آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

اتحاد علم و وجود در حکمت صدرا

خلاصه محتوا:

این محتوا با محوریت دیدگاه ملاصدرا درباره اتحاد علم و وجود، کیفیت علم، مراتب آن، و ارتباط آن با نفس ناطقه ارائه شده است. علم نور الهی هست که خداوند آن را در قلب هر که بخواهد القا می‌کند. از نظر حکمت صدرایی، علم نه امری عرضی بلکه نحوه‌ای از وجود است؛ علم از سنخ وجود بوده، همانند وجود نور است، و همه علوم به‌ سبب وحدت وجود، نورانیت و پیوستگی ذاتی دارند. تمایز علوم نه از ذات آن‌ها بلکه از حدود و تعیّناتشان برمی‌خیزد. 

بر این اساس، همه مراتب علم به یک حقیقت بازمی‌گردند؛ چون وجود واحد است، علم نیز واحد است و اختلاف علم از ناحیه «عالم» است نه از ناحیه «معلوم» یا «علم». عالمِ ناقص به‌ سبب ظلمت نفس و حدود وجودی خود، علم را به‌ صورت محدود و جزئی ادراک می‌کند. در مقابل، نفوس معصومین چون ظلمت ندارند، دارای علم احاطی و الهی‌اند، و علم ایشان واحد و خالی از اختلاف است. علم حقیقی از اسماء مستأثر الهی است و در مرتبه انسان فقط جلوه‌ای از آن تحقق دارد. 

سپس مراتب وجود و عقل در عالم ماده، عالم مثال و عالم عقل تبیین می‌شود. در عالم ماده همه چیز در حرکت جوهری است، هیچ چیز ثبات ندارد، و نفس ناطقه انسان با علم و عمل خود در مسیر اشتداد وجودی و تکامل بی‌نهایت قرار دارد. نفس ناطقه ذاتاً مجرد است و جسم طبیعی فقط مرتبه نازله آن است. از وحدت عددی بدن تا وحدت وجودی نفس، تفاوت حقیقت وحدت توضیح داده می‌شود. خداوند وحدت حقیقی ذاتی دارد و انسان کامل، وحدت حقی ظلی دارد. 

جهان، به ‌رغم کثرت ظاهری، دارای رب واحد و تدبیر واحد است؛ رب ‌العالمین تنها یک حقیقت مدبر است. سپس ماهیت موجودات مادی، مجردات مثالی و مجردات عقلی شرح داده می‌شود. موجودات مادی دارای ماده و صورت و محدود به طول و عرض و عمق‌اند، در حالی که موجودات مجرد از ماده‌اند اما ماهیت دارند. نفس ناطقه مسیر سیر بی‌نهایت دارد و در مراتب برزخ، قیامت و بهشت نیز تکاملش ادامه دارد. انسان در مسیر تجرد و کمال، از حیوانیت تا فوق تجرد (تجرد از ماهیت) حرکت می‌کند که همان مقام «لایعنی» است. وحدت صحیح و امتداد وجودی نفس از نشئه مادّه تا اسماء الهی ادامه دارد. 

آغاز محتوا:

  •  مقدمه:

علم نور است؛ «العلم نور»؛ نوری که خداوند آن را در قلب هر که بخواهد القاء می‌کند: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء». علم نوری است الهی که بر هر قلبی که مشیت حق تعلق گیرد، افاضه می‌شود.

  • علم از سنخ وجود: 

بر اساس دیدگاه صدرالمتألهین، علم نحوه‌ای از وجود است، از سنخ وجود بوده و دارای هویت وجودی و احکام وجود است. همان ‌گونه که وجود نور است، علم نیز نور است. انسان به اندازه فهم و علم خود نور دارد، و نورانیت انسان از جهت علم اوست. بنابراین، علم نور است و عالم نور است، زیرا علم دارد. علوم به ذات خود تباین ندارند، زیرا از سنخ نورند و نور با نور تباین ندارد؛ بلکه تباین نور با ظلمت است. از آنجا که وجود‌ها به هم پیوستگی دارند و علم از سنخ وجود است، علم‌ها نیز با هم پیوستگی دارند و تباین ندارند.

  • ارتباط علم با وجود و معلوم: 

علم به وجود تعلق می‌گیرد و علم به وجودها نیز پیوسته و دارای رابطه ذاتی با یکدیگر است. تمایز علوم به سبب حدود و تعیّنات آن‌ها و ماهیاتشان است، نه از خود موضوعاتشان. حدود موضوعات سبب تفاوت میان علوم می‌شود. پس علوم در اصل پیوستگی دارند، اما حدود آن‌ها موجب تمایز می‌گردد. هنگامی که وجود واحد باشد، همه موجودات جلوه‌های همان وجود واحد و نامتناهی‌اند، و علم به مظاهر و جلوات آن نیز یکی است. تمایزات به ‌جهت تعیّن‌ها و حدود است، نه ذات علم. 

علم در اصل نور است و هر علم نوری است. بنابراین، هنگامی که وجود واحد شد، علم نیز واحد می‌شود، و همه معلوم‌ها نیز پیوسته‌اند، زیرا از سنخ وجودند. این پیوستگی به سبب اشتراک در وجود است، پس همه علم‌ها نیز یکی هستند. اختلاف در علم، ناشی از معلوم نیست، بلکه از ناحیه عالم است. 

  • منشأ اختلاف علم: 

معلوم، عینیت با وجود دارد و اختلاف از سوی عالم پدید می‌آید. روحی که وجود صحیح دارد، علم احاطی دارد، و هرجا علم احاطی باشد، اختلاف در علم وجود ندارد. هرچه علم احاطی ‌تر شود، وحدانی ‌تر است. از این ‌رو، میان معصومین اختلافی نیست، زیرا آنان عالم‌اند و علم نور است و در نور ظلمت وجود ندارد. اختلاف در جایی است که ظلمت باشد، پس اختلافات از خودِ عالم ناشی می‌شود نه از علمش. ظلمت‌های عالم سبب حدّ و تعیّن علم می‌شوند. علم به وجود تعلق دارد نه به عدم؛ علم به وجود معلوم وابسته است، و معلوم هویت وجودی دارد. اختلاف در عالم موجب اختلاف در علم می‌گردد. 

از سوی حق، حقیقت و وجود واحد است؛ معلوم که عالم هستی است نیز واحد است. تفاوت‌ها نه از علم است و نه از معلوم، بلکه از عالم است که انسان می‌باشد. حدود و تعیّنات عالم‌ها یکسان نیست و ظلمت‌های آنان متفاوت است، بنابراین علم‌ها نیز متفاوت می‌شوند. 

هیچ پیامبری ظلمت ندارد؛ خلق بد، فکر بد، نیت کَز یا انحرافی در آنان نیست. بنابراین، در علمِ انبیاء اختلافی وجود ندارد؛ علم آنان الهی و احاطی است و واحد است. علم به آن اندازه شیء از اسماء مستأثر الهی است و منحصر به حق است. علم حقیقی از علوم الهی است و علم انسان‌ها جزئی است، نه احاطی؛ از این ‌رو علم انسان به جواهر و اعراض اشیاء محدود است، در حالی که علم به وجود اشیاء نزد حق است. 

کسی که فهمی از وجود دارد، در واقع فهمی از علم دارد، و هر اندازه علم احاطی‌ تر باشد، جامع ‌تر و وحدانی‌ تر خواهد بود.

  • حرکت جوهری و تجلی مستمر در عالم ماده: 

در عالم ماده، بر اساس حرکت جوهری، هیچ‌ چیز ثابت نیست. هر آن، همه چیز در حال تجلی جدید است: «کُلُّ یوم هو فی شَان» عالم ماده بر اساس تجلی امثال بنا شده است؛ پس هیچ موجودی ثابت نیست، هرچند هر شیء خودش هست. 

نفس ناطقه که وحدت سِعه دارد، با علم سِعه وجودی متحد می‌گردد. هرچه وحدت سِعه او بیشتر شود، علم وجودی او نیز کامل‌تر می‌شود. انسان به لحاظ جسم، وحدت عددی دارد؛ اما به لحاظ نفس، وحدت وجودی دارد. بدن طبیعی وحدت عددی دارد، ولی از جهت نفس، وحدت سِعه دارد. بدن، مرتبه نازله نفس طبیعی است؛ نه اینکه نفس، وابسته به بدن باشد. 

  • مراتب وحدت و نسبت با حق :

خداوند وحدت حقیقی ذاتی دارد، و انسان کامل وحدت حقی ظِلی دارد. وحدت در آفرینش، دلیل بر وحدت شخصی وجود است. پیوستگی عالم، نشان از وحدت حقیقی دارد؛ هیچ فُتوری در آن نیست و همه موجودات در وجود اشتراک دارند، زیرا وجود واحد است. 

«الحمد لله رب العالمین»؛ عالمین یک رب بیش ‌تر ندارد. رب العالمین واحد است، زیرا تدبیر عالم واحد است. رب در قرآن به ‌صورت مفرد آمده، چون یک مدبّر در عالم است. پس عالم، تک‌ تدبیری است زیرا تک ‌مدیری دارد؛ رب العالمین واحد است.

  • ماهیات و حدود موجودات مادی و مجرد :

ماهیات موجودات مادی دارای دو حد هستند: 

یکی حد جسمیت و مادیت که طول، عرض و عمق دارد، و دیگری حد جوهری و عرضی آن‌هاست. ماده و صورت، جوهر و عرض، و ویژگی‌های جسم طبیعی همه در این محدوده قرار دارند. مادیت مستلزم حد و تقیید است؛ ماده محدود و مقیّد به حدود است و اسیر همین حدود. 

موجودات مجرد مثالی، از حدود مادی بی‌ بهره‌اند اما شکل، رنگ، و حجم دارند؛ طول و عرض دارند اما «جسم طبیعی» ندارند، بلکه «جسم برزخی» دارند؛ مادّه ندارند ولی صورت تعلیمی دارند. مجردات عقلی، فاقد جرم و مادّه‌اند و اعراض نیز ندارند، اما ماهیت دارند.

  • نفس ناطقه و مسیر بی‌نهایت تکامل: 

نفس ناطقه «لایَقفی» است؛ یعنی دارای سیر بی‌نهایت در علم و عمل است و به ‌سوی تجرد محض سیر می‌کند. این مسیر حتی در برزخ و قیامت نیز ادامه دارد. کسانی که در عالم ماده از حیوانیت عبور کرده‌اند، مسیر خروجشان در عالم ملکوت و قیامت امتداد می‌یابد؛ تجرد برزخی و سپس تجرد عقلی پیدا می‌کنند و به ‌سوی درجات بالاتر کمال می‌روند؛ همان مسیر بهشت. 

حرکت اشتدادی نفس ناطقه تابع نهایت امتداد است؛ این همان مقام «لایَقفی» و فوق تجرد انسان است. انسان در مسیر اشتداد وجودی و اشتداد ماهوی قرار دارد؛ یعنی هم در وجود و هم در ماهیت اشتداد دارد. جهنم نیز به ‌سبب این تشکیک و اشتداد توصیف می‌شود؛ هر قدر آب بنوشند سیراب نمی‌شوند، زیرا تشنگی با احوال نفس و کیفیت وجودی آنان همراه است. 

سیر انسان از عالم ماده تا مقام فوق تجرد، از ماهیت تا مقام لایَقفی، پیوسته ادامه دارد. وحدت سِعه نفس ناطقه از عالم مادّه تا همه اسماء الهی امتداد دارد و حدی برای آن نیست.

گفتارهای مشابه