آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

  • سایر
  • اصل پیوستگی وجود در عالم هستی 

اصل پیوستگی وجود در عالم هستی 

خلاصه محتوا:

این محتوا فلسفی و عرفانی با تکیه بر اصل پیوستگی وجود در عالم، نشان می‌دهد که همه موجودات چه مادی و چه مجرد دارای ارتباط و اشتراک وجودی هستند. تمایزات تنها در ظاهر و حدود تعیّن‌ها رخ می‌دهد، اما در حقیقت، ذات همه موجودات از یک حقیقت واحد سرچشمه گرفته است. نقطه اشتراک تمام اشیاء “وجود” است؛ همه «موجود» هستند و به همین جهت همگی پیوسته و مرتبط‌اند.

در ادامه توضیح داده می شود که این پیوند ذاتی می‌تواند از سه جهت تبیین شود: 

۱. وجود داشتن، 

۲. جلوه بودن و قائم به حق بودن، 

۳. جوهر داشتن. 

بنابراین، همه مخلوقات از این جهات در پیوستگی وجودی مشترک‌اند و هیچ دو شیء در عالم نیست که هیچ وجه اشتراکی نداشته باشند. حتی خداوند نیز از حیث وجود با مخلوقات اشتراک دارد نه به معنی مساوات در حقیقت، بلکه در اصل “موجود بودن”. این دیدگاه در عرفان اسلامی به “وحدت شخصی وجود” تعبیر می‌شود؛ بدین معنا که یک وجود واحد (وجود حق) در مراتب متعدد و صور گوناگون جلوه کرده است.

در بخش فلسفی، تفاوت میان دیدگاه عرفا و فلاسفه بیان می‌شود: عارفان وجود را واحد حقیقی می‌دانند و همه چیز را تجلی آن واحد، اما فلاسفه برای موجودات وجودهای متعدد قائل‌اند که همگی قائم به یک وجود حقیقی هستند. در منطق نیز توضیح داده می‌شود که علت تباین ظاهری میان اشیاء همچون سنگ و حیوان، نه در ذات آنها بلکه در اعراض و فصل‌های اخیر آنهاست؛ هر دو در جوهر، جسمانیت و وجود اشتراک دارند. فرق انسان با سایر موجودات این است که فصل اخیر او “ادراک کلیات” و تعقل است، که به‌واسطه آن قوام انسانیت تحقق می‌یابد.

در ادامه، معنای انسان از دید فلسفه و عرفان مقایسه می‌شود: فیلسوف انسان را به داشتن عقل و درک کلیات تعریف می‌کند، اما عارف انسان حقیقی را کسی می‌داند که به شهود حقیقت «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» رسیده باشد. تفکیک میان انسان منطقی و انسان عرفانی در اینجاست که انسان عرفانی، مظهر حق و عین ربط به خداوند است.

در پایان، به عالم آخرت اشاره می شود که انسان چون عاقل و مکلف است، حشر و قیامت دارد، اما حیوانات و جمادات تنها حشر برزخی دارند نه قیامتی، زیرا تعقل و تکلیف در آنها وجود ندارد. بدین ترتیب، ثواب و عقاب ویژه انسان است که از مرتبه‌ی عقل و نفس ناطقه برخوردار است.

آغاز محتوا:

۱. مقدمه در بیان اصل پیوستگی وجود:

پرسش اصلی آن است که چه دلیلی بر وجود پیوستگی میان اشیاء عالم میان تمام مادیات و مجردات وجود دارد؟ آیا میان همه مخلوقات و حتی میان خالق و مخلوق ارتباط ذاتی برقرار است؟

۲. بیان تمایز ظاهری و اشتراک ذاتی موجودات:

در ظاهر، موجودات از یکدیگر متمایزند، اما در حقیقت، اشتراک ذاتی دارند. تمایز، ظاهری است و اشتراک، ذاتی. اگر اشتراک در تمام ذات باشد و اختلاف تنها در اعراض، آن را نوع می‌خوانند؛ اگر اشتراک در بخشی از ذات باشد، جنس نامیده می‌شود؛ و اگر اختلاف در بخشی از ذات باشد، فصل محسوب می‌گردد. به همین دلیل، دو شیء که هیچ نقطه‌ی اشتراکی با هم نداشته باشند در عالم وجود ندارند، چراکه اصل پیوستگی اشیاء را نقض می‌کند.

۳. توضیح ارتباط وجودی میان همه موجودات:

پیوستگی میان اشیاء، نشانه‌ی اشتراک وجودی آنهاست؛ یعنی همه موجودند، پس نقطه اشتراکشان وجود است. آنان در وجود با یکدیگر ارتباط دارند، ارتباطی که ذاتاً وجودی است و گاه از آن فراتر، جنبه‌ی ایجادی نیز می‌یابد. حتی میان خداوند و مخلوقات اشتراک در وجود برقرار است، زیرا خدا موجود است و مخلوقات نیز موجودند. از این‌ رو، در منظر عرفا، وجود در عالم یکی است؛ قدرتی واحد که در مراتب و جلوات مختلف تجلی کرده است و آن را “وجود سعه” می‌نامند.

۴. سه وجه اشتراک و عامل پیوستگی:

اگر این اصل پذیرفته شود، همه موجودات از سه جهت اشتراک دارند:

۱. وجود داشتن، 

۲. جلوه بودن و قائم به حق بودن، 

۳. جوهر بودن. 

همین سه وجه برای تحقق پیوستگی وجودی کافی است، زیرا همه مخلوقات در وجود، جلوه حق، و جوهر بودن مشترک‌اند.

۵. مفهوم جوهریت و سلسله‌ی تجلی وجود:

در عرفان، عالم به‌ تمامی عرض و “نفس رحمانی” جوهر دانسته می‌شود. برخی نیز بر این باورند که همه موجودات جوهرند و خداوند “جوهر الجواهر” است. این تعبیر بجایی است، زیرا در حقیقت خداوند سرچشمه‌ی همه وجودهاست. بنابراین، ارتباط میان موجودات بر اساس جوهریت و وجود قابل تبیین است. این یک وجود صمدی حقیقی است که در عالم سریان دارد و در صور گوناگون جلوه کرده است، و همه‌ی این تجلیات بازگشت به همان حقیقت واحد دارند؛ حقیقتی که در عرفان به “توحید صمدی” تعبیر می‌شود.

۶. تبیین دیدگاه فلسفی و عرفانی:

از منظر عرفان، وجود واحد است و جلوات گوناگونی دارد؛ همه موجودات تجلی آن حقیقت واحدند و وابسته به اویند عین ربط به حق هستند. اما از دید فلسفه، وجودهای مختلف با حدود و قیود گوناگون وجود دارند که همگی قائم به یک وجود برترند، یعنی وجود حضرت حق. در نهایت، نقطه اشتراک همه‌ی آنها همان اصل وجود است، خواه مجرد باشند یا مادی، زیرا همگی قائم به حق و جلوه‌ی اویند.

۷. بررسی تباین ظاهری میان موجودات:

اگر دو موجود هیچ وجه اشتراکی نداشته باشند، در ظاهر گفته می‌شود که آن‌ها تباین دارند؛ مانند سنگ و حیوان. اما در حقیقت، هر دو موجودند، هر دو جلوه‌ی حق، قائم به حق و دارای فقر ذاتی‌اند. از این ‌رو، اشتراک‌های متعدد میان آن‌ها وجود دارد و تباین حقیقی معنا ندارد. در علم منطق، حیوان را “جسم نامی، حساس، متحرک بِالاراده” می‌خوانند و سنگ را نیز “جوهر جسمانی”؛ پس در جوهر، جسمیت، و وجود هر دو اشتراک دارند.

۸. تشریح مراتب اشتراک و فصل اخیر انسان:

هرقدر نقطه اشتراک میان موجودات بیشتر باشد، به مرتبه‌ی جوهریت نزدیک ‌تر می‌شوند. جوهر، جنس مطلق است و جسم از اقسام جوهر به‌شمار می‌آید. از دید منطق، “فصل اخیر” موجب تمایز نوعی میان موجودات است. انسان به سبب “ادراک کلیات”، تمام کمالات مراتب پیشین (نامی بودن، حس داشتن، حرکت ارادی) را داراست. به همین دلیل، تعقل فصل مقوم انسان و ملاک انسانیت است. پس انسان مساوی با تعقل است و همین امر او را از سایر انواع متمایز می‌سازد.

۹. تبیین معناى انسان از دید عرفان و فلسفه:

فیلسوف، انسان را موجودی می‌داند که توان ادراک کلیات دارد، در حالی که عارف، انسان حقیقی را کسی می‌داند که به شهود حق رسیده و حقیقت «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» را درک می‌کند. در فلسفه، انسان منطقی نوعی از موجودات مادی است که در ذات مشترک و در اعراض متفاوت‌اند؛ اما در عرفان، انسان موجودی مجرد و مسخر اسم «الباقی» و حامل ابدیت الهی است. از این جهت، ثواب و عقاب نیز مربوط به همین حقیقت عقلانی انسان است، نه بدن مادی او.

۱۰. رابطه‌ی عقل، تکلیف و حشر انسان:

تکلیف و مسئولیت الهی مختص انسان است، زیرا عقل و درک کلیات دارد. حیوانات فاقد عقل‌اند، لذا تکلیف و ثواب و عقاب بر آنها وارد نیست. حشر انسان، حشر قیامتی است که برخاسته از عقل و روح اوست، در حالی که حشر حیوانات و جمادات برزخی است و تا همان مرتبه ادامه دارد. بنابراین، قیامت و حساب مربوط به انسان مکلف است، نه موجودات دیگر.

گفتارهای مشابه