آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

  • سایر
  • قوه خیال و تفاوت صور خیالی القا شده از عالم ماده با صور غیبی 

قوه خیال و تفاوت صور خیالی القا شده از عالم ماده با صور غیبی 

خلاصه محتوا:

در این محتوا فلسفی و عرفانی، به تحلیل قوه خیال به عنوان مرتبه‌ای میانی میان عالم حس و عقل پرداخته و تفاوت صور خیالی ناشی از عالم ماده با صور خیالی وارد شده از عالم غیب و ملکوت را به ‌تفصیل شرح داده می شود. قوه خیال به منزله برزخ میان محسوس و معقول، هم با عالم ملک (مادی) و هم با عالم ملکوت (مجرد) مرتبط است و از هر دو سو تأثر و ادراک دارد. پایه خیال بر ادراکات حسی است، زیرا نخستین ماده تصویری در ذهن، از طریق حواس ظاهر و باطن دریافت می‌شود؛ از این جهت خیال تعلق بیشتری به عالم ماده دارد، اما در عین حال توان ترسیم معانی عقلانی را نیز دارد. 

خیال با دریافت مدرکات حسی در «حس مشترک» آن‌ها را به‌ صورت تمثل‌های درونی انشاء می‌کند و به محض انصراف حواس از عالم خارج، در درون خود صور مثالی پدید می‌آورد. این امر، یعنی انشاء تمثلی، سبب می‌شود ادراکات حسی و معانی عقلی هر دو در خیال قابل تصویر باشند، ولی تمثل معانی عقلی دشوارتر است زیرا نیاز به سرعت روحانی بیشتر دارد. پیامبر در مقام دریافت وحی، مثالی از همین فرآیند را به نحو اعلاء نشان می‌دهد: دریافت معانی عقلانی از جبرائیل به مرتبه تمثل لفظی و کتابی در خیال و سپس رؤیت ذات مجرد جبرائیل در تمثل شخصی و بدنی. بنابراین، صور خیالی دو نوع‌اند: تمثلات معانی عقلی به شکل اصوات و الفاظ، و تمثلات ذات مجردات به شکل اشخاص و بدن‌ها. 

در ادامه بحث فلسفی اتحاد نفس و بدن شرح داده می شود که رابطه میان آن دو، اتحادی است نه انضمامی یا حلولی، هم‌ چنان ‌که رابطه خدا و عالم رابطه احاطی است نه حلولی. نفس با احاطه بر بدن، احکام مادی آن را نمی‌گیرد و از تجرد خود ساقط نمی‌شود. این نکته ریشه قاعده «من عرف نفسه فقد عرف ربه» دانسته می‌شود. 

در بخش دوم، تفاوت پنج‌ گانه صور خیالی مربوط به عالم ماده و عالم غیب باز می‌شود: 

۱. صور مثالیِ نازل از عالم غیب با هیبت و شدت و فشار جسمانی همراه‌اند، بر خلاف صور مادی که آرام‌اند. 

۲. صور مثالی مادی در آغاز شبیه اشیای محسوس مانند ماه و خورشید جلوه می‌کنند، ولی صور غیبی با پیشرفت سالک متناسب عالم مثال تجلی دارند. 

۳. صور غیبی تمثل ملائکه روحی و حقایق ملکوتی‌اند، اما صور مادی تمثل نفس ناطقه هستند و خود سالک آن‌ها را می‌سازد. 

۴. صور مادی فاقد سعه وجودی‌اند ولی صور غیبی دارای مرتبه و شدت وجودی هستند. 

۵. صور غیبی به واسطه نزول از ملکوت، کمال بر نفس می‌افزایند، اما صور مادی چنین نیستند. 

در ادامه، توضیح داده می شود که همه این صور، چه مادی و چه غیبی، در درون نفس تحقق می‌یابند و عین نفس می‌شوند. تفاوت دوری و نزدیکی در صور خیالی، مربوط به عالم خارج است و در درون نفس معنا ندارد، زیرا نفس مجرد از مکان و مقدار است. سعه وجودی انسان به اندازه وسعت ادراکات و خیال اوست؛ هر ادراک، بدنی و صورتی در مرتبه مثالی پدید می‌آورد، و اتحاد میان عقل، عاقل و معقول سبب می‌شود تمام ادراکات، خودِ انسان شوند. در عالم ماده، کثرت ابدان از کثرت ماده ناشی می‌شود، اما در عالم مثال از کثرت ملائکه که حقیقت‌های معنوی‌اند. وسعت خیال هر انسان به اندازه وسعت عالم ماده است، زیرا نفس ناطقه به اندازه همه مراتب وجود گسترش دارد و از ملک تا ملکوت حضور وجودی دارد. 

در پایان، با اشاره به اینکه وسعت عالم بیرون، بازتاب وسعت درونی انسان است، نتیجه‌ای بنیادین ارائه می‌شود: همه صور و ادراکات مثالی، از تجلی نفس ناطقه‌اند و هر انسان به قدر روح و ادراک خویش، دارای عالم مثالی خاص خویش است. این قاعده، پایه فهم علم تعبیر خواب و شناخت مراتب ادراک در عرفان نظری و فلسفه صدرایی است.

آغاز محتوا:

قوه خیال و ارتباط آن با عالم ماده و عالم غیب: 

در این محتوا به بررسی قوه خیال و تفاوت میان صور خیالی القا شده از عالم ماده با صور خیالی القا شده از عالم غیب می‌پردازیم. این موضوع از مسائل بنیادی در تحلیل تعبیر خواب و شناخت حواس خمس باطنی است و به رغم اختصار ظاهری، عمق و اهمیت بسیار دارد. 

  •  جایگاه قوه خیال میان عالم ماده و عالم عقل :

قوه خیال، از جهتی با عالم ماده در ارتباط است و از جهتی دیگر با معقولات که از عالم عقل نشأت می‌گیرند. 

به همین دلیل، خیال میان دو مرتبه قرار دارد: میان عالم ملک و عالم ملکوت؛ یعنی در «برزخ» بین دو جهان. 

به تعبیر دقیق، حشر خیال با قوای حسی است، زیرا با مدرکات حسی سر و کار دارد. 

کسی که به حشر برزخی و خیالی می‌رسد، در حقیقت با صور و مدرکات حسی شهود پیدا می‌کند، یعنی ادراکات حسی در درون او به نحو تمثلی ظاهر می‌شوند. 

  • پیوند خیال با قوای حسی و نحوه انشای صور :

تعلق خیال به عالم ماده بیش از تعلق آن به عالم مجردات است، زیرا اساس خیال، ادراکات حسی‌اند که از جسم و ماده برمی‌خیزند. 

در نتیجه، صورت ‌بخشی به معانی عقلی برای خیال دشوارتر است. 

قوه خیال، مدرکات قوای حسی را به صورت انشای تمثلی در درون خود می‌آورد؛ یعنی آنچه از طریق سمع، باصره، ذائقه و شامه ادراک می‌کند، در حس مشترک جمع می‌شود و سپس قوه خیال آنها را برای خود تمثل و انشاء می‌کند. 

این فرآیند به‌ صورت دفعی روی می‌دهد، یعنی در همان لحظه ادراک حسی، خیال صورتی از آن را در درون می‌آفریند. 

وقتی قوه حسی از عالم ماده منصرف می‌شود، خیال به صورت مستقل شروع به انشای صورت در باطن خود می‌کند. از همین رو، حشر خیال پیوندی وثیق با قوای حسی دارد. 

تا زمانی که خیال مشغول ترسیم مدرکات حسی باشد، از تمثل معانی عقلی بازمی‌ماند، اما اگر وجودش تقویت گردد، قادر خواهد بود معانی عقلی را نیز در درون خود صورت دهد. 

  • تمثل معانی عقلی و ذات مجردات در خیال :

گاهی قوه خیال معانی عقلی را به شکل الفاظ و کتاب تمثل می‌دهد، و گاهی ذات مجردات را که توسط قوه عاقله ادراک شده  به صورت بدن و چهره در خیال تجلی می‌دهد. 

مثلاً پیامبر اکرم معارف و معانی وحی را از عالم عقل دریافت می‌کنند و سپس آن‌ها در خیال ایشان به صورتی لفظی، کتبی و صوتی در می‌آیند. 

اما زمانی که حضرت ذات مجردی مانند جبرئیل را ادراک می‌نمایند، آن ذات در خیال ایشان به صورت بدن و چهره تمثل می‌یابد. 

این قاعده نه ‌تنها در مورد رسول اکرم، بلکه درباره انسان نیز صادق است: 

انسان اگر معارف و حقایق را ادراک کند، آن‌ها را در خیال خود به صورت الفاظ و صوت مشاهده می‌کند؛ ولی اگر ذات مجرد اشیاء را درک کند، آن ذات در خیال او بدنی می‌یابد شبیه بدن مادی او، و این تمثل بر اساس ملکات روحی انسان صورت می‌گیرد. 

  •  تمثل بر اساس ملکات روح :

هر جسم خیالی که در خیال پدیدار می‌شود، بر پایه‌ی ملکات روح سازنده‌ی آن است. 

بدن و چهره‌ای که در خیال شکل می‌گیرد، در حقیقت تجلی ملکات و کمالات روح است. 

بنابراین، اگر انسان حقیقت چیزی را ادراک کند، آن حقیقت در خیال او به صورت فرد، شخص و بدن تجلی می‌یابد اگر هرگز بدن مادی آن را ندیده باشد. 

اما اگر انسان صرفاً معارف آن چیز را درک کند، آن را در خیال به صورت الفاظ و عبارات مشاهده می‌کند. 

این ویژگیِ خیال، اساس فهم علم تعبیر خواب است، زیرا در خواب نیز همین تمثلات خیالی میان معانی و صور رخ می‌دهد. 

  • قوا و مراتب ارتباط خیال:

قوه خیال از عقل دو نوع حقیقت دریافت می‌کند: 

۱. معانی کلی و معارف عقلی 

۲. ذات مجردات 

و هر دو را به صورت‌های مختلف تمثل می‌دهد. 

علاوه بر آن، خیال مدرکات حسی پنجگانه را نیز دریافت کرده و آنها را در درون خود انشای تمثلی می‌کند. 

این، نشان‌دهنده‌ی نقش خیال به عنوان واسطه‌ی میان حس و عقل است. 

  •  رابطه نفس و بدن: اتحاد و احاطه:

نفس انسان با بدن، ترکیبی از نوع اتحادی دارد، نه حلولی و نه انضمامی. 

بدن نه عارض بر نفس است و نه نفس عارض بر بدن. 

رابطه میان آن دو مانند رابطه خدا و عالم است؛ یعنی احاطه‌ای و حضوری است، نه امتزاجی یا انطباعی. 

اگر ترکیب نفس و بدن از نوع حلولی بود، نفس حدود جسم را می‌پذیرفت و احکام ماده را پیدا می‌کرد، در حالی ‌که چنین نیست. 

نفس، با حضور اتحادی خود در بدن، از حدود و اعراض و احکام ماده منزّه می‌ماند چنان‌ که خداوند با حضور احاطی در عالم، احکام ماده و عوارض آن را نمی‌پذیرد. 

  •   تفاوت صور خیالی :

 تمام صور مثالی چه از عالم ماده و چه از عالم ملکوت، در درون نفس واقع می‌شوند. خیال، میان دو جهت از بالا و پایین، هم از عالم ملکوت صورتی را می‌پذیرد و هم از عالم ماده. 

نفس ناطقه، در هر دو حال، صورت‌ها را انشا و تمثل می‌کند؛ از پایین به‌ واسطه ادراکات حسی، و از بالا به ‌واسطه دریافت از عالم عقل و غیب. 

  • ترکیب اتحادی میان نفس و بدن:

رابطه نفس و بدن، ترکیبی اتحادی است، نه حلولی و نه انضمامی. بدین معنا که نه بدن عرضی از اعراض نفس است و نه نفس عرضی از اعراض بدن. این ترکیب مانند نسبت خداوند با عالم است؛ یعنی حضوری و احاطی است نه آمیخته و ممتزج. 

اگر این ترکیب از نوع حلول یا امتزاج می‌بود، نفس در محدوده مرزهای جسم گرفتار می‌آمد و احکام ماده را می‌پذیرفت، در حالی که چنین نیست. حضور نفس در بدن از سنخ حضور ترکیبی نیست بلکه حضور احاطی و تدبیری است. 

جنبۀ شباهت نفس با حق تعالی نیز در همین جا آشکار می‌شود؛ همان‌گونه که خداوند با سراسر مراتب هستی معیت دارد بی‌آنکه احکام و آثار ماده را بپذیرد، نفس نیز با بدن همراه است ولی گرفتار آثار و محدودیت‌های جسم نمی‌شود. 

بدین سان، معنای دقیق حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» روشن می‌گردد؛ زیرا همان‌طور که خداوند در عوالم سریان دارد بدون آنکه از مجردیت خویش خارج گردد، نفس نیز با حضور خود در بدن، از تجرد و وحدت ذات خویش خارج نمی‌شود. 

  • بیان تفاوت دقیق صور خیالی: 

 تفاوت دو نوع صورت خیالی: 

۱. صورت‌هایی که از پایین، یعنی از عالم ماده، در قوه خیال پدید می‌آیند؛ 

۲. صورت‌هایی که از بالا، یعنی از عالم غیب و ملکوت، بر خیال افاضه می‌شوند. 

همه صور خیالی، در حقیقت، حکایت ‌گر واقعیت‌های خارجی‌اند. خیال با صور خیالی، واقعیت یک شیء را بازنمایی می‌کند. 

قوه خیال از یک ‌سو معانی کلی عقلی را دریافت و به اصوات و اشکال و الفاظ درونی بدل می‌کند، و از سوی دیگر ذات مجردات را که از طریق عقل درک می‌کند به صورت‌های بدنی و نمادین در خود تمثل می‌دهد. 

  • تمثل جبرئیل در خیال پیامبر  :

برای توضیح، مثال به‌ صورت عینی ذکر می‌شود: 

وقتی رسول خدا ذات روح جبرئیل را درک می‌کند، نفس شریف آن حضرت به ‌تناسب ملکات روحی جبرئیل، بدنی خیالی را برای او در درون خود می‌سازد. 

بنابراین، هر بال و شکوه جبرئیل در تمثلی که در خیال پیامبر پدید آمده، در واقع نشانهٔ ملکات روحی و مقامات معنوی جبرئیل است، نه پر و بال مادی. 

این مثال به‌ خوبی نشان می‌دهد که تمثل خیالی، تجسم ملکات و معانی است، نه بازآفرینی مادی آن. 

  • تفاوت نخست: شدت وجودی در صور غیبی:

صورت‌هایی که از عالم غیب به خیال می‌آیند، نخستین ویژگی ‌شان شدت و قوت وجودی است. 

این صور معمولاً با اصوات نیرومند، هیبت و فشاری بر بدن مادی همراه‌اند، زیرا مرتبه وجودی‌ شان بالاتر از صور خیالی ناشی از ماده است. 

در مقابل، صورت‌هایی که از عالم ماده در خیال پدید می‌آیند، از چنین شدت و هیبتی برخوردار نیستند و بدن از آنها تأثری محسوس نمی‌پذیرد. 

  • تفاوت دوم: منشأ تمثل  :

صور مادی را خود نفس ناطقه  به سبب ارتباطش با عالم حسی  در خیال انشا می‌کند، 

اما صور مثالیِ غیبی را ملکوتیان تمثل می‌بخشند و نفس در مقام مشاهده و پذیرش است نه انشا و ایجاد. 

نفس در این حالت پذیرنده و مشاهده ‌کننده است، نه سازنده و مصور. 

از همین‌روست که در آغاز سیر و مکاشفهٔ سالک، تمثلات خیالی غالباً به صورت‌های مأنوس و دنیوی (مانند خورشید، ماه یا کوه‌ها) ظاهر می‌شوند، 

ولی هرچه قوای روحی او افزایش یابد و وزانت تجردی‌اش بالا رود، شدت و هیبت این صور کمتر می‌گردد و مکاشفاتش رنگ ملکوتی ‌تر می‌گیرد. 

  • تفاوت سوم: مرتبه و سطح وجودی صور :

صور خیالیِ برخاسته از عالم ملکوت، از سطح و شدت وجودی بالاتری برخوردارند و وجودشان تشکیکی و فشرده ‌تر است. 

اما صور ناشی از ماده، از آن مرتبه‌ی تشدید وجودی بی‌بهره‌اند و بیشتر بازتاب کم ‌رمقِ واقعیت حسی‌اند. 

  • تفاوت چهارم: نوع تمثل و دلالت  :

چهارمین تفاوت در نوع دلالت و تمثل است. 

صورت‌های نازل از ملکوت، مظهر ملکات و معانی روحی‌اند. 

آنچه در خیال پدید می‌آید در حقیقت ملکات ذات مجردات است که به شکل بدن یا چهره تمثل یافته‌اند. 

در حالی که صورت‌های مادی صرفاً همان ادراکات محسوسه ‌اند که خیال آنها را می‌گیرد و در درون نفس حاضر می‌سازد، بدون آن ‌که حاکی از ملکات یا معانی درونی باشند.

  • جایگاه صور در درون نفس:

تمام صور مثالی، چه آن‌هایی که از عالم ملکوت گرفته می‌شوند و چه آن‌هایی که از عالم ماده دریافت می‌گردند، در حقیقت در درون نفس انسان وارد می‌شوند. این صور، درون نفس حضور می‌یابند و در واقع عین نفس می‌شوند. تفاوت میان این دو در این است که صور مثالی که از عالم غیب می‌آیند، وسعتی به نفس ناطقه می‌بخشند، ادراک هستند و خودِ نفس را کامل‌ تر می‌سازند؛ در حالی که صور مثالی ناشی از مدرکات حسی، مرتبهٔ کمالی بر نفس نمی‌افزایند. بدین ترتیب، این صور حسی تنها بازتاب ادراکات مادی‌اند، نه وسعت ‌دهندهٔ وجودی انسان.

  • قوه خیال و ماهیت صور برزخی: 

در ادامه، به تفاوت ساختاری صور برزخی اشاره می‌شود. صور برزخی که از عالم ملکوت وارد قوهٔ خیال می‌شوند، گاهی بزرگ و گاهی کوچک دیده می‌شوند. گاهی نیز انسان کوچک را بزرگ و بزرگ را کوچک می‌بیند. این تغییر اندازه و مقیاس ناشی از تمثل آن صور بر نفس ناطقه است، نه از خود اشیاء خارجی. صور مثالی، چه از دور باشند و چه از نزدیک، از آنجا که در درون نفس پدیدار می‌شوند، نزدیکی یا دوری برای نفس معنا ندارد؛ زیرا این مفاهیم مربوط به عالم ماده هستند. در عالم درون، همهٔ صور نزدیک‌اند و در حقیقت عین نفس می‌گردند.

  • مسئلهٔ نزدیکی و دوری در صور ادراکی: 

صور ادراکی در عالم ماده ممکن است از طریق حواس از دور یا از نزدیک درک شوند؛ اما هنگامی که در خیال و در درون نفس وارد می‌شوند، نسبت به نفس نه دوری دارند و نه نزدیکی، بلکه همگی واحد و نزدیک‌اند. دوری و نزدیکی، جهت و مکان، همگی از ویژگی‌های عالم ماده است، نه از صفات مجردات. نفس حقایقی را در درون خود انشا می‌کند و صور خیالی را می‌آفریند. بنابراین، دوری و نزدیکی در عالم بیرونی معنا دارد، اما در درون نفس، همهٔ صور عین خود انسان‌اند، بی‌واسطه، بی‌مکان و بی‌جهت.

  • سعهٔ وجودی نفس و ارتباط با ادراکات :

سعهٔ وجودی هر انسان به اندازهٔ ادراکات اوست. صور، چه دور باشند چه نزدیک، تجلیات قوهٔ خیال‌اند و درون خود انسان اتفاق می‌افتند. انسان در عالم مثال، حقایق را نه از بیرون، بلکه از باطن خود می‌بیند. برخی از حقایق و معانی توسط ملکوتیان تمثل و تجلی پیدا می‌کنند، و برخی دیگر را خودِ قوهٔ خیال بر اساس ادراک معانی عقلی یا ذات مجرد اشیاء در درون خویش تمثل می‌دهد.

  • تمثل مستقل قوه خیال و تمثل ملکوتیان: 

تمایز میان دو نوع تمثل : 

نخست، تمثل‌هایی که خود قوهٔ خیال بر اساس ادراکات حسی و عقلی انجام می‌دهد. 

دوم، تمثل‌هایی که ملکوتیان برای انسان جلوه می‌دهند. 

با این حال، تمامی آن صورت‌ها، چه ناشی از انشای خیال باشند و چه از تجلیات ملکوتیان، در پایان در درون نفس انسان قرار دارند و عین او می‌شوند. صور مثالی‌ای که از عالم ملک وارد خیال می‌شوند، تماما انشای نفس‌اند. آنها از قوهٔ خیال سرچشمه می‌گیرند و ادراکات حسی و خیالی را به صور گوناگون در ذهن تصویر می‌سازند. این صور از نفس جدا نیستند بلکه عین نفس‌اند، نزدیک به او، و همزیست با حقیقت روح‌اند.

  • اتحاد ادراکات با نفس ناطقه :

همهٔ ادراکات خیالی، خواه از اصوات، اشکال، بوها، مزه‌ها و لمس‌ها باشند، در واقع خود نفس ناطقه‌اند. نفس انسان از راه قوهٔ خیال، تکثر پیدا می‌کند؛ تکثر از ناحیهٔ ادراکات حسی و نیز از ناحیهٔ معانی عقلی که از عالم بالا می‌آید. تمثلاتی که در خیال پدید می‌آیند، همان ادراکات را نشان می‌دهند چه حسی باشند و چه عقلی. تمام اعمال، ملکات، و رفتارهای انسان تمثل پیدا می‌کنند؛ یعنی انسان همان اعمال و ادراکات خویش است. هرچه در خیال مشاهده می‌شود، در حقیقت ثابتات وجودی نفس‌اند.

  • بیان اتحاد در مراتب ادراک: 

قوهٔ خیال تمام ادراکات را در خود مشاهده می‌کند و با آنها متحد می‌گردد. در مرتبهٔ خیال، انسان وسعت وجودی فراوانی دارد، زیرا هر ادراک در درون اوست. به قاعدهٔ فلسفیِ «عقل، عاقل، معقول»، میان نفس ناطقه و همهٔ مدرکات اتحاد برقرار می‌شود. بدین سان، اتحاد حسی میان حس و محسوس، اتحاد خیالی میان خیال و متخیل، و اتحاد عقلی میان عقل و معقول تحقق می‌یابد. نتیجه آن است که تمام مدرکات، عین ذات انسان‌اند؛ هر تصویر، هر ادراک، هر معنا، خودِ انسان است و از او جدا نیست.

  •  نفس ناطقه و کثرت ابدان در عالم ماده و مثال: 

عالم ملکوت، در حقیقت همان عالم درون انسان است. تعلق نفس به جسمیت بدن مادی، سبب تکثر ابدان در عالم ماده می‌شود. در عالم ماده، تکثر ناشی از ماده است، زیرا ماده منشأ تغایر و چندگانگی است. اما در عالم مثال، تکثر از ناحیهٔ ملکات روحی پدید می‌آید، نه از ناحیهٔ ماده. در آنجا ابدان از معنا و از ملکات برمی‌خیزند، در حالی که در عالم ماده از جسم و ترکیب عنصری نشئت می‌گیرند. پس در مرتبهٔ ملکوت، بدن‌ها نماد ملکات و حالات روحی‌اند، نه ترکیبات جسمانی.

  • وسعت عالم انسان و وسعت خیال:

بیرون از عالم ملکوت برای انسان معنا ندارد، زیرا وسعت عالم، همان وسعت درون انسان است. وسعت خیال و وسعت روح، همان وسعت وجود انسان است. به اندازهٔ گسترهٔ ادراک و ملکات، وجود انسان وسعت می‌یابد. خیال هر انسان، به اندازهٔ همهٔ عالم ماده وسعت دارد و از شدت وجودی به همان اندازه برخوردار است. انسان تمام عالم را در درون خود دارد و عالم ملکوت او، خودِ اوست. در حقیقت، تمام مراتب عالم، درون نفس و خیال انسان تجلی یافته است. 

گفتارهای مشابه