آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

تشخص روح و شکل گیری اعمال در قیامت

خلاصه:

در این محتوا، محور موضوع بر مفهوم «تشخّص و تمایز» در قیامت و پیوند آن با «ملائکه مثالی اعمال انسان» است. توضیح داده می شود که هویت حقیقی انسان از علم و عمل او شکل می‌گیرد و همین علم و عمل در قالب ملائکه مثالی در ملکوت متجلی می‌گردد. تشخّص و شخصیت هر فرد نه از بدن، بلکه از روح و ملائکه‌ی او حاصل می‌شود. تفاوت‌های افراد در قیامت ناشی از تفاوت حالات، احوال و ملکات نفسانی آن‌هاست، نه از کثرت ذواتشان، زیرا ذات انسان واحد است ولی احوال او در مراتب مختلف قلب، سر، خفی و اخفا تغییر می‌کند.

انسان در عالم طبیعت، صور مثالی اعمال خود را در ملکوت می‌سازد و ملائکه‌ی روحیِ او تجسم همین اعمال و ملکات‌اند؛ از این ‌رو در قیامت، هر کس با شکل ملکوتی اعمال خویش ظاهر می‌شود. بهشت و جهنم نیز در حقیقت تمثل همین ملکات درونی انسان‌اند و چون هر روح نمی‌تواند دو ملکه متضاد (مانند ایمان و کفر، توحید و شرک، رحمت و غضب) را در خود جمع کند، جمع میان بهشت و جهنم برای یک روح ناممکن است.

در ادامه، به رابطه‌ی ظاهر و باطن و اصل تناظر عوالم طولی اشاره می‌شود؛ هر ظاهر دارای باطنی است و تحقق اعمال ظاهری در دنیا، باطن ملکوتی و مثالی دارد. عالم، نظامی از مناسبات است که در آن، هر عضو و هر عمل با صورتی مثالی در ملکوت متناظر است. عبادات از آن ‌رو شریف‌اند که روح را به حق متصل می‌سازند و ملکه‌ی الهی در انسان استقرار می‌بخشند.

در بخش پایانی، محتوا به «نَفَسِ رحمانی» می‌کشد. همان ‌گونه که در انسان، نفس از قلب برمی‌خیزد و با عبور از مجاری حلق و دهان به صورت صوت و حروف ظهور می‌یابد، در عالم الهی نیز «نفس رحمانی» از ذات حق صادر می‌شود و نخستین تعیّن او، همان تجلّی اسماء الهی و عین ثابتات در مقام علم است. سپس این اسماء بر نفس رحمانی نقش می‌بندند و عالم عینی را پدید می‌آورند. هر موجود عالم، حرف و کلمه‌ای از کلمات الهی است که از نفس رحمانی صادر شده است. تمام اصوات، حروف، و کلمات در جهان مظاهر همین حقیقت‌اند. نهایتاً بیان می‌شود که صادر نخستین، که نفس رحمانی است، تجلی اطلاقی حضرت حق بوده و تنها تعین اوست که اسماء و کثرات از آن پدید می‌آیند.

آغاز محتوا:

مقدمه:

اعمال انسان، حقیقت و جوهر وجود او را شکل می‌دهند؛ یعنی صورت اعمال ما را علم و عمل ما می‌سازند، و این صورت همان ملائکه‌ی ماست. تشخّص و شخصیت هر فرد به ذات، وجود و حقیقت اوست که همان روح او محسوب می‌شود، و صورت مثالی هر انسان به ملائک او تحقق می‌یابد، چراکه ملائکه شکل مثالی انسان را پدید می‌آورند.

  • تمایز ذات و احوال؛ ثبات شخصیت و تغییر حالات:

تشخّص متعلق به ذات شیء است و امتیاز مربوط به احوال او. تفاوت در دیدن‌ها و ادراک‌ها به احوال انسان بستگی دارد نه به ذات او. تفاوت در امتیاز و احوال موجب تعدد ذات‌ها نمی‌شود. در مراتب مختلف روح، سِر، خَفی، اخفی و قلب، امتیازهایی وجود دارد، ولی حقیقت و تشخص در همه‌ی مراتب یکی است. انسانِ حقیقی، از نطفه تا مرتبه‌ی احدیت، حقیقتی یگانه دارد و شخصیت او ثابت است، گرچه حالات و مراتب وجودی‌اش متغیرند.

  • نسبت انسان با ملائکه و تمثل اعمال:

انسان متناسب با ملائکه‌ی خود در عالم ملکوت صورت‌هایی مثالی دارد. در دنیا، به سبب خوردن و زیستن در عالم ماده، ملائکه‌ی ما به مشابهت با عناصر ظاهری تمثل می‌یابند. این تمثلات در درون انسان تحقق دارند، نه بیرون از او، و با حقیقت روح یکی‌اند، زیرا ملائکه مجرد و غیرمادی‌اند. از همین رو گفته می‌شود که طعام‌های بهشتی طعم و بویشان تغییر نمی‌کند، زیرا ملائکه‌ی ما که اصول آن‌ها را تشکیل می‌دهند ثابت‌اند.

  • عدم امکان جمع اضداد در روح:

در یک روح، دو ملکه‌ی متقابل جمع نمی‌شوند: محبت و غضب، توحید و شرک، ایمان و کفر، و نیز دنیا و آخرت با هم جمع نمی‌گردند. بنابراین، جمع میان بهشت و جهنم در یک روح در عالم ملکوت محال است.

  • ملائکه وصفی و اعمال بدنی:

در حرکات و اعمال ظاهری، ملائکه‌ای وصفی ساخته می‌شود، زیرا اعمال ظاهری با ابزارهای بدنی چون ایستادن، نشستن، راه رفتن، سخن گفتن، دیدن، شنیدن، بوییدن و چشیدن تحقق می‌یابند. در متن این حرکات ملائکه‌ای به عنوان شاخه‌ای از روح پدید می‌آیند، که با بدن نیز سنخیت و تناسب دارند.

  • اهمیت عبادت و دوام توجه قلبی:

علت برکت و فرخندگی عبادات در آن است که روح انسان در حالت عبادت دائماً متوجه حق می‌شود و پیوسته قلب به یاد خدا باقی می‌ماند. این تداوم باعث می‌شود عبادت به ملکه‌ای ثابت در روح تبدیل گردد. بر هر ظاهر، باطنی وجود دارد، و هر پدیده‌ی ظاهری مثالی است برای عالم باطن.

  • عالم مناسبات و تناسب مظاهر:

عالم هستی عالم مناسبات است. در این نظام، هر جزء با جزء دیگر تناسب دارد: چشم با دیدن، گوش با شنیدن، زبان با سخن گفتن. عالم انسان به ‌منزله‌ی یک فرش هماهنگ است که اجزای آن متناسب یکدیگرند. بهشت هر انسان با ملائکه‌ی او متناظر است، و جهنم نیز با ملائکه‌ی خاص او تناسب دارد. چهره‌ی باطنی انسان با شکل ملکوتی او تطابق دارد. در عالم مناسبات، هیچ کس با کسی که سنخیتی ندارد، رفاقت نمی‌یابد، زیرا در مراتب روحی تماس وجود ندارد.

  • تنوع سجده در عوالم مختلف:

سجده در هر نشئه متناسب با عالم آن صورت می‌گیرد. در عالم ماده، سجده به صورت افتادن بر خاک ظاهر می‌شود. جهان دنیوی انعکاسی از آخرت است، و هرچه انسان در دنیا می‌بیند، حکایتی از صور اخروی دارد. دنیا نشانه و آیت آخرت است و نباید از اصل آیت‌گری و حکایت‌گری عوالم طولی غافل شد، زیرا این حکایت‌گری فقط در طول سلسله‌ی وجودی معنا دارد، نه در عرض آن. انسان‌ها در عرض یکدیگر نشانه‌ی هم نیستند، اما در طولِ وجودی نشانه‌ی مبدأ عقلانی‌اند. ذات هر شخص عقل است، و عقل مجرد است. از این ‌رو موجودات ملکی نشانه و مظهر موجودات عقلی مجردند؛ یعنی آینه‌ی آن‌ها محسوب می‌شوند.

  • نسبت علم و اشیاء:

ذهن انسان به اندازه‌ی ظرفیت وجودی خویش حکایت از اصل می‌کند. هرچه مرتبه‌ی وجودی مناسب ‌تر باشد، حکایت از اصل شدیدتر است. از فرع باید به اصل و از اصل باید به فرع بازگشت: شناخت خداوند منجر به شناخت اشیاء می‌شود و شناخت موجودات نیز ما را به حق تعالی رهنمون می‌کند. این دو راه را برهان لِمی و برهان إِنی می‌نامند. عالم، علمِ فعلی حضرت حق است که به توجه ایجادیِ او انشا می‌شود. وجود عالم اضافه‌ی اشراقیِ حق است و علمی ایجادی دارد که بر اساس عنایت و رحمت پدید آمده، نه بر اساس جبر یا قهر. پس علمِ الهی که موجب ایجاد عالم است، علم عنایی است؛ زیرا خداوند از روی لطف و رحمت به تکمیل و ایجاد عالم نظر دارد.

  • نزول حقایق از نفس رحمانی و علم حروف:

حقایقی که از «نفس رحمانی» نازل می‌شوند، در عالم جبروت ظهور می‌یابند و منشأ حروف تکوینی‌اند. هر موجودِ عینی حرفی از حروف الهی است. ائمه‌ی طاهرین (ع) نیز از مصادیق «حروف الهی» هستند و هر موجودی «کلمه‌ی الهی» است. اسرار حروف مقطعه‌ی قرآن نیز از همین حقایق نشأت گرفته است. گفته شده اسم اعظم هفتاد و دو حرف دارد و «بسم الله الرحمن الرحیم» خود مبتنی بر همان علم جبر و حروف تکوینی است.

  • رابطه‌ی نفس انسانی و حروف گفتاری:

تمام اصوات و حروفی که از دهان انسان خارج می‌شود، اگرچه ظاهراً مادی و صوتی‌اند، اما در حقیقت اهرامی هستند که بر نفس ناطقه تکیه دارند، زیرا نفس جوهر است و قائم به ناطقیت انسان می‌باشد. پشت هر لفظی، معنایی از نفس ناطقه ایستاده است. چنان‌که نفس رحمانی نیز از حضرت حق صادر می‌شود و موجب انشاء حروف و کلمات وجود می‌گردد، نفس ناطقه‌ی انسان نیز صور ذهنی را انشاء می‌کند. ما در خیال و عقل خود صور دفعی می‌سازیم، ولی کسی که به مقام امر و همّت رسد، حقیقتِ خارجی را انشاء می‌کند و آیات خارجی در عالم از او پدیدار می‌شود.

  • چگونگی صدور نفس رحمانی و تجلی اسماء الهی:

همان ‌طور که در انسان، نفس از قلب برمی‌خیزد و از مجرای حلق و دهان عبور کرده و به دندان‌ها برخورد می‌کند و صدا و حروف و کلمه ایجاد می‌نماید، در حضرت حق نیز «نفس رحمانی» از قلب احدیت صادر می‌شود. این نفس اطلاقی ‌ترین تعیّن الهی است و تنها تعیّن حضرت حق محسوب می‌شود. بر این نفس رحمانی، اسماء الهی استقرار یافته‌اند؛ اسماء الله حقایق علمی و تعیینات علمیِ حق می‌باشند که بر نفس رحمانی بارگذاری و کدگذاری می‌شوند. از این رو، اسماء مسیر اولیه‌ی ظهور حق را تشکیل می‌دهند و منشأ کثرت‌های علمی و سپس عینی می‌گردند.

این حروف عالی و کلمات الهی نخست بر «صادره‌ی اول» نقش می‌بندند و پس از آن در مراتب عالم به صورت موجودات عینی تجلی می‌یابند. بدین ترتیب، صادره‌ی اول یعنی نفس رحمانی دارای دو وجه است: تجلی علمی در قالب اسماء و عیان ثابته، و تجلی عینی در قالب مخلوقات خارجی. همان‌گونه که نفس انسانی از قلب برمی‌خیزد و در برخورد با موانع صوت و حروف پدید می‌آورد، نفس رحمانی نیز از قلب احدیت به صورت واحد صادر شده و در مرتبه‌ی ظهور، تکثر یافته و عالم را پدید می‌آورد. این نفس رحمانی، تنها تعیّن حقیقی و اطلاق حضرت حق است.

گفتارهای مشابه