آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

  • سایر
  • تجرد نفس و پیوستگی هستی در نظام اسماء الهی

تجرد نفس و پیوستگی هستی در نظام اسماء الهی

خلاصهٔ محتوا:

  • برهان بر تجرد نفس و بی‌نیازی آن از بدن طبیعی:

در آغاز با تبیین نسبت نفس و بدن مطرح می‌شود که قوّه خیال در وجود انسان، مبدأ اول حرکات بدنی است و بدن با تصورات خیال به حرکت درمی‌آید. اگر انسان قوّه خیال نمی‌داشت، تحرکی در بدن پدید نمی‌آمد. در بیداری، نفس با بدن طبیعی کار می‌کند، اما در خواب، بیهوشی یا هیپنوتیزم، از بدن طبیعی بی‌نیاز است و با بدنی دیگر فعالیت دارد که آن را «بدن مثالی» می‌نامد. این استقلال در عمل، دلیلی بر تجرد نفس ناطقه است؛ زیرا اگر نفس، مادی می‌بود، در خواب نیز باید به بدن طبیعی وابسته می‌ماند.

  • تجرد نفس در مرتبه ذات:

نفس در مرتبه ذات خود حقیقتی مستقل از بدن است؛ بدن طبیعی تنها در مرحله تکون اولیه در پیدایش نفس نقش داشته و بعداً نفس به تجرد می‌رسد. هنگام بیماری یا خستگی بدن، نفس از آن متأثر می‌شود، اما این تأثر مربوط به مرحله‌ی انفعال است نه به ذات آن. در نتیجه، نفس موجودی مجرد است که ارتباط تدبیری با بدن دارد، ولی وجودش عین بدن نیست.

  • پیوستگی عوالم و مظاهر اسماء الهی: 

نظام هستی بر مبنای اسماء چهارگانه‌ی الهی (اول، آخر، ظاهر، باطن) بنا شده و همان‌گونه که این اسماء با یکدیگر ارتباط وجودی دارند، عوالم هستی نیز پیوسته و متحدند. عالم ماده، مظهر اسم ظاهر و آخرت مظهر اسم باطن است. از آن‌رو که میان اسم ظاهر و باطن پیوند وجودی برقرار است، میان دنیا و آخرت نیز پیوستگی وجودی برقرار است و در حقیقت همه‌ی عوالم، مراتب یک حقیقت واحدند.

  • بدن مثالی و رابطه آن با ادراکات و ملکات:

در خواب، قوای ادراکی و خیالی انسان با بدن مثالی فعالیت دارند، به جز قوای نباتی که پیوسته با بدن طبیعی‌اند. هر ادراک علمی در نفس انسان با تمثل نوری تحقق می‌یابد؛ ملکات اخلاقی نیز چهره‌های نوری روح‌اند. هر ملکه مانند صفات عدالت، عبادت یا رذائل، نوعی صورت نوری و وجودی برای نفس می‌آورد که می‌تواند در عالم مثال به شکل خاصی ظاهر شود. 

  • انشاء بدن برزخی از ادراکات و ملکات: 

بدن برزخی انسان در عالم مثال از ادراکات و ملکات روحی او ساخته می‌شود. همان‌طور که خداوند به «شاکله‌ی خود» یعنی اسماء الهی، عالم را ایجاد می‌کند، نفس انسانی نیز بر اساس شاکله‌ی خود، یعنی ملکات و ادراکاتش، ابدان و عوالم شخصی خویش را انشاء می‌نماید. هر ملکه و هر ادراک، نحوه‌ای از وجود و بدنی خاص برای انسان به وجود می‌آورد؛ از این‌رو در قیامت، انسان با همان ملکات مجسم می‌شود. 

  • نتیجهٔ پیوستگی هستی و تجرد نفس: 

بدن طبیعی امتداد نطفه‌ای است و تطورات وجودی نفس از آن آغاز می‌شود؛ سپس با تجرد و تکامل ادراکات و ملکات، بدن مثالی و مراتب عالی وجودی شکل می‌گیرند. چون همه این مراتب از یکدیگر جدا نیستند بلکه متصل و متحدند، نفس و عوالم هستی همگی در پیوستگی وجودی قرار دارند. بدین ترتیب، «من عرف نفسه فقد عرف ربه» یعنی هر که حقیقت نفس خود را بشناسد، ساختار و پیوستگی هستی را نیز درک می‌کند.

آغاز محتوا:

  • 1.موضوع محتوا:

موضوع محتوا : دلیلی بر تجرد نفس و دلیلی بر پیوستگی عالم هستی است. سپس توضیح داده می‌شود که تمثل ادراکات و ملکات و انشای ابدان بر اساس ملکات انسان صورت می‌گیرد و انشای حق نیز بر اساس ملکات خودِ او است. 

  • 2. نقش خیال در حرکت بدن و استقلال نفس از بدن طبیعی:

خیال انسان رابطه‌ای مستقیم با بدن طبیعی او دارد و مبدأ اولیه‌ی حرکت بدن است. اگر انسان قوّه‌ی خیال نداشت، حرکت در بدن او واقع نمی‌شد. هر تصویری که در خیال پدید می‌آید، بدن را به حرکت درمی‌آورد. در بیداری، نفس با بدن طبیعی عمل می‌کند، ولی هنگام خواب، غشوه، بیهوشی یا هیپنوتیزم، از بدن طبیعی بی‌نیاز می‌گردد. بدین معنا که در خواب، نفس ناطقه از بدن طبیعی جدا می‌شود و با بدن دیگری غیر از آن فعالیت می‌نماید. از این رو، ثابت می‌گردد که نفس محتاج بدن طبیعی نیست، و در واقع، قادر است با بدنی غیرمادی بدن مثالی  کار کند.

  • ۳. دلیل بر تجرد نفس ناطقه:

بدن طبیعی در ذات نفس داخل نیست؛ زیرا اگر چنین بود، نفس در خواب نیز آن را به همراه داشت. در مرتبه‌ی ذات، نفس حقیقتی مستقل است و بدن در مقام فعلیت با آن ارتباط دارد، اما ذات نفس عین بدن نیست. هنگامی که بدن طبیعی دچار بیماری، خستگی یا درد می‌شود، نفس نیز از آن متأثر می‌گردد؛ این تأثر نشانگر ارتباط انفعالی است، نه اتحاد ذاتی. ازاین ‌رو، بدن در تکون اولیه‌ی نفس نقش ابزاری دارد و نفس پس از آن به مرتبه‌ی تجرد می‌رسد.

۴. فعالیت قوای نفس در خواب:

در حالت خواب، اغلب قوای انسانی با بدن مثالی کار می‌کنند؛ تنها قوای نباتی هستند که همچنان با بدن طبیعی فعالیت دارند. قوای حیوانی و حسی ما در واقع ظاهر قوای باطنی‌اند و از آن‌ها جدا نیستند؛ بلکه همان جلوه‌ی نازله‌ ی آن قوای درونی‌اند. ازاین‌ رو نفس، سلسله ‌مراتبی دارد که از ظاهر به باطن متصل است.

۵. پیوستگی اسماء الهی و عوالم هستی:

عالم هستی، ظهور اسم «ظاهر» خداوند است؛ و عالم آخرت، ظهور اسم «باطن» او. میان این دو اسم و میان سایر اسماء چهارگانه‌ ی الهی یعنی «اول، آخر، ظاهر و باطن»، ارتباط و پیوستگی وجودی برقرار است. عوالم مختلف، مظاهر این اسماء الهی‌اند؛ بنابراین همان‌گونه که اسم ظاهر و باطن به یکدیگر پیوسته‌اند، دنیا و آخرت نیز دارای ارتباط وجودی‌اند. همه‌ی عوالم در واقع مظاهر یک حقیقت واحدند که در مراتب حسی، خیالی و عقلی متجلی می‌شود و جدایی واقعی بین آن‌ها نیست.

۶. هویت غیرمادی نفس و سنخیت آن با بدن مثالی:

از آنجا که نفس ناطقه در خواب با بدن مثالی فعالیت دارد، آشکار است که میان آن دو سنخیت و تناسب وجود دارد. در نتیجه، هویت نفس ناطقه هویتی غیرمادی است و چون با بدن مثالی پیوند دارد، می‌تواند در حالت خواب یا برزخ نیز فعال باشد. مادامی که نفس با بدن طبیعی در ارتباط است، در مرتبه‌ی دنیا قرار دارد؛ هنگامی که با بدن مثالی کار می‌کند، مرتبه‌ی آخرتی او آغاز می‌شود.

۷. پیدایش بدن طبیعی و بدن برزخی:

ابتدا بدن طبیعی از نطفه پدید می‌آید و نفس از طریق این بدن، تکون اولیه می‌یابد. سپس با پیدایش ادراکات و ملکات در نفس، بدن برزخی یا مثالی انشاء می‌گردد. بدین معنا که بدن برزخی، بیانگر ادراکات و ملکات روحی انسان است. هر صورت علمی که انسان ادراک می‌کند، تمثلی مثالی در روح او دارد و هر صفت و ملکه‌ای درون انسان، چهره‌ای نوری به او می‌بخشد. همان گونه که هر صفت معنوی یا رذیلت به تناسب خود جلوه‌ای خاص در عالم مثال می‌یابد، ادراکات نیز سیمای نوری برای روح ایجاد می‌کنند.

۸. تمثل ملکات و ادراکات:

ملکات روحی انسان موجب تمثل در عالم مثالی می‌شوند. چنان ‌که قرآن و روایات بیان می‌کنند، اعمال و حالات درونی انسان به صورت ملکات نوری یا ظلمانی جلوه می‌کند؛ مثلاً «سیمای عبادت» یا «چهره‌ی غیبی صدق» هر یک نوعی تجسم روحی‌اند. در داستان یوسف(ع)، برادران او در خواب به صورت خورشید، ماه و ستارگان تمثل یافتند، در حالی که پیش از توبه، به صورت گرگ مجسم می‌شدند؛ این نشانگر آن است که فضیلت و رذیلت هر دو قابلیت تمثل دارند.

۹. انشای ابدان مثالی بر اساس ملکات و ادراکات:

ادراکات و ملکات دو عامل اصلی در انشاء بدن و مراتب وجودی انسان‌اند. ملکات نحوه‌ی وجود انسان را می‌سازند و ادراکات نیز کیفیت وجودی او را تعیین می‌کنند. خداوند نیز بر مبنای قاعده‌ی «کلٌ یعمل علی شاکلته» عالم را بر اساس اسماء خود، که همان شاکله‌ی الهی است، انشاء کرده است. اسماء الهی همان اعیان ثابته، مجردات عقلی و مثالی، و مراتب ملائکه ‌ی طولی و عرضی هستند. به همین سان، ملکات ما نیز منشأ تمثل و انشای شخصی می‌شوند و ملائکه‌ی روحی ما را تشکیل می‌دهند.

۱۰. تَطَوُر وجودی بدن از نطفه تا برزخ:

بدن طبیعی از نطفه آغاز می‌شود و با امتداد و تطوّر وجودی به نفس ناطقه مرتبط می‌گردد. این تطورات وجودی نفس، از ماده به تجرد سیر می‌کند و هیچ‌ یک از مراتب آن از دیگری جدا نیستند؛ بلکه پیوستگی وجودی دارند. بدن مثالی نیز با تجدد امثال، پیوسته از سوی نفس در حال انشاء است و بر اساس ملکات و اعمال خود شکل می‌گیرد.

۱۱. قوس صعود و نزول و ظهور ملکات به صورت ملائکه‌ی روحی:

ملائکه‌ی قوس نزول و قوس صعود، نمود تجلیات الهی‌اند؛ چنان ‌که ملکات ما نیز به صورت ملائکه‌ ی شخصی در عالم مثال متجلی می‌شوند. انسان‌های کامل در دنیا قدرت انشای ابدان دارند، همان ‌گونه که سایر انسان‌ها در خواب، بدن مثالی می‌آفرینند و پس از مرگ نیز تمام نفوس قدرت انشاء ابدان را خواهند داشت. لذا ابدان، منشآت نفس هستند و به اراده و توجه او قائم‌اند.

۱۲. نتیجه معرفتی نهایی:

همان ‌گونه که خداوند بر اساس اسماء خود عوالم را ایجاد نموده است، ما نیز بر اساس ملکات و ادراکات خود عوالم شخصی خویش را می‌سازیم. بدین سان، در نشئه‌ی ملکوت، بدن مثالی و اطوار روحانی ما بر پایه ‌ی همان ملکات و ادراکات شکل می‌گیرد. در نتیجه، هر کس نفس خویش را بشناسد، پروردگار خویش را شناخته است؛ زیرا پیوستگی و وحدت وجودی میان نفس، مراتب هستی و تجلیات الهی برقرار است. 

گفتارهای مشابه