خلاصه محتوا:
در این محتوا، موضوع بر محور آیات آفاقی و انفسی و مسیر شناخت حق از طریق ادراک نفس است که با تکیه بر آیهی شریفهی «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»، تبیین میشود که ارائهی آیات در آفاق (جهان بیرونی) و انفس (درون انسان) غایتش آشکار ساختن حقیقت الهی است؛ زیرا حق از طریق نشانههای خود در مظاهر گوناگون هستی شناخته میشود. آیات آفاقی و انفسی دو مسیر معرفتاند اما از هم جدا نیستند؛ سیر آفاقی از سیر انفسی آغاز میشود، زیرا انسان نخست از راه ادراک حسی با عالم ارتباط مییابد و در نهایت از طریق ادراک عقلی و قلبی به شهود حقیقت نائل میشود.
حق از طریق اسماء الهی در مظاهر جهان و نفس انسان تجلی کرده است. هر شیء از اشیاء آیتی از حق است، و هر آیت مظهر یک اسم الهی است. در نتیجه، هر چه در عالم وجود دارد راهی است به شناخت خدا. ظهور در مظاهر به واسطهی اسماء است، اما حضور حق در همهچیز بیواسطه است؛ زیرا ذات الهی در همهی مراتب وجود حضور دارد. از این حیث، حق در هر شأنی ظهور میکند و «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» یعنی در هر آن، با یکی از اسماء خود تجلی دارد.
شناخت انسان از حقیقت خداوند بسته به «ربّ مقیّد» و استعداد ذاتی اوست. هر انسان دارای «جدول وجودی» ویژهی خود است که اسم حاکم بر استعدادهای او را تعیین میکند. هرکس خدا را از مجرای عین ثابت و استعداد خویش میشناسد. بدین معنا معرفت نفس عین معرفت رب است و میان علم به نفس و علم به توحید دوگانگی نیست.
سیر انفسی در حقیقت سیر در ادراک است. ادراک، همان حرکت جوهری در درون انسان است که او را از قوه به فعلیت میرساند. انسان در این مسیر با عقل و رب خویش در حق سیر میکند. وسعت سیر او متناسب با وسعت ادراک و استعداد اوست. در نهایت سالک درمییابد که هر شناختی از راه اسمهای الهی صورت میگیرد و هر ادراک، جلوهای از حضور حق است در خودِ انسان و در جهان.
آغاز محتوا:
مقدمه:
نفس انسان به اعتبار جسمیت و مکان داری محلّ بحث دارد و از حیث جسمیت، وحدت عددی مطرح میشود. یعنی یکی بودن او از این جهت است، وگرنه ذات انسان یگانه است و مکان ندارد. ورود و خروج انسان به بهشت نیز به اعتبار همین بدن است، نه ذات بی مکان و بیجهت او.
- هدف از ارائهٔ آیات آفاقی و انفسی:
خداوند آیات خویش را ارائه میکند تا انسان از آن راه شناخته شود؛ چنان که فرموده است:
«سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّٰی یتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقّ.»
ارائهٔ آیات آفاقی و انفسی بدین منظور است که حق آشکار شود و غایتِ ارائهٔ آیات، نشان دادن حقانیت حق است.
آیات آفاقی و انفسی در کنار یکدیگر آورده شدهاند، یعنی سیر آفاقی جدای از سیر انفسی نیست. انسان در آغاز، از طریق عرض و ادراک محسوس در آیات آفاقی سیر میکند و سپس به آیات انفسی میرسد.
در حقیقت، آیات آفاق و آیات انفس هر دو راه شناخت هستند؛ دو نوع روش برای معرفت. راهی که در آن حق در مظاهر مادی مشاهده میشود و راهی که در مظاهر روحی و نفسی مشاهده میگردد. این دو راه در غایت به یک مقصد ختم میشوند و آن مقصد همان تحققِ «اَنَّهُ الحَق» است، یعنی معلوم شدنِ اینکه او خودِ حق است، باطل و پوشیده نیست.
- حضور حق در آفاق و انفس:
آیات الهی در آفاق و در انفس برای تبیین حکمتها بیان شدهاند و حقیقت، جدا از آیات خویش نیست.
در عبارت «سَنُرِیهِمْ آیاتَنَا فِی الآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ»، حق در آفاق است و حق در انفس نیز حضور دارد.
چنانکه در آیه آمده است: «هُوَ اللّهُ فِی السَّمَاءِ إِلٰهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلٰهٌ.»
یعنی او در آفاق اله است و در انفس نیز اله است؛ در جای خویش تحقق دارد.
او به الوهیت خود ظهور و حضور دارد و آیات او بر این ظهور و جمعیّتِ کمالیِ او در هر چیز دلالت مینمایند.
- ضرورت نبوت در برابر محدودیت عقل:
عقل برای شناخت جهان کافی نیست؛ پس وجود نبی لازم است، زیرا عقل محدود است.
حتی خود انسان نسبت به خویش نیز آیتی از آیات الهی است.
با تأمل و اندیشه، آیت بودن اشیاء آشکار میشود؛ چنان که قرآن میفرماید:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ»
یعنی آنان که دارای «لبّ» هستند، با تدبّر، آیت بودن عالم را درمییابند.
با اندیشیدن، آیت بودن عالم روشن میشود و عقل، حکمت و اسرار و اسماء را درمییابد. هر کس را خداوند حکمت عطا کند، خیر کثیر داده است؛ زیرا حکمت معادل خیر کثیر است و از جانب حق داده میشود. پس حکمت مساوق خیر است.
- نمایش حق در آیات الهی و اسماء:
شناخت احوال موجودات به گونهای که هستند همان حکمت است.
حق، خود را در آیاتش ارائه کرده و حالات و اسماء خویش را در آیات نشان داده است.
در نتیجه، خداوند خود را در آفاق و انفس، یعنی در مظاهر هستی، عرضه کرده است.
هر شیء که نسبتی از حق را نشان میدهد، همان نسبت اسمی از اسماء الهی است.
در هر آیهای اسمی از خداوند مشهود است؛ اسمی تجلّی و ظهور یافته است، و حق در آن اسم تجلّی کرده است.
او در هر شأنی خود را ظاهر میسازد، چنانکه فرموده است: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ».
پس دائماً در شأنی در حال تجلّی است و هر شأن از اسماء الهی است.
بنابراین، ذات الهی در مظاهر حاضر است. «هُوَ اللّهُ فِی السَّمَاءِ» یعنی حضور دارد، و در زمین نیز حضور دارد.
اما حضور او بی واسطه است، در حالی که ظهورش با واسطه است؛ حضورش به ذات اوست، بینیاز از مرتبه و مظهر، ولی ظهورش از طریق اسماء اوست.
اسماء، جنبههای وجودی اشیاء هستند و هر یک از آنها آیتی از آیات الهیاند که آینهٔ حق میباشند.
- سیر انفسی در پرتو ادراک و مراتب آن:
هر کس در سیر انفسی از جدول وجودی خود به سوی خداوند سیر میکند.
یعنی توجه عرفانی به حقیقت نفس و ذات خویش سبب میشود تا در ذات و اسماء و افعال الهی به سیر بپردازد.
سیر در آفاق نیز از سیر انفس آغاز میشود؛ زیرا ارتباط انسان با عالم ماده با ادراک حسی شروع میگردد.
پس سیر آفاقی، از مسیر سیر انفسی آغاز میشود، و در حقیقت، سیرهای انسان همه سیر انفسیاند.
سیر نفس با ادراک حسی، خیالی، عقلی و قلبی استمرار مییابد. حتی ادراک محسوسات مادی که در حقیقت ادراک اعراض است، سیر در آفاق از طریق انفس به شمار میرود.
ادراک جوهریت عالم مادّه نیز، هرچند با قوهٔ نفس انجام میشود، از سیر در آفاق است.
روح در عالم ماده سیر میکند، اعراض مادی را میفهمد، و با ادراک قلبی در عالم ماده، سیر شهودی انجام میدهد.
پس ما با ادراکات خویش در عالم ماده سیر میکنیم، و چون هر شئ با خداوند است و هر چیز آیت خداست، بنابراین، هر چیز راه شناخت حق است.
هر شیء نشانهای از حق در خود دارد و همان نشانه، باب شناخت الهی است؛ زیرا خداوند در هر چیز ظاهر است و ظهور او در هر چیز خبر از حضور ذات الهی در همان موطن دارد.
پس هر شیء آیت ذات الهی است و هرچه انسان از حق میگیرد، از مسیر ذات خود و جدول وجودی خود میگیرد.
- ربّ مقیّد و نسبت آن با استعداد انسان:
در حقیقت، جدول وجودی ما همان اسم مستأثر یا ربّ مقیّد ماست.
در جدول وجودی هر فرد، ربّ مخصوص او حاکم است؛
ربّ ما همان اسمی است که بر استعدادهای ذاتی ما حاکم شده و آنها را به فعلیت میرساند.
بنابراین، ادراک هر انسان از خداوند متناسب با ربّ مقیّد خویش و جدول وجودی ذاتی اوست.
هر کس ربّ خود را در متن استعدادهایش میشناسد؛
پس ربّ مقیّدِ هرکس، در عینِ ثابت او، اسم مستأثر و پیروِ آن است.
شناخت حق از مجرای عین ثابت و وجود خاصّ هرکس صورت میگیرد.
آفاق و انفس هر دو در انسان جمعاند؛ چنانکه در عالم نیز چنین است،
بدن و روح، سیر آفاقی و انفسی، با هم در ارتباطاند و از هم جدا نیستند.
انفس امتداد طولی آفاق است و سیر انفس ادامهٔ سیر آفاقی است.
هر انسانی کانال وجودی ویژهای دارد که همان «نفس» و «استعدادهای ذاتی» اوست؛ این کانال، «کتاب انفس» اوست. هر کس متناسب با مزاج و استعداد وجودی خود در حق و در عالم سیر میکند. ربّ مقیّد هر شخص، همان استعدادهای بالفعل شوندهی اوست؛ یعنی آن اسمی از اسماء الهی که بر استعدادهای او حاکم است و آنها را به کمال میرساند.
در نتیجه، انسان حق را در متن وجودی خویش و با خود مییابد. هنگامی که توجه عرفانی به ذات خویش پیدا کند، از راه شناخت نحوهی وجود خود، نحوۀ وجود حق را درمییابد. استعداد هر کس در مقام ظهور، به صورت خواستها و گرایشهای او ظاهر میشود؛ و خواستههای هر فرد میزان و معیارِ عمق استعدادهای ذاتی او محسوب میگردند.
- شناخت حق از طریق شئون اسمائی و تجلیات وجودی:
خداوند همواره با بندگان خویش است؛ چنان که فرموده است: «و هو معکم». او در هر شأنی تجلی میکند، و این تجلی در حقیقت همان ظهورِ اسماء الهی است.
از اینرو، خداوند با اسماء خویش با همهی اشیاء همراه است. هر چیز کنه و باطنی دارد و حقیقت هر چیز همان حق است. پس شناختِ کنه هیچ شیء ممکن نیست؛ زیرا حق در کنه و عمق هر موجود سریان دارد و حاضر است.
بدین ترتیب، شناخت حقیقت هر چیز، در واقع شناختِ حضرت حق است؛ زیرا او در باطن و ظاهرِ همۀ موجودات حضور دارد.
چون حق در هر چیز وجودی دارد و در آن جریان یافته است، شناخت هر موجود تا سرحدّ باطن آن، شناختِ ظهور و حضور ذات الهی است.
- معرفت نفس و معرفت ربّ:
از آنجا که حق در ذات هر انسان حضور دارد، معرفت نفس، عین معرفت ربّ است؛ این دو نه دو علمِ جداگانه، بلکه یک حقیقت واحداند.
علم به نفس و علم به توحید در واقع دو حیث از یک واقعیتاند، زیرا وجود انسان و وجود حق دارای وحدتِ عددی نیستند، ولی از حیث حقیقتِ وجود، دارای وحدت عینی و اتحادیاند.
انسان به کنه ذات خویش دست نمییابد، زیرا کنهِ ذات او خودِ حضرت حق است که نامتناهی است.
چنانکه انسان به کنه ذات حق نیز نمیرسد، به کنه ذات خود نیز راه ندارد؛ و این همان معنایی است که در حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» بیان شده است.
پس معرفت نفس در حقیقت مرتبهای از معرفت ربّ است، و هر دو یکیاند.
- جنبه آیاتی موجودات و اسمای الهی در آفاق و انفس:
هر شیء، افزون بر جنبهی شیئیت خود، جنبهی آیتی و نشانه بودن دارد؛ و جنبههای آیتی هر چیز همان جنبههای وجودی آن هستند.
این جنبههای وجودی، آینهای از حق میباشند که به آن آیات گفته میشود.
خداوند در قرآن فرموده است:
«سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم»؛
یعنی آیات را در آفاق و در انفس به آنان نشان میدهیم تا آشکار شود که او خود، حق است.
این آیات در حقیقت همان اسماء الهی هستند. زیرا اوست که «علیم بذات الصدور» است و «اسماء» خویش را بر ارکان همهی اشیاء گسترانده است.
این اسماء الهی سراسر آفاق و انفس را پر کردهاند و در حقیقت، صورتهای ظهور حق در مظاهر گوناگوناند.
پس، آفاق و انفس هر دو میدان تجلّی و ظهور اسماء الهیاند.
هرگاه به اشیای عالم نظر میکنیم، باید به جنبهی اسمایی آنها بنگریم؛
به تعیین و حدّ وجودی هر موجود از آن حیث که مظهر اسم مخصوصی از اسماء الهی است.
پس خداوند در هر آیهای، ذات خویش را با نشانههای خاصاش نشان میدهد.
این نشانهها همان احوال و اسماء او هستند، و صاحبان نشانهها یعنی خودِ مظاهر وجود، همراهِ نشانهها حضور دارند و از آنها جدا نیستند.
زیرا در حقیقت، آیات و اسماء و ذات، در مرتبهی ظهور یکپارچهاند.
- تقدم مشهود بودن حق بر آیات و اسماء:
آنچه در اشیاء مشاهده میشود، در واقع تجلّیِ حضورِ حق است و حتی مشهود بودن آیات، متأخر از مشهود بودن ذاتِ حق است.
زیرا او در هر شیء پیش از هر ظهور اسمی حضور دارد و مشهودیت او بر مشهودیت مظاهر مقدم است.
اسماء الهی نیز در اشیاء متناسب با استعداد هر عین ثابت تجلی میکنند.
به این معنا که هر اسمی در ظرف استعداد مخصوصِ موجودی خاص ظهور پیدا مینماید.
اگر استعداد شخصیِ هر موجود شناخته شود، «اسم مناسبِ ذکر و استعداد او» نیز شناخته خواهد شد؛ زیرا ذکر و ادراک هر کس تابع اسمِ غالب اوست.
- نسبت ادراک و سیر انفسی:
ادراک انسان، همانگونه که پیشتر اشاره شد، مظهر سیر انفسی اوست؛ زیرا هر ادراکی نوعی حرکت از قوه به فعلیت و انکشافِ حقیقت است.
ادراک، خود نوعی سیر است، همانگونه که عبادت نوعی سیر است.
حرکت جوهری که اشیاء را از قوه به فعلیت میرساند، نیز سیر انفسی است.
بنابراین هر ادراک، هر تأمل ذهنی و هر شهود قلبی، بخشی از سیر انفسی انسان به سوی حق محسوب میشود.
وسعت این سیر، به اندازهی وسعت ادراکِ انسان است،
و وسعت ادراک او نیز به اندازهی وسعت استعدادِ ذاتیاش میباشد.
پس سیر هر انسان همان قدر است که استعداد او اجازه میدهد؛ و ربّ مقیّدِ هر انسان تابع استعداد اوست.
به این ترتیب، سیر انفسی هر کس چه در عقل، چه در خیال و چه در قلب متناسب با استعدادهای خاصّ او انجام میشود.
ادراک انسان به همان اندازه است که ربّ او یعنی اسم الهی حاکم بر وجود او در وی ظهور دارد.
انسان با همان اسم، در همان اسم، و از طریق همان اسم، در حق و در عالم سیر میکند.
- تجلّی حق در مسیر سلوک انسان:
در حقیقت، حق انسان را در خویش، در نفس او، و در عالم سیر میدهد و این سیر به اندازهی وسعت وجودی و ادراکی هر شخص است. یعنی هر سالک با اسماء الهی در سه ساحت سیر میکند: در خویشتنِ خویش، در خودِ حق، و در عالم آفرینش.
و این همه، سیر در تجلیات اسمائی و ربوبی الهی است.