خلاصه محتوا:
در این محتوا به تحلیل حقیقت «قیامت» از منظر عرفانی و فلسفی پرداخته می شود و بیان میشود که قیامت هر انسان همان ظهور درونی ملکات اوست. قیامت امری بیرونی و زمانی نیست، بلکه باطن و حقیقت وجودی انسان در مرتبهی ملکات نفسانی اوست، که در مرگ طبیعی یا ارادی آشکار میگردد.
نفس ناطقه، که حقیقت انسانی است، حامل صفات و ملکات است و آنچه در دنیا به دست میآورد، در قیامت به صورت تام و تمثل یافته ظاهر میشود. صفات نفسانی مانند حرص، حسد، یا سخاوت و محبت، در قیامت به صورتهایی متناسب با حقیقت شان تمثل مییابند؛ چنان که صفت غضب به شکل سگ و صفت شهوت به شکل خوک یا روباه جلوه میکند. بنابراین هر شخص با ملکات خویش محشور میشود و قیامت او درون وی است.
عالم نیز به صورت دائم در حال قیامت و تجدد است، زیرا اسم «ظاهر» و «باطن» الهی پیوسته در تجلیاند و به «کلُّ یومٍ هو فی شأن» اشاره دارد. هستی در هر لحظه آفریده و تازه میگردد و همین تجلی مداوم، «قیامت دایمی عالم» است. با این نگاه، اعمال انسان عارضی و گذرا هستند، ولی ملکات حاصل از اعمال، جوهری و پایدارند و پاداش یا عقوبت هر کس در حقیقتْ همان تجسم ملکات در درون نفس اوست.
نظام عالَم بر اساس علم و عنایت الهی شکل مییابد، و چون فیض الهی لحظه به لحظه در تجلی است، بنابراین قیامت نیز امری جاری و پیوسته است. وجود مادی و مثالی ما دائماً در حال انشا و ایجاد است. مرگ طبیعی و موت ارادیْ حجاب میان ظاهر و باطن را برمیدارد و حقیقت قیامت درون آشکار میشود.
در بخش دوم، توضیح داده می شود که اعمال انسان در عالم قیامت در قالب بدن طبیعی ظاهر نمیشوند، بلکه به صورت صُوَر ملکات درونی متجسم میگردند. تکرار عمل در دنیا موجب تبدیل آن به «ملکه» در درون نفس میشود، و چون ملکه جوهری مجرد است، با نفس متحد و ابدی میشود. صفات گذرا تنها در نفس به شکل «حال» حضور دارند و در مقام خیال یا عقل قابل تنزل و نمایش نیستند، در حالی که ملکات راسخ میتوانند در مراتب مختلف نفس ظهور یابند. پس تجسم اعمال به صورت اعمال مثالی است، نه به صورت اعضا و اندام بدنی.
در نهایت، انسان در قیامت با حقیقت ملکات خویش، که همان صُوَر مثالی و تجسم یافتهٔ اعمال اوست، محشور میگردد. علم و عملْ سازندهٔ حقیقت وجودی و صورت مثالی انساناند. شخصیت هر فرد در قیامت، صورت مثالی و تجسم یافتهٔ ملَکات و ادراکات درونی اوست، و بهشت و جهنم چیزی جز ظهور همان ملکات درونی نیست؛ رحمت و قهر هر کس برخاسته از باطن اوست و به اختیار خویش آن را ساخته است.
آغاز محتوا:
مقدمه:
قیامت، ظهور ملکات هر انسان است؛ یعنی روزی است که ملکاتِ درونی او به ظهور میرسند و تمثّل پیدا میکنند. قیامت هر کسی همانا تجلی و تمثل ملکات خود اوست. صفات درونی انسان در آن عالم، به صورتهای مثالی و محسوس ظهور مییابند؛ مثلاً صفت حرص به صورت معجزهآسایی تجسم مییابد، همانگونه که صفت بخل به هیئت «روباه» تمثل مییابد یا صفت سرقت به صورت «موش» ظاهر میشود.
در همین سیاق، گفته میشود که سگ تمثل صفت غضب است. خداوند سبحان، بهواسطهی علم محیط خود، اشیا را در صور گوناگون ظهور میدهد. حکمت نیز در قیامت به صورت شیر تمثل پیدا میکند. این بدان معناست که میان معانی و صورتها تناسب وجود دارد، همان گونه که میان معنا و لفظ نیز تناسب برقرار است، زیرا الفاظ، صورتِ معانی هستند.
- رابطهی معنا و صورت در تجلی قیامتی:
همانطور که بین معنا و لفظ تناسب برقرار است، بین معنا و صورت نیز چنین است. قیامت هر کس در واقع، ظهور ملکات او برای خودش و در درون خودش است. ملکات انسان به وجود نفس ناطقهی او قائم هستند و از آن استقلالی ندارند. عالم نیز همواره در حالت قیامت است؛ چراکه هر لحظه، ظاهر و باطن عالم در تجلیاند. اسم «اول» و «آخر» و نیز اسم «ظاهر» و «باطن» دائماً در حال تجلیاند؛ از همین رو، عالمِ ماده نیز پیوسته در حال تجدد و دگرگونی است.
از آنجا که اسم ظاهر و باطن دائماً تجلی دارد، عالم ماده هم در هر دَم تجدید میشود و عالم قیامت هم دائماً در حال تجلی است. اعمال انسانها عرضی و ناپایدارند، ولی پاداش آنها اُخرَوی است؛ و این پاداش در قیامت صورتی جوهری و پایدار دارد و به نفس ناطقه قائم است.
- قیام انسان در قیامت و ظهور درون خویشتن:
در حقیقت، انسان در قیامت «قائم» نیست، بلکه «قیام» است؛ یعنی خودِ قیام است و نظر به درون خویش میکند. این است معنای «حشر و قیامت». انسان در قیامت با ملکات خویش محشور میشود و به آنها آگاه میگردد. ملکات، در درون او تجلی میکنند و ظهور مییابند.
بنابراین، ظهور ملکات هر کس همان حشر شخصی اوست، و این قیامت انفسی او به شمار میآید. ملکات، از آنجا که قائم به نفس آدمی هستند، ذاتی و درونی و پایدارند و وحدت با نفس دارند. میان نفس و ملکات جدایی نیست؛ بلکه حقیقتی یگانهاند. بنابراین، حقیقت نفس از ملکاتش جدا نیست، بلکه عین آنهاست. به تعبیر دیگر، نیت انسان، اساس ملکات اوست، و همین نیتها، قیامت شخصی او را رقم میزنند.
- قیامت شخصی و معناشناسی تجسم اعمال:
انسان در قیامت بر اساس علم و عمل خویش محشور میشود، زیرا علم و عمل، سازندهی ملکات درونی او هستند. نفس ناطقه، این ملکات را صورت میبخشد؛ خیال ما ملکات ما را در درونمان به صورت درمیآورد، و تمام منشآت و عوالم درونی ما در همین ساحت برپا میشوند.
از این منظر، قیامت همان ظهور درونی ملکات است؛ یعنی هر کس در درون خویش قیام میکند و در درون خویش محشور میشود. با مرگ طبیعی، انسان درمییابد که این حالت همان قیامت است. قیامت، پاداش نفس است، نه پدیدهای بیرونی. پاداش در درون روح داده میشود و به نظام مادی وابسته نیست. ملکوتِ انسان، همان ملکات اوست؛ ملکاتی که از درون میجوشند و در وجود او آشکار میشوند.
- رابطهی نظام علم و عین در تکوین عالم و قیامت:
نظام عالم بر حسب علم و عنایت الهی پدیدار میشود و نظام عینی، مطابق نظام علمی خداوند است. بنابراین، عالم لحظه به لحظه بر اساس علم الهی تجدید میشود و هر لحظه در تجلی است؛ چراکه خداوند «کُلَّ یَومٍ هُوَ فی شَأن» است. جمال و قهر و لطف او همواره در تجلیاند. در نتیجه، ما در هر لحظه با تجلی قیامت روبه رو هستیم؛ یعنی قیامت پیوسته در حال ایجاد و انشاء است.
قیامت قائم به وجود حق است و قیام آن، بر پایهی ملکات هر فرد بنا شده است. همانگونه که کل موجودات بر اساس شاکلهی خویش قیام دارند، قیامت نیز بر اساس شاکلهی الهی تحقق مییابد. قیامت نفوس نیز بر پایهی ملکات فردی انسانهاست که به تعبیر عرفا، «قیامت اَنفُسی» نام دارد.
- تجدید و قیام عالم به اسمای الهی:
کل عالم قائم به وجود حق است و قیامتِ عالم، همان قیام او به حق است؛ چنانکه نفس انسان نیز چنین است. وجود، پیوسته در تجلی است؛ خداوند در هر لحظه در فَیض و ظهور است و فضل او از هیچ چیز منقطع نمیشود. اوست که فرمود: «اللَّهُ رَحِمَ کُلَّ شَیءٍ». رحمت الهی سراسر هستی را فرا گرفته است. بنابراین، ظاهر، بیمظاهر نیست؛ زیرا تمام مظاهر، پر از اسماء الهیاند.
ظهور اسماء الهی یا به شکل فیض الهی و یا از طریق حرکت جوهری و تجدد امثال تحقق مییابد. خداوند «هوَ الأوّل وَ الآخر وَ الظاهِرُ وَ الباطِن» است و این اسماء دائماً در تجلیاند. او در هر مرتبه ظاهر میشود: اول، آخر، ظاهر، و باطنِ همهی مراتب هستیاند.
- قیامت همیشگی در عالم و انسان:
لحظهبهلحظه، قیامت در حال تجلی و انشاء است؛ وجود ظهور میکند و قیامت تجلی مییابد. این قیامتِ عالم، همان قیام و ظهور عالم است که قائم به اسمای الهی است. قیامت انسانی با مرگ طبیعی یا موت ارادی حاصل میشود. وقتی این تجلی در انسان ظاهر شود، او درمییابد که عالم مادی نیز در اعتبار تجدد و دگرگونی دائمی است، چراکه «کُلَّ یَومٍ هُوَ فی شَأن» همیشه در کار است.
عالم از بین نمیرود، زیرا خداوند «ربّ العالمین» است و پروردگار مطلق بدون مظهر نمیماند. او در هر آن تجلی میکند، و چون اسماء الهی تعطیل بردار نیستند، عالم نیز لحظهای از فیض آنها خالی نیست.
- ظهور درونی ملکات و حشر ذاتی انسان:
صور ملکات هر کس به روح او قائم است و در درون او تمثل مییابد. پس قیامت هر انسان امری درونی است و حشر او ذاتی و از ذات خویش برمیخیزد. این حقیقتها پایدارند و با علم و عمل انسان باقی میمانند. انسان برای بقا آفریده شده است، نه برای فنا. با علم و عمل خود، ملکاتش را باقی میسازد و به لقای حق میرسد؛ لقایی که گاه با اسماء لطفیه و گاه با اسماء قهریه تحقق مییابد.
اعمال انسان تجسم پیدا میکنند؛ تجسم اعمال و ملکات در درون انسان است و از درون به صورت ظاهر میشوند. جهنم و بهشت نیز درونیاند؛ عذاب و نعمت آنها از خارج روح نیست. انسان با اختیار خویش این ملکات را کسب کرده و به اختیار خود در دامن اسماء لطفی یا قهری قرار گرفته است.
- معراج نفوس و صعود اعمال صالح:
نفس ناطقه همان «کلمهی طَیِبهی الهی» است:
«إِلَیْهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَیِّبُ وَ العَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ»
یعنی اعمال صالح، نفس را به سوی حضرت حق بالا میبرد. این همان معراج نفوس است. حقیقت بهشت و جهنم در ملکات ماست و در صورتهای مثالی ظهور میکند. ملکات در قالب «صور برزخی» پدیدار میشوند و انسان به تدریج با تکرار اعمال، حقیقت آن اعمال را در نفس خود تثبیت میکند.
هرگاه وصفی در اثر تکرار، در نفس ریشه کند، به ملکه تبدیل میشود و در باطن باقی میماند و با نفس متحد میشود. این ملکات میتوانند در تمام مراتب وجودیِ انسان از حس مشترک تا خیال و عقل و روح، حضور فعال داشته باشند و در نهایت با نفس متحد گردند.
- تفاوت میان «وصف حالی» و «ملکه» در مراتب نفس:
صفتی که فقط به صورت حال در انسان پدید میآید و هنوز به ملکه نرسیده، جایگاهش در مقام «سرّ» و «روح» است. این حالت، موقتی و ناپایدار است و در مقام فردی شخص حضور دارد. در چنین وضعی، اگر بخواهد در مرتبهی عقل و خیال نیز تجلی یابد، نفس نمیتواند آن را به طور کامل تذلل و تنزل دهد، زیرا هنوز تکرار کافی صورت نگرفته و صفت به ثبات نرسیده است.
اما هرگاه آن صفت به مرحلهی ملکه برسد، نفس هر زمان که اراده کند، میتواند آن را از مقام جمعی به مرتبهی عقل و خیال تنزل دهد؛ چون در این حالت، صفتِ درونی به ثبات و استقرار رسیده و در جان انسان جا افتاده است. پس تفاوت حال و ملکه در همین درجات ثبوت و رسوخ در نفس است.
- ماهیت تجسم اعمال و ظهور ملکات در قیامت:
بدین ترتیب، تجسم اعمال نه به صورت بدنی، بلکه به صورت ملکاتی درونی است. اعمال انسان در قیامت، به شکل همان ملکات درونی او آشکار میشود، نه به شکل بدن یا اعضای حسی. صفتی که از اعمال انسان پدید میآید، در حقیقت «صورت عمل» است و به وجود نفس ناطقه قائم میباشد.
هر عملی که انسان با اعضا و جوارح انجام میدهد، در باطن، اثری از خود در نفس باقی میگذارد. آن اثر، در قیامت به صورت مثالی و ملکوتی ظهور میکند، اما شکل اعضا و بدن ما را ندارد؛ بلکه صورت ملکات است. “صورت عمل”، در حقیقت همان صفت روحانی است که از خود عمل در درون ما شکل گرفته است.
این صفتِ ملکوتی، خودِ نفس را میسازد و جوهر او را شدت یا ضعف میدهد. از این رو، انسان بر اساس تشکیک وجودی و ماهوی، دارای مراتب متفاوت در قیامت خواهد بود؛ زیرا ملکات گوناگون، درجات وجودی مختلفی ایجاد میکنند.
- نقش علم و عمل در تشخص نفس و شدت وجود انسان:
تمامی علم و عمل، سازندهی وجود و نیروی نفس هستند. هرچه اعمال و ادراکات انسان کامل تر و آگاهانه تر باشند، نفس او در وجود و شدت، بیشتر میشود. تشکیک در وجود به معنای مراتب شدت هستی در انسان است. در همین راستا، ادراکات کلی و حیات عقلانی سبب افزایش شدت وجودی او میگردند، و در نتیجه، انسان کاملتر و شدیدالوجودتر میشود.
صورت اعمال ظاهری ما که در دنیا انجام دادهایم، در حقیقت به تدریج تبدیل به ملکات درونی میشود و در قیامت، به شکل «صورت مثالی» آشکار میگردد. این صورت، حقیقتِ کاملِ اعمال و ادراکات ماست. بنابراین، هر انسانی در قیامت، صورتِ ملکات و ادراکات خودش است؛ یعنی تمام آنچه از علم، نیت و عمل در جانش ریشه کرده، در آن روز به ظهور میرسد.
- بدن مثالی و وحدت با نفس در قیامت:
همانگونه که اعمال ظاهری، مقدمهی پیدایش ملکات درونیاند، همان ملکات نیز منشأ پدید آمدن «بدن مثالی» در قیامت میشوند. بدن مثالی، همان تجسم تمام ادراکات و ملکات انسان است و در واقع، «صورت واحدِ عمر انسانی» محسوب میشود. این بدن مثالی، نه از جنس بدن مادی، بلکه از سنخ وجود مثالی و برزخی است که قائم به نفس ناطقه است.
هر انسان در قیامت با همین بدن مثالی، که تجلی تام اعمال و ملکات اوست، محشور میشود. پس حقیقتِ قیامتی انسان همان «نفس مجردِ دارای ملکاتِ متجسم» است، نه جسم طبیعی. انسان با «صورت نفس» خود محشور میشود، نه با بدن مادی؛ زیرا بدن مادی در عالم طبیعت باقی میماند، ولی صورت ملکات، در عالم برزخ و قیامت باقی است.
- ظهور صورت اعمال و حقیقت تشخص انسانی:
صورت اعمال، که همان ظهور ملکات است، عرضی از اعمال ما نیست، بلکه وصفی در نفس پدید میآورد که جوهری مجرد است. این وصف جوهری، در حقیقت ذات وجود ما را میسازد. از این رو، هر کس با صورت اعمال خود محشور میشود؛ به این معنا که حقیقت اعمال و ملکات درونی او به شکل مثالی و وجودی در قیامت مجسم میگردد.
ظاهر اعمال، مربوط به بدن طبیعی انسان است؛ اما باطن همان اعمال، مرتبط با ملکات است. تمام اعمال ظاهری و حتی نیتهای درونی، در حقیقت مواد اولیهی تشکیل آن ملکات باطنیاند. همین ملکات، صورت مثالی انسان را در عالم قیامت پدید میآورند. به عبارت دیگر، بدن مثالی در قیامت، همان تجسم کامل عمر انسان در تمام مراتب ادراکات و ملکاتش است.
- نتیجهی نهایی:
بنابراین، انسانِ قیامتی حقیقتاً تجسم یافتهی مجموع علم و عملِ خویش است. تمام علم و عمل، در متن نفسِ او وارد شده و جوهر و هویت او را ساختهاند. صورت اعمال، بدنی مثالی و متناسب با باطن نفس را برای او ایجاد میکند، و در نتیجه، انسان با حقیقت اعمال خویش محشور میشود، نه با بدن دنیوی.
تشخص و شخصیت انسان در قیامت، به ذات و وجود حقیقی او وابسته است، و صورت مثالی او برخاسته از ملکات درونی اوست. این است حقیقت حشر و قیامت ملکات، که در آن، انسان با عینِ نفس و ملکات خویش برانگیخته میشود و همان میشود که در طول حیات خویش ساخته است.