آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

ثمرات پذیرش حرکت جوهری

خلاصهٔ محتوا: 

در این محتوا فلسفی، به تحلیل عمیق «ثمرات پذیرش اصل حرکت جوهری» در حکمت متعالیه صدرایی پرداخته می شود. ابتدا مفهوم حرکت جوهری به عنوان بنیاد فلسفهٔ ملاصدرا معرفی می‌شود؛ سپس پنج ثمره یا پیامد اساسی پذیرش این اصل تشریح می‌گردد: 

1. خداشناسی: عالم ماده عین حرکت و تحول ذاتی است، و چون هر جوهر مادی برای رسیدن به فعلیت نیازمند محرک مفارق است، این نیاز خود اثبات‌کنندهٔ وجود خداوند است که موجودات را از قوه به فعلیت می‌رساند. 

2. حل مسئله حدوث و قدم: با پذیرش حرکت جوهری، روشن می‌شود که عالم ماده دائماً در تحول است و این تبدل ذاتی آن را در ارتباط وجودی با قدیم قرار می‌دهد. ماده از جهت ثباتش منسوب به حق است و از جهت قوه و استعدادش حادث است، و همین پیوند، حادث را به قدیم متصل می‌کند. 

3. تبیین معاد جسمانی: حرکت جوهری سبب می‌شود که جسم از نطفه تا مرتبهٔ تجرد و لطافت صعود کند، تا نفس مجرد ظهور یابد. بدین‌گونه «جسمانیت حدوث» و «روحانیت بقاء» نفس معنا پیدا می‌کند و معاد جسمانی از دید صدرایی تبیین می‌گردد. 

4. ربط حادث به قدیم: قوه و استعداد در ماده، حلقهٔ اتصال عالم حادث به عالم قدیم و مجردات است. ثبات اشیاء منشأ الهی دارد و از جعل بسیط الهی ناشی می‌شود؛ پس اتصال وجودی میان عالم ملک و عالم ملکوت برقرار است. 

5. رابطه نفس و بدن: نفس و بدن رابطهٔ وجودی دارند، نه انضمامی؛ یعنی نفس ادامهٔ وجودی و طبیعی بدن است. هر بدنی زمینه ظهور نفس خاص خود را فراهم می‌کند و این ارتباط، اثبات ‌کنندهٔ جسمانیت حدوث و روحانیت بقاء نفس ناطقه است. 

در پایان،  بر وحدت وجودی و پیوستگی عالم ملک با عالم ملکوت، و نیز بر این نکته تأکید می‌شود که حرکت جوهری واسطه اتصال، فعلیت یافتن و شکوفایی موجودات است؛ و بر اساس آن، قرب الهی، تجرد و ربوبیت حق معنادار می‌شود. 

آغاز محتوا:

مقدمه:

در این محتوا ثمرات پذیرش اصل حرکت جوهری بررسی می شود؛ یعنی بررسی اینکه قبول این اصل چه تأثیری در اعتقادات و مبانی بنیادین دارد. حرکت جوهری از مهم‌ ترین اصول حکمت صدرایی است، و می‌توان گفت سراسر فلسفه‌ی ملاصدرا  بر این بنیاد بنا شده و رنگ آن را گرفته است. 

هدف از این محتوا، اختصار و بیان رؤوس و نکات کلیدی این موضوع است، نه طرح تفصیلی آن، زیرا شرح کامل موضوع فرصتی جداگانه را می‌طلبد. از این ‌رو، بحث به صورت فشرده و در قالب طرح نکات اصلی ارائه می‌شود.

  •  معرفی محورهای کلان بحث:

قبول اصل حرکت جوهری در فلسفه‌ی صدرایی، پنج ثمره و پیامد اساسی در حوزه‌های مختلف تفکر دارد که عبارت‌اند از:

۱. تبیین خداشناسی بر اساس حرکت جوهری، 

۲. حل مسئله‌ی حدوث و قِدَم، یکی از اختلافات مهم میان حکمای الهی، 

۳. اثبات و توضیح معاد جسمانی، 

۴. تبیین ربط حادث به قدیم، 

۵. تبیین نسبت نفس و بدن. 

این پنج محور، از اصلی‌ترین موارد اختلاف میان حکمای مشاء، اشراق، و دیگر مکاتب فلسفی بوده‌اند، و ملاصدرا با ابتناء بر مبانی خاص حکمت خود و با طرح اصل حرکت جوهری، توانست این مباحث را تبیین و حل کند.

  •  محور نخست: خداشناسی بر مبنای حرکت جوهری

بر اساس اصل حرکت جوهری، عالم ماده ذاتاً عین حرکت، تحول، و تبدّل است. یعنی تغییر در جهان مادی فقط عرضی و ظاهری نیست، بلکه در متن جوهر اشیاء جریان دارد. جوهر ماده در ذات خود دگرگون می‌شود؛ وجود مادی لحظه ‌به ‌لحظه شدت می‌یابد، از مرتبه‌ی نازل‌تر به مرتبه‌ی کامل‌تر می‌رسد، و استعدادهای خود را بالفعل می‌کند. در نتیجه، عالم ماده همواره رو به کمال، شکوفایی، و تجرد حرکت می‌کند.

در این نظام، جهان ماده برای فعلیت ‌یافتن استعدادهایش نیازمند به موجودی مفارق و مجرد است؛ یعنی باید محرّکی باشد که استعدادهای اشیاء را به فعلیت رساند. این محرّک همان عقل مجرد، یا به تعبیر دقیق‌تر، حضرت حق تعالی است که در رأس سلسله‌ی طولی هستی قرار دارد و موجودات را به کمال می‌رساند.

پس، حرکت جوهری اساس اثبات وجود خداوند است؛ زیرا او فاعل حقیقی و رساننده‌ی اشیاء از قوه به فعل است. خداوند موجودات ملکی و مادی را به شکوفایی می‌رساند، قوای آنها را بالفعل می‌سازد، و آنها را از مرحله‌ی ماده به مرتبه‌ی تجرد هدایت می‌کند.

  • اثبات اصل توحید و ارتباط ملک و ملکوت:

از دل همین تبیین درمی‌یابیم که پذیرش اصل حرکت جوهری، نه‌تنها اثبات وجود خداوند، بلکه اثبات اصل توحید و اتصال عالم ملک به عالم ملکوت را نیز در پی دارد. 

زیرا اگر جوهر مادی همواره در تحول ذاتی باشد، این تحول بدون ارتباط با عالم غیب و مفارق ممکن نیست. پس عالم ملک ذاتاً به عالم ملکوت متصل است، و این اتصال یک ربط وجودی و ایجادی است، نه صرفاً یک رابطه‌ی اعتباری.

نتیجه آن است که عالم ملکوت ادامه‌ی عالم جبروت و امتداد عالم ماده است، نه اینکه جدا و منفصل از آن باشد. عالم ملک و عالم ملکوت عین اتصال و ارتباط‌اند؛ یعنی پیوستگی ذاتی میان آنها برقرار است. از همین رو شباهت وجودی میان مادیات و مجردات نیز برقرار می‌شود.

  • حرکت به‌عنوان واسطه‌ی اتصال میان ماده و مجرد:

بر اساس تفسیر صدرایی، حلقه‌ی اتصال میان عالم ماده و عالم مجردات، حرکت است. 

حرکت جوهری واسطه‌ی وجودی میان مادیات و مجردات است. اگر این ارتباط ذاتی و پیوستگی برقرار نبود، استعدادهای موجودات به فعلیت نمی‌رسیدند. 

بنابراین، هر آنچه در عالم ماده رخ می‌دهد، از طریق همین ارتباط و اتصال جوهری است که از عالم ملکوت به عالم ملک فیض می‌رسد، و موجودات مادی کمال می‌یابند.

به تعبیر دیگر، دریافت کمالات علمی، عملی و وجودی، و دریافت صور جسمانی بر اجسام، همه از مسیر همین اتصال برقرار میان عالم ماده و عالم تجرد است. از آن‌جا که ارتباط برقرار است، دریافت حقایق و کمالات امکان‌پذیر می‌شود؛ و این همان معنای دقیق حکمت صدرایی در باب فیض و تجلی وجودی است.

  • احاطه‌ی حق تعالی و ربوبیت الهی بر اساس حرکت جوهری:

نکته‌ی بعدی در باب خداشناسی آن است که اصل حرکت جوهری، احاطه‌ی خداوند و مجردات عقلی بر عالم ماده را آشکار می‌سازد. 

موجود مجرد مفارق، محیط بر عالم ماده است و آن را به فعلیت می‌رساند. حضرت حق که محیط بر همه‌ی عوالم است، مادیات را شکوفا می‌سازد و سبب فعلیت و صعود آن‌ها می‌شود. پس، احاطه‌ی علمی و وجودی خداوند بر جهان ماده به ‌وسیله‌ی همین اصل تبیین می‌شود.

اگر خداوند محیط بر اشیاء نبود، تدبیر آن‌ها ممکن نمی‌شد. از طریق حلقه‌ی حرکت جوهری است که ربوبیت حق در عالم ماده تحقق می‌یابد؛ زیرا خداوند تدبیر عالم جسم و ماده را از طریق همین حرکت دائم و تبدیل مستمر انجام می‌دهد. آیه‌ی «دائمُ الفضلِ علی البریّه» ناظر به همین ربوبیت جاری و فعّال الهی است. 

برای آن‌که تدبیر الهی در عالم ماده تحقق یابد، باید جوهر موجودات مادی ذاتاً متحرک باشد؛ یعنی جنس موجودات مادی عین جنبش و حرکت باشد تا ربوبیت حق بر آن‌ها جاری گردد.

  • تبیین معنای قرب و تجرد بر پایه‌ی حرکت جوهری:

از دیگر ثمرات حرکت جوهری، تبیین معنای قرب به خداوند است. 

هر موجودی که استعدادش بالفعل شود و به کمال برسد، به خداوند نزدیک ‌تر می‌شود؛ زیرا در مسیر تجرد حرکت کرده است. هرچه وجود مادی از قوه به فعلیت رسد، شکوفاتر و مجردتر می‌شود، و این تجرد عین تقرب است.

حضور و معیت خداوند با اشیاء، که آن‌ها را از نقص به کمال می‌رساند، موجب فهم درست قرب الهی می‌شود. در نتیجه، هرچه موجود مادی در مسیر تجرد پیش رود، قرب بیشتری به حق پیدا می‌کند و عوالم غیب و ملکوت برای او معنادارتر می‌گردد.

  • هویت تعلقی عالم و فقر ذاتی ماده:

نکته‌ی ششم در باب خداشناسی از ثمرات پذیرش حرکت جوهری، اثبات هویت تعلقی جهان است؛ خاصه عالم ماده. 

عالم ماده هویتی آویخته و وابسته به حق دارد، یعنی موجودات مادی قائم ‌به‌ ذات نیستند، بلکه فقر وجودی دارند و نیازمند اتصال دائمی به حق‌اند تا وجودشان برقرار بماند. 

این اتصال ذاتی از طریق حرکت جوهری تحقق می‌یابد، زیرا حرکت همان حلقه‌ی ارتباطی میان ماده و مجرد است.

بر اساس این دیدگاه، هرچه موجود مادی به فعلیت برسد، فقر ذاتی آن آشکارتر و در عین حال از وابستگی به نقص آزادتر می‌شود. جهان، چون فقیر است، در مسیر حرکت به سوی غایت و هدف قرار دارد. اگر موجودی فقیر نبود، یعنی وجودی مستقل می‌داشت، دیگر حرکت جوهری نمی‌داشت. پس مادیات، به ‌سبب فقر ذاتی، دائماً در مسیر کمال و تجرد پیش می‌روند.

  • تغییر و تبدل ذاتی عالم ماده:

از دیگر نتایج پذیرش حرکت جوهری، اثبات آن است که عالم ماده ثابت نیست؛ احوال، صفات، و ذات آن در حال تبدّل و تغییرند. 

ذات جهان، احوال و افعال آن دائماً دگرگون می‌شوند، زیرا جوهر عالم ماده عین تغییر است. این نکته نشان می‌دهد که ذات ماده، صفات و حالاتش، همگی تحت حکم حرکت جوهری قرار دارند. 

بدین ‌سان، سراسر عالم جسمانی در سه مرتبه‌ی: ذات، صفات، و احوال و افعال، متحرک است و تغییر و تحول ذاتی دارد.

  • جهان به ‌منزله‌ی یک حرکت واحد:

آخرین نکته در باب خداشناسی این است که بر اساس اصل حرکت جوهری، کل جهان یک حرکت واحد است. 

یعنی عالم ماده، نه مجموعه‌ای از حرکات منفصل، بلکه یک جریان کلی و پیوسته‌ی وجودی است. اگر حرکت جوهری را امری تشکیکی و ذو مراتب بدانیم، کل عالم ماده در هر لحظه در مرتبه‌ای از این حرکت قرار دارد؛ از مرتبه‌ای به مرتبه‌ی بعد، و تا بی‌نهایت مراحل ادامه دارد. 

از همین جهت گفته می‌شود جهان، در حقیقت، یک حرکت است و همین وحدت حرکت دلیل وحدت هستی مادی است.

  • تبیین حدوث زمانی عالم ماده از دیدگاه صدرالمتألهین :

بر اساس دیدگاه صدرا زمان زاییده ماده است و از حرکت انشاء می شود و زمان مقدار حرکت است، زمان مقدار جوهری، حرکت جوهری است و در حقیقت زمان و حرکت یک امر انتزاعی نیست، زمان و حرکت دو واقعیت عینی و خارجی هستند. در حقیقت زمان حقیقی جدا از جسم و عال ماده نمی باشد. در ذهن می توان زمان را جدا تصور کرد و مفهوم زمان را جدا انتزاع نمود و مستقل در نظر گرفت اما در مقام واقع زمان جدا از ماده نمی باشد و به همراه ماده است.  برای خلقت جهان زمان نمی توان در نظر گرفت و زمان ندارد و جهان نقطه شروع  ندارد، زمان با جسم و ماده حادث می شود همانطور که حرکت با ماده حادث می شود و زمان مقدار حرکت است، ضمن اینکه حرکت ذاتی می باشد و وقتی حرکت ذاتی عالم ماده باشد پس زمان نیز ذاتی جسم است در نتیجه زمان و حرکت دو ذاتی از ذاتیات جسم در نظر گرفته می شوند. (زمان از حرکت شروع می شود و حرکت از جهان)

با این وجود پیش از خلقت جهان زمان وجود نداشته است و نمی توان برای عالم ماده و کلیت جهان زمان مشخص نمود. با توجه به نکات گفته شده طرح سوال اینکه جهان از چه زمانی خلق شده است؟ پرسش بیهوده ای می باشد، زیرا زمان مستقل از جهان نمی باشد و شروع خلقت جهان زمانی ندارد. همچنان تاکید می گردد که به طبع جسم زمان پدید می آید پس مجموع جهان خلقت زمان و مکان ندارد و عالم ماده نیز زمان ندارد.

  • نسبت دادن مکان برای عالم ماده و اجزای موجود در آن:

مکان داشتن برای عالم جسم معنا دار است و برای عالم ملکوت و عالم ماده بی معنا می باشد و عالم ماده خود مجموعه زمان ، مکان و حرکت شناخته می شود. قابل توجه هست که اجزای عالم ماده حرکت دارند پس اجزای عالم ماده دارای زمان می باشند. وقتی مجموعه جهان را در نظر می گیریم خارج از آن مکان و زمان و حرکتی وجود ندارد، حرکت ،زمان و مکان در متن جسم هست و زمان دار بودن فقط برای اجزای زمان معنا دارد. در نتیجه بر اساس دیدگاه صدرا حدوث زمانی یعنی کل جهان هم غیب و هم ملکوت و هم عالم ماده آغاز زمانی ندارد زیرا اگر گفته شود که عالم ماده آغاز زمانی دارد یعنی “زمان” را حقیقتی مستقل و جدا از عالم ماده در نظر گفته ایم و حدوث زمانی با عالم ماده معنا پیدا میکند. (اجزا عالم ماده با خود زمان پیدید آمده اند) با خلقت عالم ماده زمان و مکان انشاء می شود. از نگاه صدرا حادث ها و حدوث ها بی نهایت است و زمان مشخصی ندارد.

هیچ یک از فیلسوفان نتوانستند مشکل حدوث و قدم را حل کنند پس عالم ماده قدیم نیست و حادث است و قبل از عالم ماده زمان معنا دار نبوده است.

  • اثبات معاد جسمانی با اصل حرکت جوهری: 

از ثمرات پذیرش اصل حرکت جوهری، اثبات اصل معاد جسمانی است. هنگامی که پذیرفته می‌شود عالم ماده در ذات خویش در حرکت و سیر است، معنایش این است که جهان به سوی کمالاتِ بالاتر و مرتبه‌های تجرید و تجرد روان است. هیچ حرکتی بدون غایت نیست و هر حرکت برای وصول به کمال مطلوب انجام می‌شود؛ از این رو، با اثبات حرکت جوهری، اصل معاد نیز ثابت می‌گردد. 

عالم ماده با حرکت جوهری مادّیت و جسمانیت خود را تدریجاً از دست می‌دهد، لطیف‌تر و معتدل‌تر می‌شود و تا جایی تعالی می‌یابد که به مرتبه تجرد برزخی می‌رسد. در این مرحله، جسم از جرم تهی می‌شود اما همچنان «جسم» است، زیرا صورتی مجرد یافته است. این سیر از مادیت به سوی تجرد نشان می‌دهد که کلیت وجود، در مسیر لطافت و کمال است و هیچ موجودی در جهان مادی به سوی نقصان حرکت نمی‌کند، بلکه همه در جهت تکامل و لطافت گام برمی‌دارند. 

در این دستگاه صدرایی، معاد جسمانی بدین معناست که نفس ناطقه که در عالم طبیعت با بدن همراه است، در عالم برزخ نیز بدنی برزخی دارد، اما آن بدن دیگر جسم طبیعی و مادی نیست. تجرد نفس در اثر حرکت جوهری از نطفه تا مرتبه احدیت تبیین می‌شود؛ یعنی استعدادهای جسم تدریجاً به فعلیت می‌رسند تا جایی که موجود به تجرد نائل گردد. این مسیر همان سیر تکاملی وجود است که در بستر ماده، نفس مجرد را ظاهر می‌سازد. 

  • نقش حرکت جوهری در ظهور نفس ناطقه و پیوند عالم ملک و ملکوت :

حرکت جوهری واسطه ظهور عالم ملکوت در عالم ملک است؛ بستر ظهور نفس ناطقه در همین حرکت در نطفه مهیا می‌شود. جزء جزء ماده در حرکت جوهری از قوه به فعلیت می‌رسد تا قابلیت پذیرش نفخه الهی حاصل شود. در پرتو این سیر، نفس ناطقه پدید می‌آید و با بدن ارتباط وجودی می‌یابد، نه ارتباط عَرَضی یا مکانی. 

بدین ترتیب، نفس از رهگذر حرکت جوهری، یعنی با لطیف شدن جوهر مادی، ظهور می‌کند. بدن در حقیقت زمینه و رحم ظهور نفس است. از این‌رو، گفته می‌شود حرکت جوهری بهترین زمینه ظهور ملکوت در عالم ملک را فراهم می‌کند. نفس ناطقه که واجد قوا و ادراکات است، از حیث حقیقت، بدن مخصوص خود را دارد، اما آن بدن در نشئات بعدی لطیف ‌تر می‌شود و در عالم برزخ و عقل به مراتب عالی‌تر از ماده ادامه می‌یابد. 

  •  ربط حادث به قدیم و اتصال ماده به مجرد: 

از دیگر نتایج پذیرش حرکت جوهری، تبیین ارتباط حادث با قدیم و ماده با مجرد است. اجسام مادی دارای قوه و استعدادند، و همین قوه واسطه ارتباط حادث با قدیم می‌شود. زیرا استعداد، جوهر مادی را به سوی فعلیت سوق می‌دهد و فعلیت، مرتبه‌ای از وجود است که به عالم قدیم و ملکوت اتصال می‌یابد. هر موجود مادی از دو جهت برخوردار است: جنبه ثبات و جنبه تبدل. جنبه‌ی ثبات آن به حضرت حق منسوب است، زیرا ثبات وصف وجودی است و هر وصف وجودی از حقیقت حق سرچشمه می‌گیرد؛ اما جنبه‌ی تبدل از خصوصیت ماده ناشی است که در حرکت و تحول دائم به سر می‌برد. 

بنابراین، هر شیء در عین تبدل جوهری و تغییر ذاتی، وحدت نوعی و شخصی خود را حفظ می‌کند. این دوام و ثبات از حق تعالی است و ثبات اشیا همان جعل بسیط الهی در مادیات به شمار می‌آید؛ بدین معنا که خداوند هنگام افاضه وجود، ثبات آن را نیز انشا می‌کند و تا موجود را از هستی ساقط نسازد، وجودش محفوظ می‌ماند. 

در نتیجه، اشیای مادی از حیث ثابت بودن، به حق متصل‌اند و از حیث قوه و استعداد، به عالم قدیم پیوند می‌خورند. قوه و استعداد همان حلقه پیوند حادث به قدیم است و بدون آن هیچ فیضی از ملکوت در عالم ماده ظاهر نمی‌شود. 

خداوند به جعل بسیط خود ثابت بودن را در مادیات انشاء می کند. زمانی که خداوند به هر شیء مادی وجود می دهد هستی او را نمی گیرد بلکه هستی او را ثابت نگه می دارد و حفظ شدن هستی او یعنی دادن ثبات به اشیاء ملکی. بنابراین حادث از جهت هستی ثابت است و موجود ملکی از جنبه وجودش ثابت هست.

شیء ملکی از جهت ثابت بودن به قدیم ربط وجودی پیدا می کند و شیء مادی از جنبه قوه و استعداد هم  حادث را به قدیم متصل می کند.

  • نیاز اعراض به علت:

شیء مادی از جنبه حرکت علت نمی خواهد و در واقع حرکت جوهری امری ذاتی است و از ذاتیات شیء می باشد. وقتی حرکت ذاتی باشد یعنی شیء مادی مساوی با حرکت است، و وقتی حرکت ذاتی باشد ذاتی علت نیاز ندارد بلکه امر عارضی علت نیاز دارد. اعراض برای انشاء علت ایجادی نیاز دارند اما ذاتیات اشیاء نیازی به علت ندارند.

برای مثال: حرارت آتش، رطوبت آب ، حرکت اشیاء مادی و زمان برای اشیاء نمی خواهد.

ذاتیات به جعل بسیط و اراده واحد انشاء می شوند و زمانی که خداوند ذات شیء را می آفریند عین حرکت و جنبش را می آفریند. پس حرکت وصف موجودات مادی نیست و اگر بر خلاف این گفته شود حتماً علت نیاز دارد و در این صورت عرض می شود و عرض علت می طلبد.(اما امر ذاتی علت نیاز ندارد).

قابل توجه هست که:

ثبات امری هست که خداوند به موجود مادی میدهد و به علت ایجادی نیاز دارد زیرا خداوند به ذات ثابت است اما موجودات مادی به العرض ثابت هستند. هرقدر هستی مادی کامل تر می شود ثبات آن از بین نمی رود.

  • نکته دیگر در حرکت جوهری ربط بدن و روح :

بر اساس دیدگاه های فلسفی متفاوت بر این معتقد بودند که بدن با نفس ارتباط دارد اما ارتباط نفس و بدن را مثل ارتباط انه و مرغ می دانسته اند یعنی : لانه جداهست و مرغ نیز جدا هست لانه را به منزله بدن و نفس را به منزله مرغ در این مثال میدانند. بر این باور بوده اند که نفس از بیرون وارد بدن می شود و حلول در بدن می کند همانگونه که مرغ از بیرون وارد لانه می شود و هردو از هم جدا هستند و رابطه انزمامی دارند. این دیدگاه، دیدگاه مشاء است.

  • دیدگاه حرکت جوهری در ارتباط نفس و بدن:

بر اساس مبنا حرکت جوهری ارتباط نفس و بدن ارتباط طولی هست ، ارتباط لانه و مرغ نیست بلکه ارتباط نفس و بدن ارتباط ایجادی و وجودی است و نفس در امتداد بدن قرار دارد. با متعالی شدن بدن و با تلطیف شدن نطفه نفس پیدا می شود نه به این دلیل که بدن علت ایجادی نفس باشد و نفس معلول آن زیرا این دید غلط می باشد.

حتی این دید که نفس از بیرون عارض بدن می شود نیز غلط هست.  نفس و بدن رابطه عارض و معروض ندارند.

شرایط ظهور نفس را نطفه فراهم می کند و علیت اعدادی دارد، بهترین شرایط ظهور ، ظهور نفس در بدن می باشد و بدن زمینه ظهور آن می باشد.

نفس زمانی که ظهور پیدا می کند برای بقاء خود و استمرار خود نیازی به بدن و جسم ندارد. ماده شرایط ظهور روح را به بهترین شکل فراهم می کند و با حرکت جوهری نطفه و جسم به نهایت لطافت می رسند زمانی که جسم به آخرین مرحله اعتدال برسد نفس ظهور می کند.

بنابراین روح معلول و قائم به بدن نیست و نفس ادامه بدن هست. 

  • دلیل تجرد نفس ناطقه :

بسیاری از صفات مادی مانند : نرمی ، شلی و صفتی و.. را نفس ناطقه دارا نیست و همین دلیل تجرد آن می باشد. این صفات هم در ظهور شان قائم به جسم هستند و هم در بقائ خود ولی وقتی جسمی نباشد این صفات نیز نخواهند بود. نفس ادامه بدن و کمال آن می باشد اما نفس برای ادامه دادن حیات خود مکمل بدن نیز هست.

  • سنخیت بدن و نفس:

هربدنی زمینه نفس خود را می پروراند و مرتبط با نفس خود می باشد. هر بدنی استعداد خاص و مزاج  خاص خود را دارا هست به همین جهت هر نفسی جذب هر بدنی نمی شود. بدن و نفس باید با هم سنخیت داشته باشند و سنخیت و تناسب بین نطفه و نفس از ابتدا انشاء می شود.