آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

حقیقت ادراک

خلاصه محتوا

این محتوا فلسفی با محور تبیین حکمت و ماهیت ادراک در فلسفه صدرایی سامان یافته است. تأکید می شود که «ادراک» همواره با حضور و ظهور معلوم نزد عالم تحقق می‌یابد. در هر معرفت، نوعی یافتن و دریافت اتفاق می‌افتد، اما این یافتن همیشه با احاطه عالم بر معلوم همراه نیست؛ زیرا گاه علم حضوری، مانند علم انسان به خدا یا به نفس خود، فاقد احاطه است.

در ادامه، سه دیدگاه در باب نحوه پیدایش معلوم برای عالم معرفی می‌شود:

1. دیدگاه مشائیان (فلاسفه مشاء) که علم را حاصل «تجرید و انتزاع» نفس از اشیای خارجی می‌دانند. 

2. دیدگاه شیخ اشراق که نفس را «مظهر ادراکات» می‌خواند و معتقد است نفس چون آینه است و صور اشیاء در آن منعکس می‌شود. 

3. دیدگاه صدرالمتألهین که هر دو نظریه پیشین را نقد کرده و تبیین می‌کند که ادراک، انشائی است؛ یعنی نفس در هر ادراک، صورت معلوم را خود «انشاء و ایجاد» می‌کند.

سپس ساختار مراتب ادراک بررسی میشود:

– در ادراک حسی، نفس با اتصال حواس ظاهری به بیرون، صور حسی را در درون خود انشاء می‌نماید. وقتی ارتباط با خارج قطع شود، ادراک خیالی شکل می‌گیرد که قوه خیال صورت‌های پیشین را مستقل از حس انشاء می‌کند. 

– در مرتبه عقلانی، ادراک از حس و خیال فراتر رفته و نفس، معانی کلی را انشاء می‌کند؛ در اینجا گاه مرحله ابتدایی ادراک «مظهریت» است و در مرحله نهایی «انشاء». 

صدرالمتألهین با تحلیل مراحل ادراک عقلی، بیان می‌کند که نفس انسانی در مسیر دانایی از ماده به تجرد می‌رسد و در نهایت «عاقل به ذات» و «معقول به ذات» می‌گردد؛ یعنی نفس مجرد، خود موضوع و فاعل ادراک است. حرکت جوهری، مسیر این تعالی ادراکی را توضیح می‌دهد: انسان از محسوسات مادی به مجردات عقلی و به فعلیت می‌رسد.

در پایان، ریشه‌ی کلی ادراک را در ایجاد و انشاء الهی تبیین می‌شود. ادراک سرّ ایجاد است؛ همان‌گونه که خداوند با توجه ایجادی خود عالم را از علم به عین می‌آورد، نفس نیز در هر ادراک، صور معلوم را از علم به وجود انشاء می‌نماید. این مبنا نشان می‌دهد که ادراک، نه صرفاً انعکاس یا انتزاع، بلکه فعل وجودیِ خالقانه در باطن نفس است و حقیقتاً انسان در هر ادراک، «می‌آفریند».

آغاز محتوا:

مقدمه‌: 

در ادراک، همواره نوعی حضور و ظهور وجود دارد؛ یعنی «معلوم» باید نزد «عالم» حاضر شود و از خفا به ظهور آید تا علم و آگاهی تحقق پیدا کند. در هر ادراک، نحوه‌ای از یافتن و دریافت روی می‌دهد، اما این یافتن لزوماً به معنای احاطه‌ی کامل عالم بر معلوم نیست. مثلاً علم حضوری انسان به خداوند مستلزم احاطه بر ذات حق نیست، در حالی‌که علم حضوری خدا به مخلوقات، مستلزم احاطه‌ی تام بر آنهاست. بنابراین، احاطه ویژگی همیشگی همه‌ی انواع ادراک نیست، بلکه برخی اقسام آن با احاطه همراه‌اند و برخی بدون آن.

  • اقسام علم حضوری: 

علم حضوری نیز خود مراتبی دارد: 

– علم حضوری احاطی، 

– علم حضوری انشائی، 

– و دیگر اقسام متعلقه به مراتب نفس. 

در همه‌ی این‌ها، حضور و ظهور معلوم نزد عالم شرط است؛ معلوم باید برای عالم ظاهر و حاضر گردد تا ادراک رخ دهد.

  • سه دیدگاه فلسفی در منشأ پیدایش معلوم برای عالم :

۱. دیدگاه مشائیان: 

مشائیان معتقدند نفس ناطقه، اشیای خارجی را تجرید و انتزاع کرده، صور آنها را در ذهن می‌آورد. صدرالمتألهین این دیدگاه را نپذیرفته و استدلال می‌کند که هیچ شیء جسمانی و خارجی نمی‌تواند به قلمرو روح، یعنی نفس مجرد، راه یابد؛ ورود جسم در عالم نفس ممکن نیست.

۲. دیدگاه شیخ اشراق: 

شیخ اشراق می‌گوید نفس انسانی «مظهر معلوم» است؛ نفس چون آینه‌ای است که صور اشیاء در آن تجلی می‌یابد. در این نظریه، ادراک به مظهریت تفسیر می‌شود. نفس، قابلیت تجلی و ظهور صور را دارد. 

۳. دیدگاه صدرالمتألهین (انشائی بودن ادراک) :

صدرالمتألهین دیدگاه مشائی و اشراقی را نقد کرده و می‌گوید ادراک اساساً انشائی است. نفس در تمامی مراتب ادراک، صورت معلوم را درون خویش انشاء و ایجاد می‌کند. بنابراین ادراک، حادثه‌ای درونی و وجودی است، نه انتقال یا انعکاس بیرونی.

  • مراتب ادراک از حس تا عقل: 
  •  ادراک حسی :

در ادراکات حسی، نفس با ابزار حواس پنج‌گانه در تماس با خارج قرار می‌گیرد. به ‌محض این ارتباط، نفس در درون خود صورت محسوس را انشاء می‌کند. قوه باصره، سامعه، ذائقه، شامه و لامسه هر یک ادراکات خاص خویش را ایجاد می‌نمایند. «مبصر»، «مسموع»، «ملموس»، «مشموم» و «مذوق» در واقع در درون نفس تحقق می‌یابد نه در بیرون. 

تا زمانی که ارتباط با بیرون برقرار است، این ادراک حسی محسوب می‌شود و وقتی ارتباط قطع گردد، ادراک خیال پدید می‌آید.

  •  ادراک خیالی: 

در مرتبه‌ی خیال، نفس دیگر با عالم بیرون ارتباط ندارد، بلکه همان صور انشائیِ حس را در مرتبه‌ی خیال دوباره انشاء می‌کند. انشای خیالی مستقل از حواس است، هرچند مواد اولیه از حس مشترک می‌آید. قوه‌ی خیال، انشاء کننده‌ی صورت‌های حسی درونی است که از تعلق به بیرون آزاد شده‌اند.

  •  ادراک عقلی: 

در مرحله‌ی عقل، نفس از حس و خیال عبور کرده، معانی کلی را انشاء می‌کند. صدرالمتألهین بیان می‌کند که در ادراک عقلی ابتدا حالت مظهریت پیش می‌آید و سپس انشاء کامل تحقق می‌یابد؛ نفس، هم مظهر و هم انشاءکننده‌ی معقولات است. 

در تفسیر قرآنی این فرآیند، نزول قرآن بر قلب پیامبر به مثابه‌ی مظهریت و سپس تجلی انشائی معنا می‌یابد؛ یعنی ابتدا مظهریت در دریافت، سپس انشاء در ابلاغ.

  •  عاقل به ذات و معقول به ذات: وحدت ادراک و وجود :

صدرالمتألهین می‌گوید هر موجود مجرد، عاقل به ذات و معقول به ذات است؛ یعنی ادراک ‌کننده و ادراک ‌شده دو حقیقت جدا نیستند، بلکه دو وجه یک ذات‌اند. عقل و معقول در مجرد عقلی، اتحاد دارند. 

از طریق حرکت جوهری، انسان در مسیر ادراک از نقص مادی به کمال مجرد رشد می‌کند؛ محسوس را در درون انشاء کرده و از بالقوه به بالفعل می‌رسد. بنابراین ادراک، عامل «تجویل نفس» و «انسان ‌سازی» است، نه صرف انعکاس. نفس در هر ادراک، به مرتبه‌ی بالاتر وجودی ارتقا می‌یابد.

  • نسبت ادراک و ایجاد در نظام الهی: 

ادراک، در اصل «سرّ ایجاد» است. حضرت حق با «توجه ایجادی» خود، عالم را از علم به عین منتقل می‌کند:  «إِنَّمَا إِذَا أَرَادَ شَیْئًا » 

خدا با توجه به صورت‌های علمیه‌ی اشیاء، آنها را به وجود خارجی می‌آورد؛ یعنی از علم الهی به عین تحقق‌ یافته می‌رسد. پس همان سنت در انسان نیز تکرار می‌شود: نفس انسانی وقتی چیزی را ادراک می‌کند، در واقع آن را از علم به وجود می‌آفریند. ادراک نیز چون ایجاد، فعل وجودی و انشائی است.

  • تکامل ادراک و فعل انسان‌ ساز: 

ادراکات حسی در آغاز، با وساطت علل مادی تحقق می‌یابند؛ سپس این علل مادی، زمینه ‌ساز ادراک مجرد عقلی می‌شوند. عقل مجرد، کلیات را درک می‌کند و قوه‌ی اندیشه از این راه به تجرد و فارغ‌ بودگی از ماده می‌رسد. ادراک، مایه‌ی کمال نفس است و نفس، در جریان ادراک، استعداد خود را به فعلیت می‌رساند. 

بدین‌ترتیب، در هر مرتبه‌ی وجودی، ادراک درون خود انشاء و ایجاد را دارد و انسان از طریق ادراک، به مراتب بالاتر روحانی راه می‌برد؛ زیرا ادراک خلاق است، نه منفعل.

  • جمع‌بندی مفهومی ادراکات چهارگانه :

ادراک در مراتب حسی، خیالی، وهمی و عقلی، همواره با انشاء و ایجاد همراه است؛ اما هر ادراکی با انشاء ملازم نیست. در ادراکات درونی، انشاء همان ادراک است؛ یعنی فهمیدن، خودِ آفرینشِ صورت در نفس است. به تعبیر دقیق صدرایی، فهمیدن انسان همان انشاء و ایجاد معلوم است، بدون تقدم زمانی میان آن دو؛ زیرا فهم، عین ایجاد است.

  • خاتمه‌: 

در نتیجه، ادراک نه تجرید است و نه انعکاس، بلکه فعل خلاق وجودی است که در هر مرتبه از نفس تحقق می‌یابد. علم و وجود در ادراک متحدند، و انسان در هر شناخت، عالم خود را می‌آفریند. ادراک، کمال وجودیِ نفس و تجلیِ فعل الهی در باطن انسان است. 

گفتارهای مشابه