزمانی عالم هستی و حدوث ماده:
عالم هستی در ذات خود بیزمان است و زمان ندارد. نمیتوان گفت که میلیاردها سال پیش آغاز شده است، زیرا زمان پس از خلق ماده معنا پیدا میکند. از این رو، عالم دارای حدوث ذاتی است، یعنی معلول و نیازمند علت است.
- دیدگاه افلاطون و مشائیان:
افلاطون بر این باور است که نفس، قدیم زمانی است و از آغاز مجرد بوده است. اما مشائیان اعتقاد دارند که نفس، از آغاز مجرد بوده ولی با بدن حادث میشود. بر این اساس، آنان قائل به دو حدوث همزماناند: حدوث بدن و حدوث نفس. نفس با بدن ایجاد میشود؛ یکی مادی است و دیگری مجرد. مشائیان معتقد نیستند که نفس در دل ماده ایجاد شود، بلکه میگویند هر دو باهم پدید میآیند. نفس، حقیقتی مجرد است که با بدن مادی ارتباط مییابد و ترکیب میان آن دو، ترکیبی انضمامی است نه اتحادی؛ یعنی نفس به بدن عارض میشود.
- پرسش از تکثر نفسها و نقش ماده در آن:
حال اگر نفس، حقیقتی مجرد است، پرسش این است که ماده چگونه سبب تکثر نفسها میشود؟ پاسخ این است که هر جسم و بدنی، نطفه و استعداد خاصی دارد، و بدین سبب، هر بدن یک نفس مخصوص را جذب میکند. کثرت نفوس به دلیل تفاوت استعدادهای مادی است.
- تبیین کثرت در مجردات عقلی:
در عالم مجردات
مانند ملائکه و عقول کثرت و تعدد ذاتی وجود ندارد، زیرا فاقد مادهاند. پس علت کثرت که همان ماده است، در آنها منتفی است. کثرت آنان در مقام فعل است، نه در مقام ذات. بدین معنا که کثرت در مجردات عقلی، بر اثر تفاوت افعال و تجلیات است، نه بر اثر تفاوت ذوات.
- نحوهی ارتباط مادیات با مجردات:
مادیات و مجردات از طریق تفاوت قابلیتهای مادی با یکدیگر مرتبط میشوند. ماده، به واسطهی استعدادها و تقاضاهای گوناگون خود، موجب تجلیهای متفاوت در مجردات میگردد. برای مثال، هنگامی که مادیات علم میطلبند، تجلی جبرئیلی پدید میآید؛ و زمانی که رزق میخواهند، تجلی میکائیلی ظهور میکند. بدین ترتیب، تفاوت تقاضاهای عالم ماده موجب کثرت تجلیات در عالم مجردات میشود. حقیقت کلی مجرد، بر اساس استعدادهای مادی، به تجلیهای متعدد تقسیم میگردد. پس کثرت عقول و نفوس از جهت ارتباط با قابلیتهای مادیات و تعلق به آنهاست.
- مثال نفس ناطقه و قوای بدنی انسان:
برای توضیح، مثال انسان و قوای حسی او بیان میشود. اجزای بدن انسان چشم، گوش، زبان، پوست و مغز هر یک طلب و نیاز خاصی از نفس دارند. چشم طلب بینایی دارد، گوش طلب شنوایی، زبان طلب نطق، پوست طلب لمس، و مغز طلب ادراک و تحلیل. بنابراین، هر عضو مادی با توجه به قابلیت خاص خود، نحوهای از تجلی نفس را پدید میآورد. از این جهت، نفسِ واحد در مقام فعل، کثرت خاصی مییابد: تجلی سمعی، بصری، لمسی، ذوقی و شمی. این کثرت از ناحیهی ماده و قابلیت اعضا پدید میآید، نه از ذات نفس؛ زیرا ذات نفس واحد است و کثرت آن در مقام فعل و ظهور است.
- نتیجهی کثرت نفوس از حیث قابلیتهای مادی:
بنابراین، نفس یک حقیقت کلی واحد است که وحدت سِعه دارد، اما ظهورهای آن به جهت مادیت بدن، متکثر میگردند. کثرت اعضا، موجب کثرت قابلیتهاست و همین تفاوت قابلیتها موجب کثرت تجلیات و جلب توجه نفس میشود. هر عضو با توجه به نیاز خاص خود، تجلی ویژهای از نفس را سبب میگردد. پس کثرت نفوس از ناحیهی قابلیتهای جسمانی است. اگر نفوس پیش از تعلق به بدن، مجرد و واحد بودند، کثرت برای آنان معنا نداشت؛ اما چون تعلق به ماده و نطفه دارند، کثرت نفوس جزئی بر اساس کثرت قابلیتهای نطفه تحقق مییابد.
- تأکید بر نقش ماده در حدوث و تشخص نفس:
چنانچه گفته شد، ماده موجب حدوث نفس و نیز تشخص آن است. اگر نفوس از ابتدا پیوستگی داشتند و گسیختگی نداشتند، پرسش این است که چگونه از هم جدا شدند و هر یک وارد بدنی خاص گردیدند؟ پاسخ این است که ماده علت تفکیک و تشخص نفسهاست. وصف نفسیتِ همهی ما حادث است؛ یعنی در اصل، ما حقیقت واحدی بودیم و نفسیت ما بر اثر تعلق به بدن حادث شد. ماده علت پیدایش و تشخص نفس است، و نطفه به عنوان قوهای مادی، استعداد حدوث نفس را دارد. به تدریج، با حرکت جوهری و اشتداد وجودی، این قوه به فعلیت میرسد و ظهور نفس به تدریج تحقق مییابد.
- حادث بودن نفس انسانی:
وقتی نفس به نطفه تعلق میگیرد، شخص میشود؛ تشخص مییابد و عینیت پیدا میکند. از این حیث، نفس انسان حادث است و نه قدیم زمانی. نفس، حقیقتی است که حدوث دارد، و این حدوث از جهت تعلق به بدن و ارتباط وجودی با آن پدید میآید.