آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

  • معرفت نفس
  • ویژگی‌های نفوس و مراتب ادراک و سیر مجردات 

ویژگی‌های نفوس و مراتب ادراک و سیر مجردات 

خلاصه محتوا:

در این محتوا فلسفی و عرفانی، به بررسی دقیق «ویژگی‌های نفوس» و تبیین اصول بنیادین مربوط به ماهیت روح، شاکله، و تفاوت موجودات مادی و مجرد پرداخته می شود. و از ساختار هستی و رابطه میان شکل (صورت ظاهری) و شاکله (ماهیت درونی و ملکوتی) آغاز و نشان داده می شود که هر موجود، اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان، دارای شاکله‌ای است که حقیقت او را می‌سازد و رفتار و آثار او بر پایه همان شاکله ظهور می‌یابد.

نخست، تبیین می‌شود که هر شیئی شکل و شاکله دارد و میان این دو رابطه‌ای تنگاتنگ برقرار است؛ شکل، صورت جسمانی و ظاهری است و شاکله، همان طبیعت، خاصیت یا ملکوت هر موجود. برای مثال، شاکله آب، برودت است؛ آتش، حرارت دارد؛ و انسان‌ها بسته به صفات روحی، هر یک شاکله‌ای خاص دارند. از این رو، ظاهر هر چیز، آینه‌ای از باطن و شاکله‌ی آن است و به تعبیر حکیمانه، “هر شیء آینه خود است”.

سپس توضیح داده می‌شود که بر اساس شاکله، افعال و تدبیر هر موجود نیز شکل می‌گیرد؛ یعنی آتش می‌سوزاند چون شاکله‌اش حرارت است، آب خنک می‌کند چون شاکله‌اش برودت است، و انسان نیز بر اساس شاکله روحی خود عمل می‌نماید. آیه قرآنی «کُلٌّ یَعمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» ناظر به همین قاعده است.

در ادامه، ویژگی مهم مجردات تبیین می‌شود که برخلاف مادیات، علم، ادراک، و سیر در اشیاء دارند. مادیات نه خود را درک می‌کنند و نه چیزی جز خود را، اما مجردات به جهت احاطه‌ی وجودی‌شان، قادر به علم و شهودند. نفس انسانی، چون مجرد است، می‌تواند در عالم ماده سیر کند و با مراتب حسی، خیالی، عقلی و قلبی، مسیر ادراک و مشاهده‌ی مراتب هستی را بپیماید.

در بخش بعد، قاعده‌ی حرکت جوهری مطرح می‌گردد که بر اساس آن، عقل مفارق ماده را سیر می‌دهد و استعدادهای آن را به فعلیت می‌رساند. بدین معنا که ماده به خودی خود توان سیر ندارد، بلکه مجردات آن را تدبیر و به مرتبه‌ی بالاتر سوق می‌دهند.

در بخش نهایی، چند ویژگی عمده برای موجود مجرد بیان می‌شود:

1. قدرت انشاء و ایجاد دارد، در حالی که ماده فاقد انشاء است.

2. قدرت احاطه بر مراتب پایین‌تر دارد، یعنی بر آنچه خلق کرده محیط است.

3. توان سیر دادن ماده را داراست، یعنی می‌تواند استعدادهای آن را بالفعل کند.

4. دارای قدرت تدبیر است و نظام موجودات را رهبری می‌کند.

5. خصلت سیر در خود و در دیگر اشیاء را دارد، بر خلاف ماده که در خویش سیر نمی‌کند.

در پایان تأکید می‌شود که خطاب الهی همواره متوجه روح و شاکله‌ی موجود است نه جسم او؛ زیرا جسم تنها ظاهر است و شنوا و پاسخ‌ گو نیست. هر موجود آینه‌ی حقیقت درونی خویش است و همانگونه که شکل ظاهری بر اساس شاکله‌اش سامان یافته است، افعال و سیر وجودی او نیز بر همان اساس جریان دارد. این هماهنگی میان ظاهر و باطن، قاعده‌ای جهان‌شمول در کل نظام هستی است.

آغاز محتوا:

  • مقدمه:

نخستین ویژگی هر نفس این است که هر روحی دارای شاکله روحانی است. این شاکله همان صورت باطنی و ملکوتی هر نفس است؛ یعنی ملائکه و ادراکات او. شاکله داشتن، امر بسیار مهمی است، زیرا در واقع بیانگر احوال روحی و ملکوتی هر موجود است.

  • تعریف «شاکله» و تمایز آن از «شکل»:

همان‌گونه که هر بدن، شکل ظاهری دارد از جمله قد، چهره، طول، عرض و سایر ویژگی‌های جسمانی هر روح نیز شاکله‌ی خاص خود را داراست. جسم، شکل ‌مند است و صورت دارد؛ در مقابل، روح دارای شاکله است. این شاکله در حقیقت همان ساختار باطنی و خاصیت روح است. 

نه تنها جواهر روحانی، بلکه جمادات نیز شاکله دارند. زر (طلا) شاکله‌ای دارد، نقره شاکله‌ای دیگر، آتش و آب نیز هر یک شاکله‌ی خاص خود را دارند. شاکله‌ی هر شیء همان خاصیت ذاتی و ملکوتی اوست. بنابراین، در کل نظام هستی، هر شیء، خواه جماد باشد یا نبات یا حیوان یا انسان، شاکله‌ی مخصوص به خود را داراست.

  • شاکله در جمادات:

جمادات ظاهراً بی‌جان‌اند، ولی از حیث وجودی صاحب شاکله هستند. مثلاً آتش شاکله‌ی سوزاندن دارد، آب شاکله‌ی خنک ‌کنندگی، خاک شاکله‌ی سکون و پذیرش، و هوا شاکله‌ی لطافت و نفوذ دارد. 

شکل هر یک از این عناصر بر اساس شاکله‌ی آن پدید می‌آید؛ یعنی شکل تابع شاکله است. به تعبیر دیگر، طبیعت جماد همان شاکله‌ی اوست. آتش به سبب شاکله‌اش می‌سوزاند، آب به سبب شاکله‌اش روان است و خنک می‌کند. پس شکل ظاهری (مثلاً رنگ و صورت و وزن) بر اساس شاکله و حقیقت درونی آن فراهم می‌شود.

  •  شاکله در نباتات:

گیاهان نیز هم شکل دارند و هم شاکله.  شکل نبات، قامت و برگ و تنه و سیما و رنگ آن است، اما شاکله‌ی نبات همان طبیعت و خاصیت درونی آن گیاه است؛ یعنی آنچه موجب رشد و تغذیه و باروری می‌شود. هر گیاهی بر اساس شاکله‌ی باطنی خویش، شکل می‌گیرد. 

به همین ترتیب، هر درختی مثلاً درخت خرما یا پرتقال بر اساس شاکله‌ی خاص که در حقیقت طبیعت نهفته در آن است، صورت می‌یابد و ثمر می‌دهد.

  • شاکله در حیوانات:

جمادات و نباتا، حیوانات نیز دارای شکل و شاکله‌اند. 

شکل حیوان ظاهر جسمانی اوست: قامت، چهره، رنگ، هیأت و حرکات. اما شاکله‌ی حیوان همان ملکات و خصائص درونی اوست که در قالب صفات و غرایز ظهور می‌کند. 

گرگ شاکله‌ی درندگی دارد، روباه شاکله‌ی مکر، سگ شاکله‌ی وفاداری، و اسب شاکله‌ی نجابت. هر حیوانی بر اساس شاکله‌ی خود رفتار می‌کند و همان شاکله است که مَلکات نفسانی و ادراکات حیوانی او را تشکیل می‌دهد. 

به همین سبب، حیوانات حلال‌گوشت و حرام‌گوشت تفاوت در شاکله دارند؛ شاکله‌ی درندگی در گوشت‌خواران و شاکله‌ی آرامی در حیوانات اهلی نشانگر ملکات درونی آنهاست.

  • نمایش شاکله در صورت ظاهری موجودات:

شکل هر موجود در عالم مادی آینه‌ای از شاکله‌ی باطنی آن است. 

چهره‌ی هر حیوان، گیاه یا جماد، نماد و نشانه‌ی شاکله‌ی درونی اوست. شکل کفتار خبر از شاکله‌ی خاص او می‌دهد، شکل درخت خرما یا قالب کریستال آب نیز نشانگر شاکله‌ی خاص خود است. 

با تأمل در اشکال مادی اشیاء می‌توان به ملکوت آنها یعنی به شاکله‌ی وجودی‌شان پی برد؛ زیرا شکل تابع شاکله است و از آن ناشی می‌گردد.

  • شاکله در انسان و نسبت آن با فضائل و رذائل:

هر روح انسانی شاکله‌ی روحانی دارد و همان شاکله، مجموعه‌ی فضائل و رذائل و ملکات پایدار نفس آدمی است. 

به عنوان نمونه، حضرت داوود نبی، شاکله‌اش «اَوّاب بودن» بود، یعنی بسیار به خدا رجوع کردن. 

حضرت نوح نبی، شاکله‌اش «عبد شکور بودن» است، حضرت ایوب، شاکله‌اش «صابر بودن» و حضرت یوسف، شاکله‌اش «محسن بودن». 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، شاکله‌اش «رحمه للعالمین» است؛ یعنی شاکله‌ی او سراسر رحمت و محبّت است. 

بنابراین، نام و لقب معنوی هر انسان در عالم غیب، تابع شاکله‌ی روحی اوست.

لقب و شاکله حضرت زهرا (ع) طاهره بودن و صدیقه بودن است.

  • خطاب الهی به شاکله‌ی موجودات:

از این‌جا معلوم می‌شود که خطاب و نداء الهی به جسم موجودات نیست، بلکه به شاکله‌ی آنهاست. 

خداوند با روح‌ها سخن می‌گوید نه با بدن‌ها، زیرا نفس و شاکله‌ی روحی است که اهل ادراک و خطاب است. این حقیقتی توحیدی است که درک آن پایه‌ی فهم نسبت خدا و مخلوق است.

  • رابطه‌ی میان شکل و شاکله:

به هر کسی هر لقبی را نسبت ندهید به دلیل اینکه میان شکل و شاکله مناسبت و سنخیت تام وجود دارد. شکل مظهر شاکله است و شاکله مبدأ و علت شکل. به همین سبب، همواره بین ظاهر و باطن موجودات هماهنگی برقرار است؛ در عالم جماد، نبات، حیوان و انسان چنین است.هیچ موجودی حتی شیطان بی‌شاکله نیست؛ شاکله‌ی شیطان، کفر و استکبار است. در مقابل، اسماء الهی شاکله‌ی حضرت حق‌اند، امّا با تفاوت بنیادین میان تکبّر الهی (که کمال وجودی است) و «استکبار مخلوق» (که نقص وجودی است). 

  • جمع‌بندی اصول اولیه درباره‌ی شکل و شاکله:

تا اینجا چهار اصل مهم روشن شد: 

نخست، هر موجودی شکل و شاکله دارد. 

دوم، میان شکل و شاکله تناسب برقرار است. 

سوم، شکل هر موجود آینه‌ی شاکله‌ی اوست. 

چهارم، شکل و شاکله در یک موجود جمع‌اند و از هم جدایی ندارند. هر موجود، با شکل خود، شاکله‌ی خویش را می‌نمایاند.

  • قاعده پنجم: فعل و تأثّر بر اساس شاکله

اکنون قاعده‌ی پنجم بیان می‌شود: 

چون هر موجود شکل و شاکله دارد، و شکل او آینه‌ی شاکله‌ی اوست، پس هر شیء بر اساس شاکله‌ی خویش عمل می‌کند. این یعنی فاعلیتِ هر موجود و تدبیر او از شاکله‌اش سرچشمه می‌گیرد. آتش به سبب شاکله‌ی حرارت می‌سوزاند، آب به سبب شاکله‌ی برودت خنک می‌کند، خورشید بر اساس شاکله‌ی نورانیت می‌تابد. 

تمام تدبیرها و ربوبیت‌های جزئی مخلوقات مطابق با شاکله‌ی آنها انجام می‌گیرد. بنابراین، جمله‌ی قرآنی «قل کلٌّ یعمل علی شاکلته» اختصاص به حق تعالی ندارد، بلکه قانون عامی است فراگیر در سراسر عالم وجود.

  • ویژگی‌های مجرد و تمایز آنها از مادیات :

در این بخش تمایز میان موجود مجرد و موجود مادی و ویژگی‌های خاص هر یک بررسی می شود. مجردات موجوداتی هستند که از ماده و عوارض مادی پیراسته‌اند و در عین حال، دارای ادراک، علم، و سیر در مراتب وجود هستند. 

مادیات در ظاهر، علمی به خود یا به مجردات ندارند؛ یعنی نه خود را درک می‌کنند و نه موجودات مجرد را. اما مجردات علاوه بر ادراک خویش، علم به مادیات نیز دارند. این تفاوت بنیادی میان این دو ساحت، ملاک همه‌ی تمایزات بعدی است. 

  • قاعده ششم: سیر در عالم ماده و مراتب ادراک :

در بیان قاعده‌ی ششم گفته می‌شود که علم و ادراک، سبب سیر است. پس سیر و حرکت حقیقی در هستی از طریق ادراک انجام می‌شود، نه از طریق ماده. 

ماده، در ذات خود سیر ندارد؛ در خود حرکت نمی‌کند و در دیگر اشیا نیز نمی‌تواند سیر کند. در مقابل، مجردات به‌ واسطه‌ی علم و ادراک، توانایی سیر در مادیات و نیز در مراتب عالی وجود را دارند. 

انسان که دارای نفس مجرد است، به واسطه‌ی نفس خود در عالم ماده سیر می‌کند؛ این سیر همان ادراک محسوسات است. ادراکات حسی، ادراک اعراض و کیفیات مادی است مانند طعم، رنگ، بو، شکل و صوت و این همان «سیر در عالم افق» است. 

  • سیر عقلانی و ملکوتی انسان: 

در ادامه بیان می‌شود که انسان با قوه‌ی عقل، نه در اعراض، بلکه در جواهر اشیاء سیر می‌کند. عقل، جوهر بودن عالم ماده و نیز تجرد نفس را درمی‌یابد. 

پس انسان هم در عالم ماده و هم در عالم مجردات سیر دارد؛ با عقل به مراتب وجودی و با خیال به عالم ملکوت وارد می‌شود، و با قلب در ساحت الهی و مراتبی از جبروت سیر می‌نماید. 

نتیجه اینکه سیر حقیقی در عوالم وجودی، تنها از طریق قوا و ادراکات مجرد ممکن است. 

  •  قاعده هفتم: تفاوت میان ادراک حسی و عقلی و شهودی :

در این قاعده توضیح داده می‌شود که در ادراک حسی، آنچه معلوم می‌شود اعراض ماده است، نه وجود و حقیقت اشیاء. اما در ادراک عقلی، جوهر بودن ماده فهمیده می‌شود. 

با این حال، شناخت وجود مادی تنها با شهود تحقق می‌یابد، زیرا ماده در ذات خود نه شاهد است و نه مشهود، بلکه مجرد است که می‌تواند شاهد باشد. 

ویژگی مجرد آن است که ادراک شهودی دارد؛ یعنی می‌تواند با یک نوع ادراک نوری و بی‌واسطه، اشیاء را شهود کند. پس از ویژگی‌های نفس مجرد، ادراک شهودی و امکان سیر شهودی است. 

  • قاعده هشتم: حرکت جوهری و نقش عقل مفارق: 

در توضیح حرکت جوهری گفته می‌شود که ماده، در ذات خود فاقد سیر و حرکت است؛ بلکه این عقل مجرد است که ماده را سیر می‌دهد. 

در حرکت جوهری، عقل مفارق ماده را به فعلیت می‌رساند و استعدادهای آن را شکوفا می‌کند. 

سیر ماده در حقیقت همان تبدیل استعداد به فعلیت است؛ یعنی هنگامی که جسمی از مرتبه‌ی کثافت به لطافت ارتقاء می‌یابد، این سیر به ‌وسیله‌ی فاعلیت عقل مجرد تحقق یافته است. 

بنابراین، مجرد، هم خود را سیر می‌دهد و هم ماده را؛ اما ماده نه توان سیر در خود را دارد و نه قدرت سیر دادن به مجرد را. 

  •  قاعده نهم: احاطه‌ی مجرد بر منشأ خود: 

اصل نهم بیان می‌کند که هر موجودی که انشاء مجردی دارد، مجرد بر آن احاطه پیدا می‌کند. به تعبیر دیگر، هر گاه مجرد چیزی را ایجاد کند، آن مخلوق در تحت احاطه‌ی اوست، زیرا مجرد از مرتبه‌ی وجودی برتر برخوردار است. 

نفس ناطقه، صورت‌های حسی و خیالی خود را انشاء می‌کند و بر آنها احاطه دارد. 

بدین‌ترتیب، از ویژگی‌های ذاتی مجرد، احاطه‌ی وجودی و علمی بر آثار و مخلوقات خویش است؛ و این احاطه به درجات و مراتب وجود بستگی دارد. 

  •  تبیین قدرت انشاء در موجود مجرد: 

مجردات، بر خلاف مادیات، می‌توانند «انشاء» کنند؛ یعنی صورت‌ها و معانی را ایجاد نمایند. 

این انشاء ممکن است درونی باشد (مانند انشاء معانی عقلی و صور خیالی) یا در مرتبه‌ی بالاتر، بیرونی گردد، اگر نفس یا عقل به مقام «امر» رسیده باشد. 

در مرتبه‌ی انشاء بیرونی، ایجاد دفعی صورت می‌گیرد؛ چنان‌که در عوالم الهی و ملائک نیز انشاء در سه طور و سه مرتبه رخ می‌دهد. 

در مقابل، ماده چنین قدرتی ندارد؛ زیرا فعل آن تدریجی و وابسته به استعداد است، نه دفعی و ارادی. 

  • احاطه‌ی مجرد و مراتب آن: 

ویژگی بعدی مجرد، احاطه بر مادون خود است. هر مجرد، بر مرتبه‌ی پایین‌تر از خود احاطه دارد، هم به لحاظ علم، هم به لحاظ وجود. 

بنابراین، نفس ناطقه بر قوا و ادراکات خود احاطه دارد و بر بدن نیز نوعی تسلط وجودی و تدبیری دارد. 

این احاطه مراتبی دارد؛ برخی نفوس احاطه‌ی کامل دارند، برخی جزئی. اما در هر حال احاطه، خاصیت موجود مجرد است و موجود مادی، به ‌سبب محدودیت در مکان و زمان، از آن بی‌بهره است. 

  • قاعده دهم: تجرد و قدرت تدبیر 

از دیگر ویژگی‌های موجود مجرد، قدرت تدبیر است. ماده قدرت تدبیر ندارد، ولی مجرد بر موجودات مادون خود تدبیر می‌کند. تدبیر یعنی سامان‌دهی و ربوبیت جزئی بر مراتب پایین‌تر. 

پس همان‌گونه که عقل بر ماده سلطه دارد و آن را به فعلیت می‌رساند، نفس نیز بر بدن تدبیر می‌نماید و بدن نیز به احکام نفس عمل می‌کند. 

  • جمع‌بندی نهایی درباره‌ی ویژگی‌های نفوس و شاکله‌ی آنها :

در این بخش پایانی، جمع‌بندی مباحث چنین مطرح می‌شود که: 

۱. هر موجودی، خواه مادی یا مجرد، شکل و شاکله‌ی خاص خود را دارد. 

۲. شاکله‌ی انسان، همان ملکات نفسانی اوست که شامل فضائل و رذائل می‌شود. 

۳. هر شیء بر اساس شاکله‌ی خویش عمل می‌کند، ربوبیت دارد و تدبیر می‌کند. 

۴. موجودات مجرد، برخلاف مادیات، افزون بر علم، دارای قدرت انشاء، قدرت سیر، قدرت تدبیر، و احاطه هستند. 

۵. میان شکل و شاکله‌ی هر شیء تناسب و سنخیت تام وجود دارد؛ شکل آینه‌ی شاکله است و ظاهر، نمایانگر باطن. 

۶. خطاب الهی نیز به جسم موجودات نیست، بلکه به روح و شاکله‌ی آنها است، زیرا تنها روح است که در مرتبه‌ی ادراک قرار دارد و مخاطب امر و نهی الهی می‌گردد. 

گفتارهای مشابه