خلاصه محتوا:
در این محتوا بخش دهم از نکات سلوکی، به بیان مجموعهای از نکات پراکنده اما اساسی در مسیر سلوک الیالله پرداخته می شود.
ابتدا بر مسئولیت پذیری سالک در برابر احکام الهی و دیگران تأکید میشود و گفته می شود استاد سلوک باید هدف خود را بندگی و تربیت قرار دهد، نه ایجاد توقعات معنوی بیجا. سالک به هر مرتبه معنوی تنها از طریق ابتلا و بلا میرسد. پاک کردن مال از حرام، شبهه و پرداخت حقوق الهی (خمس، زکات) شرط رشد روحی است، چرا که آلودگی مال مانع طهارت روح میشود.
هوای نفس از آفات بزرگ سالک است؛ یعنی قرار دادن خواست شخصی به جای رضای الهی. توصیه میشود که خطا را باید با زبان نرم و استدلال بیان کرد تا موجب تحقیر یا جهل مخاطب نشود. احساس قدرت و مالکیت استقلالی نیز برای سالک خطری جدی است. اصول سلوک شامل نفی خواطر و پاککردن ادراکات حسی و خیالی است تا توجه به باطن محفوظ بماند. سالک باید کلنگر باشد، نه جزئینگر، و تنها در توحید تمرکز کند. مراقبه با کنترل حواس آغاز میشود. همچنین روشهایی چون تسخیر نفوس توسط برخی دراویش را غیر دینی و شبیه به سحر معرفی میکند.
ذکر یونسیه («سبحانک لا اله الا انت») را ذکر جامع نفی و اثبات و ایجادکننده تعادل روحی در اوج مکاشفات میباشد. استاد سلوک مانند کشاورز است؛ وظیفه اش پاشیدن بذر (یعنی تعلیم و تربیت) است و نباید اختیار شاگرد را سلب کند. انگیزههای شاگردان متنوع است؛ از حاجات مادی تا آرامش روحی و طلب سلوک حقیقی. قبض و بسط روحی نشانه تغییر اراده الهی است؛ باید در قبض شاکی و در بسط مغرور نشد.
هر سالک بر اساس شاکله و مزاج خود مسیر ویژهای دارد؛ میل غالب هر کس (عبادت، خدمت، تعلیم) نشانه طریقه اوست. استاد باید طریقه مناسب شاگرد را تشخیص دهد. برخی مسیرها بر پایه غیرت و مردانگی است، که لزوماً وابسته به مذهب نیست. خلق نیک هر فرد طریقه اوست و باید آن را تقویت کند. عدل الهی در سراسر هستی جاری است و انسان عادل هماهنگ با عالم میشود. فضل و عدل دو مقام جداگانهاند.
توجه به خدا اصل همه طریقه هاست و برنامههای دینی وسیله رسیدن به خدا هستند. ثروت و ابزارهای فناپذیر موجب اضطراب اند، اما اعتماد به خدا آرام بخش است. سرنوشت انسانها به هم گره خورده و رشد یا سقوط جمعی معنا دارد. خدمت به خلق برای رضای خدا خستگی نمیآورد، اما برای دنیا موجب اضطراب میشود. اساس سلوک، توجه به حق و خدمت به خلق با صداقت و اخلاص است. غفلت و گناه موجب برداشته شدن حفاظت الهی و واگذاری انسان به اسباب و علل میگردد.
آغاز جلسه:
کسی که سالک الیالله است، باید در قبال احکام الهی و نیز در برابر دیگران مسئولیت پذیر باشد. فردی که در جایگاه استاد سلوک قرار میگیرد، باید این اصل را دریابد که هدف او بندگی خدا و تعلیم و تربیت است. در شیوه سلوکی لازم است به گونهای رفتار شود که توقع بیجای معنوی در مخاطب ایجاد نشود؛ یعنی استاد نباید خود را به عنوان محور یا صاحب سیر معنوی معرفی کند، و نباید خودنمایی معنوی داشته باشد، زیرا این امر توقعات نادرست را در دیگران برمیانگیزد.
- مقام سالک در ملکوت و ارتباط آن با ابتلاء:
برای هر مؤمن، به ویژه مؤمن سالک، درجه ای در جهان ملکوت وجود دارد که دستیابی به آن جز از راه ابتلاء و بلا ممکن نمیشود. این قاعده ای کلی در مسیر سلوک است.
- پاکی مال و تأثیر آن بر روح سالک:
انسان مؤمن که میخواهد مسیر سلوک را طی کند، باید نسبت به مال خود دقت داشته باشد و با اختیار، مال دیگران را از مال خویش جدا کند. اموال ناپاک را از دارایی خود جدا نماید و از این اموال ناپاک، حتی به فقرا بخشش نکند، زیرا انفاق از مال ناپاک باعث سلب توفیقات معنوی میشود. مال نباید حرام، شبهه ناک، بیزکات یا بیخمس باشد. پاکی روح بدون پاکی مال محقق نمیشود، زیرا جسم و روح ارتباطی تنگاتنگ دارند و بر یکدیگر تأثیر متقابل میگذارند. بنابراین، یکی از ضرورتهای سلوک الیالله توجه و اهتمام کامل به پاکی مال از هر نوع حرام، شبهه و ناپاکی است.
- فهم سلوکی و تجربه حقایق توحیدی:
سالک در متن سلوک خود به فهم سلوکی و تجربیات مسیر دست مییابد و حقایق توحیدی را با قدم نهادن در راه درمییابد؛ این فهم بدون حرکت و طی مسیر حاصل نمیشود.
- آفت هوای نفس:
یکی از آفات مهم سالک، هوای نفس است؛ یعنی خواست خود را جایگزین خواست خدا کند و طبق نظر خویش عمل نماید، نه بر اساس رضایت الهی. این آفت بسیار خطرناک و بزرگ است و باید همواره مورد مراقبت قرار گیرد.
- گفت وگو با مخاطب در مسیر سلوک:
سالک باید با زبان نرم و مستدل با مخاطب خود سخن بگوید تا مخاطب احساس جهل یا حقارت نکند. خطا را باید با استدلال و زبان نرم توضیح داد؛ یعنی خطا را مستدل بیان کرد و با انعطاف ارائه داد.
- خطر احساس مالکیت و قدرت:
در سلوک الیالله، انسان به قدرت تصرف در تکمیل دست مییابد؛ اما سالک نباید احساس قدرت یا مالکیت کند، زیرا این احساس استقلال از حق است و آفتی بزرگ در مسیر سلوک به شمار میآید.
- ضرورت نفی خواطر و ادراکات حسی و خیالی:
یکی از اصول سلوک آن است که دستورالعملها باید منجر به نفی خواطر و ادراکات حسی و خیالی شوند. واردات ادراکی او از علوم حصولی و ادراکات حسی و خیالی شامل دیدن، شنیدن، بوییدن، چشیدن، لمس کردن و تخیل همگی حجاب او هستند و باید ذهن را از این ادراکات پاک کرد تا توجه سالک به درون متمرکز شود. سالک نباید فکر، خیال، احساسات، توهمات و تخیلات را همراه خود نگه دارد.
- کل نگری در دیدگاه سلوکی:
سالک باید کل نگر باشد؛ توجهش به کلیت عالم باشد، نه به جزئیات و موجودات منفرد. نگاه باید به افقهای دور دست دوخته شود تا همهچیز در میدان دید او باشد بدون تمرکز بر شیء خاص. همانگونه که هنگام راه رفتن میدان دید گسترده است اما اراده نمیکنیم هرچه را ببینیم، بلکه آنچه ضروری است دیده یا شنیده یا لمس میشود. ضرورتهای سلوکی با ضرورتهای عرفی تفاوت دارد.
- شیوه نگاه به مجردات:
در نگاه سلوکی به مجردات باید نیم نگاه داشت؛ یعنی دیدن و گذر کردن، نه توقف و تمرکز بر آنها. تنها در موضوع توحید باید تمرکز داشت.
- مراقبه و کنترل حواس:
مراقبه با کنترل حواس آغاز میشود؛ یعنی نخواستن هر چیز، ندیدن هر چیز، نشنیدن هر چیز و عدم تخیل هر چیز. این کنترل زمینه ساز مهار خیال است.
- انتقاد از روشهای درویشی:
شیوه برخی از درویشان برای نگه داشتن شاگردان خود، تسخیر و تصرف در نفوس آنان است که نوعی سحر محسوب میشود و روش دینی نیست.
- ذکر یونسیه و نقش آن:
ذکر «یونسیه» جامع نفی و اثبات است: «سبحانک لا إله إلا أنت». این ذکر در عین تنزیه، نقش ایجاد تعادل روحی در نفس را دارد. در اوج مکاشفات این ذکر گفته میشود تا از طغیان روح و تراکم معنویات جلوگیری کند، زیرا توجه به خدایی است که جامعیت و اعتدال ذاتی دارد.
- استاد سلوک و نسبت او با شاگردان:
استاد سلوک همانند کشاورزی است که دانه میپاشد و با تربیت خود آنها را زراعت میکند. شاگردان همان دانهها هستند که به خواست الهی رشد میکنند. استاد نباید در جزئیات زندگی شاگردان وارد شود و نباید اختیار را از آنان سلب کند، زیرا طی سلوک با حفظ اختیارات فردی نتیجه بخش است.
- عمل کردن به دانستهها:
در سلوک، توفیق الهی در عمل کردن به دانستههاست، نه صرف دانستن. استاد سلوک نباید به شاگردان دل ببندد، زیرا انگیزههای شاگردان متفاوت است؛ برخی برای طی طریق، برخی برای سرگرمی، برخی برای حاجات مادی، برخی برای کسب علم، برخی برای آرامش روحی و تنها تعداد اندکی برای سلوک حقیقی آمدهاند.
- قبض و بستهای روحی:
قبض و بستهای روحی اهل ایمان نشانه تغییر در اراده الهی، یعنی «بَدا» است. پس از بستهای معنوی، قبض حاصل میشود. قبض و بست دو حالت متضاد اما مرتبطاند. در حالت قبض، شکوه و هیبت وجود دارد و نباید شکایت کرد؛ در حالت بست، نباید غرور به دل راه داد. بنابراین، غرور در بست و شکوه در قبض، هر دو حجاب مسیر هستند. یکی از فلسفههای بَدا این است که خداوند قدرت و هیبت معنوی خود را به بندگان نشان دهد تا مغرور یا گرفتار عجب نشوند.
- خطاهای کوچک و اثرات بزرگ آنها:
خطاهای به ظاهر کوچک سالک، مانند تنبلی، عجله در غذا خوردن، یا کم صبری، نور وجودی او را کم میکنند و مانع رشد او میشوند. باطن ایمان، صداقت است نه اطاعت کورکورانه از استاد. استاد نباید با امر و نهی یا سلب اختیار، شاگردان را به تبعیت وا دارد.
- تفاوت طرق سلوکی بر اساس شاکله و مزاج:
هر فرد با توجه به مشکلات، حالات روحی و جسمی، افکار، اندیشهها و توان خود، مسیر سلوکی مختص به خویش را برمیگزیند. این مسیر بر اساس شاکله و مزاج فرد تعیین میشود و کانال وجودی او همان ربّ اوست. همان گونه که کشاورز متناسب با نوع زمین کشاورزی میکند، هر سالک نیز متناسب با ساختار وجودی خود با ذکر، مناجات یا شیوههای دیگر حرکت میکند. طریقه عبادت، خدمت به خلق، ذکر، ریاضت یا جهاد، همه «ابواب سلوکی» هستند و هر کس باید راهی را انتخاب کند که با بافت وجودیاش هماهنگ باشد، البته با قصد رضای الهی و ثبات قدم.
- میل غالب و تشخیص استاد:
در تمام طریقه ها دو چیز مشترک است 1- توجه به حق 2- خدمت به خلق، اگر روح وسیع تری داشته باشد از تمام ابواب سلوکی مدد می گیرد. یعنی می تواند جمع تمام شیوه های سلوکی را که جمع ابواب هست داشته باشد اما میل غالب یک فرد در عبادت، خدمت، یا انتقال معارف، نشان دهنده طریق اوست. استاد سلوک باید در نخستین گام تشخیص دهد که هر فرد به کدام طریق سلوکی میخورد و چه شاکله و مزاجی دارد تا مسیر مناسب او را مشخص کند. اعمال دیگر مانند تلاوت قرآن یا دعا، زیرمجموعه همان طریق اصلی قرار میگیرند.
- خلق نیکو به عنوان مسیر سلوکی:
برخی مسیر سلوکی خود را بر اساس غیرت و مردانگی انتخاب میکنند؛ این امر ارتباطی مستقیم با مذهب ندارد، زیرا بسیاری از افراد غیر مذهبی نیز دارای مردانگی هستند و برعکس. تا کمال و خلق نیک در انسان نباشد، حق به او نظر نمیکند. هر انسان یک خلق نیکو دارد که باید آن را تقویت و تعمیق کند و با قصد قربت نسبت به دیگران نیز همان خلق را داشته باشد.
- عدل و فضل:
عدل الهی در سراسر هستی جاری است: «بالعدل قامت السماوات والارض». انسانی که به عدل رسیده باشد، با نظم عالم هماهنگ میشود. گاهی انسان صاحب عدل است، گاهی صاحب فضل؛ این دو مقام متفاوتاند. با معرفت نفس، انسان فقر مطلق خود را درمییابد و به نیاز کاملش به خدا پی میبرد، زیرا مالکیت هیچ چیز را ندارد.
- توجه به خدا، اصل سلوک:
برنامههای دینی و مناسک، دروازههای رسیدن به اصل توجه به خدا هستند. محتوای تمام ادیان الهی دو نکته است: توحید و اطاعت از حق و خدمت خالصانه و محبتآمیز به خلق.
- وابستگی به مال و آرامش واقعی:
برخی با ثروت آرامش نمییابند، زیرا به ثروت خویش تکیه کرده و آن را جایگزین تکیه بر خدا کردهاند؛ این افراد اهل توکل نیستند بلکه فانی در ابزار فانیاند و اعتمادشان به امر فناپذیر سبب اضطراب و ناآرامی میشود. اعتماد به امر باقی یعنی خداوند آرامش حقیقی میآورد.
- پیوستگی مظاهر الهی:
سرنوشت انسانها به یکدیگر گره خورده و رشد و تعالی یا تنزلشان با هم است. پیوستگی میان تمام مظاهر الهی وجود دارد و رشد انسانها بدون جمع و اجتماع معنا ندارد. انسان باید به پیوستگی بین مظاهر و بین آنها با حق ایمان داشته باشد تا حرکتش با کل عالم هماهنگ باشد؛ البته بدون پذیرش رنگ و تعیّن آنها، همانگونه که خداوند با همه اشیا هست اما رنگ هیچ مخلوقی را نمیپذیرد.
- رضای الهی، معیار ارزش عمل:
کسی که برای رضای خدا خدمت میکند، خسته نمیشود؛ اما آن که برای دنیا تلاش میکند، دچار خستگی و اضطراب میشود. اعمال صالح نزد خداوند تفاوتی ندارد، تنها باید با رضایت و اخلاص و صداقت همراه باشد. توجه به حق و خدمت به خلق اساس سلوک است.
- پایان محتوا :
وقتی غفلت و گناه انسان زیاد شود، حفاظت الهی برداشته شده و او به اسباب و علل واگذار میگردد.