خلاصه محتوا:
۱. با اعتقاد به وحدت شخصی وجود یعنی این که خداوند یک حقیقت نامتناهی و حاضر در همه جاست آیا قرب و بعد او نسبت به اشیاء معنا دارد یا نه؟
۲. چگونه باید عمل به احکام الهی را با توجه به سِرَیان حکمت الهی در عالم فهم کرد؟
در پاسخ به پرسش اول، توضیح داده شد که چون وجود خداوند اطلاقی و نامتناهی است، حضور او نسبت به همه اشیاء یکسان است و نقص یا فاصلهای از جانب او وجود ندارد. قرب و بعد، از طرف خداوند به مخلوقات معنا ندارد، بلکه این تفاوت از طرف مخلوقات (به ویژه انسان) است که به سبب اعمال ارادی، نیتها، فضائل و رذائل دچار قرب یا بعد تشریعی میشوند. از حیث حضور تکوینی، همه مخلوقات حتی انسان به یک اندازه در محضر حق حاضرند، اما فقط انسان به سبب اختیار و اراده میتواند به قرب اختیاری برسد یا از آن دور شود.
در پاسخ به پرسش دوم، مطرح می شود که حکمت الهی در تمام هستی و نیز در همه احکام شریعت سریان دارد؛ هر حکم شریعت یک جلوه از حکمت الهی و بر اساس علم و حکمت نامتناهی حق تنظیم شده است. بنابراین، عمل به احکام (با قصد قربت) بیتردید انسان را به مقصد میرساند و راه دیگری برای رسیدن به حق وجود ندارد. این عمل باید هم قصد قربت و هم شناخت عمیق (نگاه سلوکی و فَراتکلیفی) داشته باشد تا اثر بیشتری در سیر روح بگذارد و شناخت اسرار احکام را ممکن سازد.
در ادامه تأکید میشود که اعمال شریعت صرفاً امور اعتباری قراردادی (مثل قوانین رانندگی) نیستند، بلکه دارای ریشههای تکوینی هستند. هر حکم تشریعی متصل به حقیقتی در عالم تکوین است و عمل به آنها، چه با اعتقاد انجام شود چه بیاعتقاد، انسان را به سوی همان حقیقت میبرد؛ البته اگر عمل با ایمان و نیت و نگاه سلوکی همراه باشد، این مسیر سریعتر و پربارتر طی میشود. حتی پیامبران، با وجود دریافت وحی، برای رسیدن به مشاهده حقیقت ملزم به عمل به همان شریعتی هستند که دریافت کردهاند، و اعمال عبادی قبل و بعد از وحی، وسیله پایداری و تثبیت آن مشاهده است.
در نهایت، رابطه اعمال و مشاهده حقیقت دوطرفه معرفی میشود:
ابتدا عمل به احکام منجر به مشاهده حقیقت میشود؛ سپس، بعد از هر شهود، عمل دوباره لازم است تا آن شهود کاملتر و پایدارتر گردد.
آغاز محتوا:
- طرح مسئله و پرسشهای اصلی :
در ابتدا پرسشی در باب اعتقاد به «وحدت شخصی وجود» و نتایج آن در بحث قرب و بعد الهی مطرح می شود. توضیح داده میشود که وقتی گفته میشود خداوند یک حقیقت واحد و نامتناهی است که همه جا حضور دارد، این سؤال پیش میآید که در این صورت آیا دیگر مفهومی به نام «قرب» و «بعد» در نسبت خداوند با اشیاء معنا پیدا میکند یا خیر؟ به بیان دیگر، اگر خداوند در نقطهای خاص حضور ندارد بلکه حضور او مطلق و فراگیر است، چگونه باید قرب و بعد را در این چارچوب فهم کرد.
همچنین سؤال دیگری در باب «حکمت الهی» مطرح میشود؛ بدین صورت که خداوند بر اساس حکمت خویش اشیاء را میآفریند و این حکمت در سراسر عالم ساری و جاری است. احکام الهی نیز در پرتو همین حکمت تشریع شدهاند. حال، وقتی ما بر اساس نیت و قصد به احکام عمل میکنیم، نسبت این عمل با اعتقاد به حکمتی که خداوند در عالم تعبیه کرده است چگونه تبیین میشود.
- حضور اطلاقی خداوند :
نخست باید دانست حضور خداوند، حضوری اطلاقی است. این بدان معنی است که خداوند همچون وجودش که نامتناهی است، حضوری یکسان و فراگیر نسبت به تمام مخلوقات دارد؛ حضوری که محدود به مکان، زمان یا شرایط خاصی نمیشود. اگر حضور اطلاقی نباشد، دیگر نمیتوان قائل به یکسانی آن شد، اما وقتی این حضور نامتناهی و مطلق باشد، لازمهاش این است که خداوند برای همه اشیاء حضوری یکسان دارد.
اطلاقی بودن حضور، سبب میشود قرب خداوند به همه موجودات یکسان باشد. این قرب، از نوع «احاطه اطلاقی» و «معیت قیومیه» است که با ترکیب با اشیاء متفاوت است. قرب خداوند به اشیاء ناشی از همین احاطه مطلق است و از جانب او هیچ گونه بعد یا دوری نسبت به اشیاء وجود ندارد.
- معنای قرب و بعد از منظر الهی و مخلوق:
تأکید میشود که از جانب خداوند، هیچ بُعدی نسبت به موجودات معنا ندارد؛ بلکه همه موجودات برای او در قرب یکساناند. اما از منظر موجودات، موضوع متفاوت است. همه مخلوقات از حیث حضور تکوینی، حضوری یکسان نزد خداوند دارند. این حضور تکوینی، حضوری غیرارادی و غیر اختیاری است که در آن خداوند از همه جنبههای موجودات آگاه است و چیزی از آنها بر او پنهان نیست.
انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. او هم گونهای حضور تکوینی دارد که همانند حضور دیگر مخلوقات، بیواسطه و یکسان است. در این مرتبه، هیچ فضیلتی برای موجودی نسبت به موجود دیگر وجود ندارد، زیرا همگی به یک میزان نزد خداوند حاضر هستند و غیبت از حق به معنای حقیقی در این سطح وجود ندارد.
- حضور تکوینی و حضور تشریعی انسان:
وجه تمایز انسان با سایر موجودات در این است که علاوه بر حضور تکوینی، دارای حضور تشریعی یا ارادی است. این حضور ارادی و اختیاری وابسته به اعمال، نیتها، ملکات نفسانی، فضایل و رذایل اخلاقی و نیز میزان فهم و شناخت هر فرد است.
به بیان دیگر، جایگاه و مرتبه انسانها در این مرتبه متفاوت است و همین تفاوتها موجب میشود که قرب یا بعد تشریعی نسبت به خداوند پیدا کنند.
در نتیجه، قرب و بعد نسبت به خداوند دوطرفه است:
– از سوی خداوند، حضوری یکسان و اطلاقی وجود دارد و همه موجودات در قرب برابرند.
– تمام مخلوقات به حق نزدیک هستند و حضورشان حضور غیر ارادی و غیر اختیاری هست. حضور تکوینی رتبه و فضیلتی محسوب نمی شود برای مخلوقات زیرا غیر ارادی و غیر اختیاری هست و نحوه وجود آنها، نحوه حضور آنها است. یعنی نحوه وجودشان نحوه حضور برای حق است.
- آثار و نتایج حضور تشریعی:
انسان ها بر خلاف مخلوقات به خاطر اعمالشان می توانند قرب به حق داشته باشند و می توانند بعد از حق داشته باشند و این ارتباط انسان، ارتباطی با وحدت شخصیه ندارد. گفته می شود که با حفظ وحدت شخصیه وجود انسان به هر شیئی نزدیک است و حضور یکسانی دارد زیرا حضور او هم به احاطه وجودی است. انسان از جنبه تکوینی مانند سایر موجودات حضور همه جانبه و یکسانی به حق دارد اما چون بین موجودات بعد ارادی و تشریعی دارد و به خاطر اعمالش می تواند به خداوند با اختیار و اراده خود نزدیک شود و می تواند دور شود و این حضور تشریعی انسان در واقع باعث قرب و بعد دوطرفه انسان می شود.
تفاوت این دو نوع حضور، مبنای اصلی در فهم ارتباط بین اعتقاد به وحدت شخصی وجود و مفهوم قرب و بعد به شمار میآید.
- سریان حکمت الهی در تکوین و تشریع:
تمام احکام فقهی جلوهای از حکمت الهی هستند و همان گونه که عرصههای تکوینی نشانگر جریان حکمت الهیاند، شریعت نیز مظهر همین حکمت است. هنگامی که انسان مسیر سلوک را بر اساس برنامه شریعت پیش میگیرد، در احکام الهی این حکمت را به صورت یقینی مییابد؛ حکمت را نه با حدس و گمان، بلکه با شهود و لمس قلبی در مییابد. در این حالت، روشن میشود که برای رسیدن به حق، هیچ راهی جز مسیر شریعت وجود ندارد؛ زیرا احکام الهی تجلی حکمت الهی بوده و تماماً بر اساس علم و حکمت نامتناهی تنظیم گشتهاند. بنابراین، سیر در این مسیر حتماً انسان را به مقصد میرساند و تنها عمل به احکام الهی است که موجب پیشروی در حقایق و پیمودن مسیر تکوین میشود.
- ضرورت نیت در اعمال:
عمل به احکام الهی باید همراه با قصد و نیت باشد و بدون آن هیچ عملی معنا و ارزش ندارد. هر فعل، چه کوچک و چه بزرگ، حتماً با نوعی قصد انجام میشود؛ این قصد ممکن است قصد قربت باشد یا طلب پاداش، یا حتی صرفاً نجات از عذاب. در اعمال عبادی، جهتگیری عمل همان نیت است و جهت را به سوی غایت مشخص میکند. حتی اعمالی که در ظاهر مباحاند، مانند راه رفتن یا تفریح، اگر با نیت تقرب به خدا انجام گیرند، عبادت عام محسوب میشوند و انسان را در مسیر سلوک و پیمودن عوالم تکوینی پیش میبرند. بنابراین، نیت درست میتواند تمام اعمال انسان را در مسیر قرب قرار دهد.
- شناخت تکلیفی و شناخت سلوکی از احکام :
شناخت احکام الهی در حالت عادی، یک شناخت فقهی و تکلیفی است که برای عمل و اطاعت ضروری است. مکلف باید به اندازه ضرورت احکام را بداند تا بتواند آنها را اجرا کند. اما برخی انسانها، علاوه بر این شناخت تکلیفی، نوعی شناخت سلوکی و عرفانی از احکام دارند که نگاه آنان به شریعت را عمیقتر میسازد. این نوع نگاه، فرا تکلیفی است و روح را به سیر مضاعف در عوالم تکوین میبرد و آن را از تعلقات میرهاند. عمل به احکام با چنین شناختی، انسان را سریعتر و عمیقتر به مقصد میرساند و او را به اسرار و حکمتهای نهفته در احکام الهی آگاه میکند.
- رابطه دو سویه میان عمل و شناخت سلوکی:
این شناخت سلوکی یا از طریق عمل به احکام با قصد قربت حاصل میشود، یا بالعکس، چنین شناختی سبب انجام اعمال به شیوهای عمیقتر میشود. به عبارت دیگر، گاهی ابتدا عمل به احکام با نگاهی احراری و سلوکی صورت میگیرد و در نتیجه، شناخت عمیقتری حاصل میشود؛ و گاهی چنین شناختی مقدمه و انگیزهای برای عمل خالصانه به احکام میگردد. در هر دو حالت، عمل و شناخت به صورت متقابل یکدیگر را تغذیه و تقویت میکنند و نتیجه آن، وصول به اسرار و حقایق شریعت است.
- پیوند احکام تشریعی با حقایق تکوینی :
تحقیق درباره احکام الهی حتی بدون توجه به ماهیت و حقیقت باطنی آنها ممکن است، اما باید دانست که این احکام برای رساندن انسان به اسماء و ذات الهی وضع شدهاند. هر حکم تشریعی مبتنی بر یک حقیقت تکوینی است و بدون پیوند با آن معنا ندارد. در بیان فیلسوفان بزرگی همچون شیخالرئیس، «تشریعیات مبتنی بر تکوینیات هستند»؛ یعنی احکام شریعت یا خود از سنخ تکوینیاتاند، یا برای رساندن سالک به آن حقایق نازل شدهاند.
- آثار التزام به ارتباط تکوین و تشریع:
حتی اگر کسی به این پیوند اعتقاد نداشته باشد، نفس عمل کردن به احکام، او را به حقایق تکوینی مرتبط میکند. با این حال، اعتقاد و باور قلبی همراه با عمل، این سیر را تسریع و تعمیق میبخشد. گسستن تحقیق و بررسی شریعت از حقیقت و باطن آن، همانند بررسی بدن بدون در نظر گرفتن نفس است؛ زیرا حیات بدن بدون روح بیمعناست و شریعت نیز بدون پیوند با حقیقت تکوینی، صرفاً یک قرارداد اعتباری نخواهد بود، در حالی که در واقع چنین نیست. ممکن است بعضی از امور اعتباری در عالم متصل به امور باطن نباشد یعنی قواعد اعتباری مانند پشت چراغ قرمز ایستادن و احکام حاکمیتی و… ممکن است باطن نداشته باشد اما احکام تشریعی و قرار دادی شریعت از آن احکامی هست که متصل به تکوینیات و باطن است. به بیانی دیگر همه امور قرار دادی و اعتباری از یک جنس و سنخ نیستند. برخی تشریعیات و امور قرار دادی باطن دارند و تحقیق در مورد آنها بدون نظر به حقیقت باطنی شان مفهوم و معنا ندارد. ابعاد تکوینی هر حکم تشریعی آیا معنویت است یا خیر؟ ابعاد تکوینی هر حکم تشریعی معنویت است. یعنی هر حکم تشریعی مبتنی بر حقایقی هستند و مرتبه مثالی احکام تشریعی خود معنویت اند، اما هر حکم تشریعی مبتنی بر معنویت بی نهایت نیز است. احکام تشریعی مبتنی بر درجات معنویت است، بنابر این هر حکم تشریعی مراتبی از تکوین را دارا هست که بدون عمل کردن به احکام تشریعی به مراتب حقیقت و معنویت انسان نمی تواند برسد و با عمل کردن به آنها انسان به قرب نوافل، قرب فرائض و به حقیقت اعیان ثابته و به قضا وقدر، اسماء الهی و ذات الهی می رسد. بنابراین شریعت از حقیقت جدا نیست و اگربخواهیم شریعت را تحقیق و بررسی کنیم، بدون توجه به حقیقت آن دیگر نمی توان تحقیق را ادامه داد و در این صورت مانند یکسری قراردادهای اعتباری مانند سایر اعتباریات بشری می شود.در نتیجه انسان حقیقت هر عمل تشریعی را باید به آن معتقد باشد و یقین داشته باشد که حقایق تشریعی باطن تکوینی دارند و با قصد قربت و عمل کردن می توان به آن حقایق تکوینی رسید.
- ارتباط مشاهده حقیقت و تکامل نفس:
مشاهده کردن حقیقت خود ذات الهی است، حال منظور از حقیقت چیست؟ چگونه انسان بدون برنامه سلوکی می خواهد به مشاهده آن حقیقت برسد؟
انسان از طریق یک برنامه منسجم به آن حقیقت می رسد، کامل شدن نفس با مشاهده همان حقیقت است. مواجه شدن با شریعت نتیجه عمل به احکام شریعت و نتیجه کامل شدن نفس هست و مشاهده حقیقت را نباید از تکامل نفس و عمل به احکام شریعت جدا دانست زیرا معنویت خود حق است. شهود حقیقت بدون ذکر و بدون عمل به احکام ، تفقه و ریاضت و بدون راه حُب معنا و مفهموی نخواهد داشت.
برخی از اهل ریاضت در روش های مختلف مانند آیین هندو، بودا و… با اعمال و کار هایی که انجام می دهند یکسری از واقعیت های بسیار نازله ای را مانند علم غیب محدود و مانند تصرفات ساده در عالم را دسترسی پیدا می کنند اما آنها به مشاهده حقیقت و حق نمی رسند. ریاضت هایی که هندو و بودای ها انجام می دهند هیچ گاه منجر به کشف حقیقت نمی شود و غیر از طریق شریعت راه دیگری برای رسیدن به مشاهده و رسیدن به حق وجود ندارد.
- تبیین ضرورت جامعیت شریعت بهعنوان مسیر مشاهده حقیقت:
شریعت، بهعنوان برنامهای که از جانب خداوند برای رسیدن به اصل معنویت و حقیقت حقیقی تنظیم شده است، جامعترین، بیخطرترین و بیآفتترین مسیر برای مشاهده حق محسوب میشود. این برنامه سلوکی بر اساس حکمت و علم نامتناهی الهی بنا شده و راهی است که خود حضرت حق، برای وصول به ذات خویش، آن را طراحی کرده است. در این مسیر، هر عمل عبادی در شریعت، نقش مستقیمی در سیر روح به سوی مراتب بالای حقیقت دارد. عملی که حسن فعلی و حسن فاعلی داشته روح را سیر می دهد در تکوینیات و انسان را به مشاهده حقیقت منجر می کند. در اصل عمل صرف عمل کردن نیست عمل برای رسیدن به مقصد می باشد و خود عمل اصالت ندارد ، رسیدن به مراتب معنویت مقصود ما هست. بنابراین خود احکام شرعی، تشریعیاتی هستند که سر تکوینی دارند و تشخیص همه جانبه اسرار شریعت کار معصومین است و عمل به احکام تشریعی آثار دنیوی، ملکوتی و آخرتی دارد که انسان با عمل کردن به آنها به آن آثا می رسد و به اندازه مراتب روح خود و مراتب طهارت و تطهیر قصد و نگاه خود به آن حقایق می رسد. هر اندازه مزاح انسان معتدل تر باشد رسیدن به حقیقت سهل تر خواهد بود و متناسب با نوع سیرو سلوک انسان که سلوک ذکری باشد یا حُبی یا ریاضتی باشد به مشاهده حقیقت می رسد که هر اندازه این ویژگی ها در ما کامل تر باشد آثار آن سیر برای ما بیشتر خواهد بود.
فهم نسبت عمل به احکام شرعی با مشاهده حقیقت چگونه است؟ باید منظور از مشاهده حقیقت مشخص شود که حقیقتی که می گوییم کدام جایگاه را دارد؟ و آیا منظور از این حقیقت ذات الهی هست یا شهود قضا و قدر ، شهود اعیان ثابته یا رسیدن به اسماء الهی و… یا خود ذات الهی حقیقت مد نظر شما است.
همین احکام ساده تشریعی انسان را به تمام مراتب حقیقت و معنویت می رساند، حال آن مراتب از حقایق تکوینی، حقایق عقلی ، اسماء و صفات الهی همگی را در بر می گیرد و هر کس به اندازه قصد خود که قصد قربت باشد یا ثواب و به اندازه اعتدال مزاج ، طهارت نفس و خیالمان و به اندازه تداوم عبادت به آن حقیقت می رسد. در ضمن عمل به احکام شریعت با قصد قربت و طهارت حتماً منجر به شهود حقیقت می شود. احکام شریعت از سنخ حقیقت تعبیه شده اند و خداوند می داند برای دسیدن به ذات خود جه نوع احکام و جه برنامه هایی را طرح کند. در نتیجه عمل به اعمال تشریعی باعث اتحاد و یگانگی با حق می شود، باعث قرب نوافل و فرائض می شود. هم معرفت یقینی ما به احکام باعث سیر می شود و هم سیر باعث آن معرفت یقینی می شود.
نبی با دریافت وحی شریعت را تاسیس می کند و عمل نبی مبتنی بر شریعت وحیانی هست که در یافت کرده است اما نبی به خاطر شریعیتی که دریافت کرده است قرب پیدا نمی کند بلکه به میزان عمل به شریعتی که دارد به آن حقیقت می رسد و آن را دریافت می کند. بنابراین نبی پس از دریافت شریعت ابتدا باید ایمان بیاورد سپس عمل کند تا به مشاهده حقیقت برسد. همانند افراد غیر نبی که دریافت شریعت ندارند با عمل به ان احکام شرعی به حقایق می رسد و میتواند متناسب با شاکله خود به کشف مراتبی از حقیقت برسد.
اَمَنَ رَسول بِما اُنزِلَ اِلیه مِن رَبه : پیامبر نیز که شریعت را دریافت می کند باید مانند سایر انسان ها به شریعیت که در یافت کرده است عمل کند تا به مشاهده حقیقت برسد. عمل هر شخصی به اندازه سیر وجودی و طهارت خودش و قصد و عملی که دارد باعث رسیدن به حقیقت می شود ، اما نبی که تجربه وحیانی دارد مقدمات روحانی قبل از تجربه وحیانی اش زمینه مشاهده حقیقت او را فراهم میکند و او را مهیا می کند که وحی دریافت کند. به تعبیر دیگر پیامبر قبل از رسیدن به نبوت به مقام ولایت می رسد ، نفی تعلقات دنیا میکند و سیر و سلوک می کند با این حال او قبل از شریعت اسلام بر اساس سیر و سلوک حضرت ابراهیم انجام می دهد و باعث مشاهده آن حقیقت می شود و آن اعمال قبلی منجر به شهود حقیقت توسط او می شود و سپس تجربه وحیانی بالاترین کشف او می باشد.
نبی قبل از دریافت وحی و بعد از دریافت وحی با عمل به احکام تشریعی به مراتب شهود دسترسی پیدا می کرد بنابراین هرکسی وحی دریافت میکند باید عمل به آن انجام دهد تا به مواجه با اصل حقیقت برسد. انسان به اندازه عمل به تشریعیات مراتبی از مشاهده حقیقت را می تواند داشته باشد و در اخر پس از مشاهده حقیقت نیز باید اعمال شرعی خود را حفظ کند و داعم رجوع به شریعت داشته باشد تا مشاهده را کامل تر و پایدار تر کند.