خلاصه محتوای :
این محتوا بر پایهی نگاه اسمای الهی و به ویژه تجلی اسم «هادی»، حادثهی غدیر را از منظر توحیدی و انسان شناختی تحلیل میکند. تأکید می شود که فهم هر رویداد در نظام هستی با شناخت «اسماءالله» ممکن است؛ چنان که حادثهی غدیر را نیز باید در پرتو تجلی اسم «هادی» تبیین کرد. بر این مبنا، حاکمیت و هدایت در عالم، ظهور تشریعی و تکوینی این اسم الهی است.
1.مبنای تحلیل با اسماء الهی:
تمامی وقایع هستی از جمله غدیر باید با اسمای الهی فهم شوند؛ هر اسم الهی افقی تازه از نگاه به عالم میگشاید. اسم «هادی» مبنای هدایت و راهبری است، و حادثهی غدیر تجلی آشکار آن هدایت در شکل امامت است.
2. تجلی تشریعی و حاکمیتی اسم «هادی»:
اسم «هادی» علاوه بر هدایت تکوینی، در تشریع و در نظام ولایت و امامت نیز ظهور دارد. امام، مظهر هدایت الهی است و امامت تجلی هدایت حق در عالم انسان است.
3. غایت خلقت و تجلی توحید:
خداوند از مقام «کنز مخفی» خواست شناخته شود، پس خلق را آفرید تا تجلی توحید و شناخت اسماء تحقق یابد. بنابراین هدف بنیادی خلقت، تبیین و شناخت توحید است؛ و امامت نیز متکفل همین هدف است.
4. رابطهی امامت و انسان شناسی:
حادثهی غدیر در حقیقت بیانگر مقام انسان است، زیرا امامت نهایت مرتبهی انسان کامل است. انسان کامل مظهر جامع اسماء الهی است؛ لذا امام تجلی عینی تمام صفات خداوند است.
5. نقد شورا و خلافت پس از پیامبر:
شورا نمیتواند حقیقت عصمت و ولایت مطلقه را بشناسد و پیامبر تنها معرفیکنندهی امام بود، نه نصب کنندهی اعتباری. جعل امامت کار خداست، زیرا امام مقام حقیقی و تکوینی دارد نه اعتباری. قیاس امام با خلفای انتخابی ظلمی عظیم به امیرالمؤمنین دانسته میشود.
6. امامت، تجلی ذات الهی در هدایت و حکمت:
خداوند بر اساس اقتضای ذات رحیم و حکیم خود، امام را برمیگزیند؛ امام ظهور و تجلی رحمت، حکمت و هدایت نامتناهی الهی است. امام حلقهی اتصال عالم خلق و حق، تشریع و تکوین است و اسرار قضا و قدر، هدایت و واحدیت را میداند.
7. ویژگیهای امام و مسیر رسیدن به امامت:
برای وصول به مرتبهی امامت، دو شرط وجود دارد: یقین مطلق به توحید و صبر مطلق در بلاها و اطاعت. محصول این مقام، سه موهبت است: علم غیب، عصمت، و اعجاز. امام انسانی است که در عالیترین مرتبهی توحید و تکوین قرار دارد.
8. امامت و معرفت نفس:
معرفت نفس راه شناخت امام و رب است؛ هرکس خود را نشناسد، خدا را نیز نمیشناسد. امام مظهر عزم ربوبی خداوند و حلقهی اتصال تکوین و تشریع است، از باطن اعمال و احکام تا اسرار خلقت و شریعت آگاه است.
9. امامت و تمدن سازی الهی:
امام، واسطهی شناخت علمی و تمدنی نیز هست؛ اگر امام در زمان حاضر حضور فیزیکی داشت، هر کشف علمی را تجلی یکی از اسماء الهی میدید؛ مثلاً فناوریها را ظهور اسم «علیم» در عالم میانگاشت. بدین ترتیب، تمدن حقیقی باید از امامت و توحید تغذیه شود تا وجه الهی خود را بازتاب دهد.
بنابراین، حادثهی غدیر تنها واقعهای تاریخی نیست، بلکه تجلّی اسم «هادی» الهی در عالم انسانی است؛ امامت نه برای خود، بلکه برای تبیین توحید و هدایت بشر جعل شده است.
- تنظیم نگاه به عالم بر اساس اسماء الهی:
نوع نگاه انسان به عالم هستی، باید بر محور اسماء الهی طراحی و تنظیم شود. اسماء الهی، مبنا و اساس تحلیل و تبیین حقایق عالماند؛ به تعبیر دیگر، همه حوادث عالم هستی را میتوان بر اساس «اسم الله» و دیگر اسماء الهی تحلیل و تفسیر کرد. هر اسم الهی، نحوهای از نگاه به عالم را به انسان عرضه میکند؛ یعنی نوع نگرش به عالم هستی، با اسماء الهی طراحی میشود.
بر این اساس، حادثه غدیر نیز از این قاعده مستثنا نیست. حادثه غدیر را میتوان و باید با «اسم هادی» تحلیل و تبیین کرد. این یعنی اگر بخواهیم غدیر را درست بفهمیم، باید آن را در پرتو تجلی اسم «الهادی» بنگریم؛ اسمی که ناظر به هدایت، رساندن به مقصد، و ایصال به مطلوب است.
نکته اول در این محتوا این است که نوع نگاه ما به عالم هستی باید اسمائی باشد؛ یعنی ما موظفیم حوادث را با نگاه اسمائی ببینیم. حادثه غدیر نیز باید با این نگاه اسمائی فهمیده شود و اسمی که در تبیین این حادثه نقش محوری دارد، اسم «هادی» است.
- تجلی اسم هادی در تکوین، تشریع و حاکمیت:
نکته دوم آن است که اسماء الهی، تجلی دارند؛ هم تجلی تکوینی، هم تجلی تشریعی، و هم تجلی حاکمیتی. پرسش این است که اسم «هادی» در ساحت تشریع و در ساحت حاکمیت، چگونه بروز و ظهور پیدا میکند؟ و ما چگونه میتوانیم از این اسم در تبیین حادثه غدیر بهره برداری کنیم تا غدیر را بر اساس آن توضیح دهیم؟
اسماء الهی در عالم تکوین، در ساختار هستی، در مراتب وجود و در نظام خلقت ظهور دارند؛ و در عالم تشریع، در انبیاء، کتب آسمانی، شرایع و احکام دینی متجلی میشوند. علاوه بر این دو حوزه، در حاکمیت دینی و نظام ولایت نیز اسماء الهی، بهویژه اسم هادی، تجلی خاص دارند. حادثه غدیر از این جهت اهمیت دارد که نقطه اوج ظهور اسم «هادی» در عرصه حاکمیت دینی و هدایت تشریعی امت است.
- غایت تجلی اسماء الهی: تبیین توحید:
نکته سوم این است که خداوند برای تبیین توحید و معرفی خود، اسماء و تجلیات خود را ظاهر کرده است. در روایات آمده است: «کُنتُ کَنزاً مَخفیاً فَأحبَبتُ أن أُعرف فَخَلَقتُ الخَلق»؛ من گنج پنهانی بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس خلق را آفریدم. هدف از خلقت این است که توحید تبیین شود، خدا شناخته شود، و اسماء الهی به ظهور برسد.
اسماء الهی در حقیقت تجلی خداوند برای شناساندن ذات و صفات و افعال او هستند؛ غایت نهایی خلقت آن است که این اسماء شناخته شوند. بنابراین، تمام نظام هستی بر محور تجلی اسماء و بر محور تبیین توحید شکل گرفته است. در این چارچوب، حادثه غدیر هم در امتداد همین غایت است؛ یعنی غدیر، صحنهای از تجلی اسم هادی برای تبیین هر چه کاملتر توحید است.
- تجلیات تکوینی و تشریعی اسماء الهی:
نکته چهارم این است که تجلیات تکوینی اسماء الهی در همه گستره عالم هستی و در حقیقت انسان بروز میکند. انسان، آینه جامع تجلی اسماء الهی است و عالم، صحنه ظهور این اسماء است. از سوی دیگر، تجلیات تشریعی اسماء الهی در انبیاء الهی، کتب آسمانی و شرایع ظاهر میشود. وقتی از حادثه غدیر سخن میگوییم، در واقع از یک نقطه عطف در تجلی تشریعی و حاکمیتی اسم هادی سخن میگوییم.
موضوع اصلی غدیر، «امامت» است؛ و موضوع امامت، در نهایت «انسان» است. یعنی امامت در حقیقت بحث از انسان است؛ انسانی که به مقام امامت میرسد. پس وقتی گفته میشود موضوع غدیر، موضوع امامت است، در عمق خود به این معناست که موضوع غدیر، موضوع انسان است؛ انسانِ کاملِ منصوبِ الهی که عهده دار تبیین توحید میشود.
- حقیقت امامت و نسبت آن با توحید:
امامت از این جهت اهمیت دارد که به انسان مربوط است؛ انسانی که میتواند بالاترین جایگاه وجودی را پیدا کند. نصب امام، کار خداوند است؛ «امامت جعل الهی است» و نصب امام، «نصب الهی» است، نه انتخاب بشری. خداوند است که امام را جعل میکند و او را به امامت منصب میدهد، تا توحید را به بهترین شیوه تبیین کند.
از این رو، خداوند امام را برای خودِ امامت نفرستاده است؛ یعنی هدف نهایی، «امامت» بهعنوان یک منصب اعتباری نیست. هدف نهایی، «توحید» است. امام، «باب توحید» است؛ راه ورود به توحید، انسان است و انسان کامل، بابالأبواب توحید است. ارسال امامان برای بشر، به خاطر خود امام بهعنوان یک جایگاه ظاهری نیست؛ آنچه اصالت دارد و هدف نهایی است، خود توحید است.
بنابراین، امامان آمدهاند تا حقایق عالم هستی و عالم الهی را تبیین کنند و اسماء الهی را برای بشر آشکار سازند؛ و این همان هدف نهایی خلقت عالم است. امام، مظهر جامع اسماء الهی است و از این جهت، بهترین مفسر توحید است.
- انسان کامل بهعنوان مظهر جامع اسماء الهی:
امام، انسان است؛ منتها «انسان کامل» است. انسان کامل، اشرف مخلوقات و اشرف انسانها است؛ یعنی در قله مراتب انسانی قرار دارد. از این رو، امام مظهر اسم جامع الهی است؛ مظهر تمام اسماء الهی است؛ همه اسماء الهی به شکل اتمّ، اَجمَع و اشرف در امام ظهور و بروز دارند و این، شاکله وجودی امام را تشکیل میدهد.
وقتی شاکله امام شناخته شود، معلوم میگردد که امام بر اساس همین شاکله، عالم را مدیریت میکند. او «قول کُلُ یَعمَلُ عَلی شاکلهِ» : به بهترین شکل میتواند خداوند را در مقام ذات، صفات و افعال نشان دهد. فلسفه خلقت، معرفی کردن توحید است و کسی که میتواند توحید را به کاملترین وجه تبیین کند، همان مظهر کامل توحید، یعنی امام است. بنابراین، امامت برای توحید است؛ امامت در حقیقت ذیل توحید تعریف میشود و در خدمت تبیین توحید است.
- طریق تبیین توحید از منظر امام: معرفت نفس:
ائمه (ع) برای تبیین توحید، یک راه اساسی معرفی کردهاند و آن «معرفت نفس» است. در روایات فراوانی از امیرالمؤمنین (ع) آمده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ هر کس نفس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است. دهها روایت و حدیث در باب ضرورت و اهمیت معرفت نفس نقل شده است.
بر این اساس، طریقی که امام برای تبیین توحید ارائه میدهد، «انسانشناسی» است؛ یعنی انسان باید خود را بشناسد تا به توحید برسد. انسانشناسی، به امامشناسی منتهی میشود و امامشناسی، به توحیدشناسی ختم میشود. به تعبیر دیگر، انسانشناسی، همان امامشناسی است و امامشناسی، توحیدشناسی است.
کسانی که امامت را به درستی بشناسند، میتوانند فلسفه خلقت را تبیین کنند. اما کسانی که امامت را نشناختند، نمیتوانند سخن دقیق از توحید بگویند؛ نمیتوانند از اعیان ثابته، از اسماء الهی و از حقایق توحید به طور صحیح سخن بگویند؛ زیرا راه تبیین توحید، از مجرای امامت و انسان کامل میگذرد.
- نادیده گرفتن مقام امامت و پیامدهای آن:
در اینجا سؤال مهمی مطرح میشود: آیا کسانی که خودشان مقام امامت و ولایت نداشتند، میتوانستند فلسفه خلقت را تبیین کنند؟ آیا میتوانستند سخن از توحید، اعیان ثابت و اسماء الهی بگویند؟ چگونه کسانی که خود صاحب مقام امامت نبودند و در عین حال داعیه رهبری دینی داشتند، جرأت کردند خود را هم تراز و هم سنگ و هم شأن امیرالمؤمنین (ع) بدانند؟
این که کسانی آمدند و حاکمیت دینی را از امیرالمؤمنین (ع) به مدت بیست و پنج سال سلب کردند، ناشی از نوعی ادعا بود؛ ادعای اینکه ما هم شأنیت رهبری داریم، ما نیز میتوانیم جای امام را در حاکمیت بگیریم، بلکه خود را در پذیرش مسئولیت حاکمیت دینی از علی (ع) اولی و شایسته تر میدانستند. این دیدگاه آنان بود که پیشدستی کردند و در امر حاکمیت، سبقت گرفتند.
- شناخت امام، اختصاص به خدا و معصوم دارد:
امام را چه کسی میشناسد؟ خداوند امام را میشناسد؛ معصوم امام را میشناسد؛ و امام، امامِ دیگر را میشناسد. یعنی معرفت حقیقی به مرتبه امامت و عصمت، در دست خداوند و خود معصوم است. سؤال این است که آیا کسانی که داعیه رهبری داشتند و در برابر امیرالمؤمنین قرار گرفتند، واقعاً علی (ع) را میشناختند؟ آیا خدا را آنگونه که شایسته است میشناختند؟ آیا مظاهر توحید را میشناختند؟
آیا میدانستند که اهلبیت (ع) صاحبان ولایت مطلقهاند؟ آیا میدانستند که امامت مطلقه در وجود امیرالمؤمنین و ائمه (ع) ظهور کرده است؟ آیا واقف بودند که اینان مظاهر مطلقه اسماء الهی هستند؟ آیا میدانستند اینها خلیفهالله کامل بالفعل در عالماند؟ آیا میدانستند اینها حلقه اتصال بین عوالم تکوین و تشریعاند؛ حلقه اتصال بین تکوینیات عالم با همه مراتب و بین تشریعات الهی با حق؟
امامِ معصوم، حلقه اتصال اسماء الهی با یکدیگر است؛ کسی است که احکام تکوینی عالم را میداند؛ همان گونه که احکام تشریعی، شرایع و قوانین الهی را میداند. او حلقه اتصال تکوین و تشریع و حلقه اتصال همه فروع با اصول است. آیا کسانی که در سقیفه ادعای رهبری کردند، امامشناس بودند؟ آیا میدانستند واسطه بین خلق و حق، «سبب متصل بین حق و خلق»، علی (ع) است؟
- جهل به مقام امیرالمؤمنین و انحراف در حاکمیت:
اینها نمیدانستند؛ و همین جهل، ریشه انحراف شد. در روایت آمده است: «اَلناسُ أَعداءَ ما جُهِلوا»؛ مردم دشمن چیزی هستند که نسبت به آن جاهلاند. بههمین جهت، به سبب جهل نسبت به مقام امیرالمؤمنین (ع)، در برابر او ایستادند. خوشبینانه ترین تحلیل این است که بگوییم جاهل بودند؛ چون مقام امیرالمؤمنین را نشناختند، سبقت گرفتند برای قبول رهبری دینی و حاکمیت بر امت اسلامی.
کسی که میخواهد رهبر دینی جامعه باشد، باید معصومیت داشته باشد. خداوند است که معصوم را میشناسد، امام معصوم را میشناسد و امام، امام را میشناسد. معرفت به امام، کار هر کسی نیست. چون خداوند هم امام را میشناسد و هم انسان را، جعل امامت از سوی خدا، مبتنی بر علم کامل او به حقیقت انسان و مراتب وجودی او است.
- نقد شیوه شورایی در تعیین رهبری دینی:
از همینجا روشن میشود که شیوه شورایی در انتخاب امام، از اساس باطل است. دین، شیوه شورایی برای جعل امامت را رد میکند. سقیفه بر چه مبنایی تشکیل شد؟ به چه حقی جمعی از افراد نشستند تا امیرالمؤمنین (ع) را کنار بگذارند و دیگری را بهعنوان خلیفه برگزینند؟ اگر قرار بود امامت شورایی باشد، آیا اعضای شورا عصمت را میشناختند؟ آیا صاحبان ولایت مطلقه را میشناختند؟ چگونه کسانی که نه امامشناس بودند و نه حقیقت عصمت را میشناختند، میتوانستند درباره رهبری دینی تصمیمگیری کنند؟
حتی پیامبر اکرم (ص) نیز امام را از پیش خود «نصب» نکرد، بلکه مأمور به «معرفی» بود. نصب، کار خداست؛ پیامبر، معرفِ امام است، نه جاعلِ امام. در غدیر، پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین را به امر خدا معرفی کرد. حقیقت امامت، شأن الهی است؛ حق الهی است. خالق بشر که عالم به بشر است، اوست که امامت را جعل میکند و امام را برای هدایت و ایصال به توحید برمیگزیند.
- ویژگیهای حقیقی امام:
امام کسی است که با عالم غیب ارتباط ارادی دارد؛ کسی است که قدرت تصرف ارادی در ملکوت دارد؛ صاحب معجزات و کرامت است. امامت مقام عصمت و قداست است. آیا کسانی که برای پذیرش حاکمیت دینی پیش قدم شدند، دارای این مقام بودند؟ آیا آنان قوت معنوی داشتند؟ آیا با عالم ملکوت ارتباط داشتند؟ آیا مقام ولایت داشتند؟ آیا خلیفهالله بالفعل بودند؟ آیا علم غیب داشتند؟ آیا دارای کرامت و اجاز معنوی بودند؟ اگر چنین نبود، با چه پشتوانهای پیشدستی کردند و ادعا نمودند که از امیرالمؤمنین سزاوارترند؟ عمل آنان ظلم به علی (ع) بود.
هر موجودی بر اساس اقتضای ذات خود عمل میکند، و اقتضای ذات خداوند مبتنی بر اسماء الهی است. خداوند بر اساس اسماء خود عمل میکند؛ اسماء الهی همان احوال ذات و کمالات ذات او هستند. بنابراین چون اقتضای ذات خداوند، رحمت نامتناهی، حکمت نامتناهی و هدایت نامتناهی است، خداوند بر اساس همین رحمت و هدایت بیکران، امام را برمیگزیند. امام، تجلّی رحمت الهی، تجلّی حکمت الهی و تجلّی هدایت الهی است. پس انتخاب امام براساس تجلی این صفات انجام میشود.
- ناآگاهی کسانی که سبقت گرفتند:
آیا آنانی که در سقیفه پیشدستی کردند، معنای تجلی هدایت و رحمت و حکمت الهی را میدانستند؟ آیا میدانستند «نُحنُ و لِالله اَلأسماءُ الحُسنی» یعنی چه؟ آیا معنای تصرف امام در نظام تکوین را درک کرده بودند؟ آیا ارتباط امام با مقام واحدیت و احدیت را میفهمیدند؟ آنان از اسرار قضا و قدر بیخبر بودند، در حالیکه برای پذیرش حاکمیت دینی پیشقدم شدند.
بزرگ ترین ظلمی که در تاریخ به امیرالمؤمنین (ع) روا داشته شد، همین بود که گروهی خود را همرتبه و همسنگ علی دانستند. امویان و عباسیان با همین نگاه جاهلانه، بزرگ ترین خیانتها و جنایتها را در تاریخ بشر مرتکب شدند. برای حدود پانصد سال حاکمیت دینی را از دست اهل بیت ربودند و نگذاشتند که این حاکمیت الهی تحقق یابد. به همین جهت، جامعهی اسلامی الگوهای حقیقی دینی را از دست داد.
- ملاک نصب امام از جانب خدا:
خداوند باید امام را نصب کند، زیرا خالق بشر است و عالم به بشر. او میداند اهل بیت (ع) مظاهر کامل اسماء و صفات الهیاند. کسی که انسان را آفریده و او را انشا کرده، علم کامل به حقیقت وجودی او دارد. بنابراین خدا میداند که امامان، صاحب عصمت و علم غیب و کرامت و اعجاز هستند. آن سه نفر که پیشدستی کردند، هیچکدام این ویژگیها را نداشتند؛ نه علم غیب، نه عصمت، نه کرامت، نه علم اسماء و نه علم انساب و نه علوم غریبه. پیامبر از آنها متمایز بود، امّا آنان تفاوت را درک نکردند. پیامبر تنها معرف امام است و خداوند، ناصب امام.
پس امامت شأن الهی است و حق الهی؛ برای همین، جعل آن از سوی خداوند است، نه بشر.
- دو چهرهی امامت:
امامت دو چهره دارد:
1. ایصال مطلوب: یعنی رساندن بندگان به مقصد، هدایت به امر الهی؛
2. حاکمیت سیاسی: یعنی مدیریت و ادارهی جامعهی مؤمنین بر اساس هدایت الهی.
آنان که در سقیفه گرد آمدند، وجه حقیقی امامت را نفهمیدند؛ آنان تنها وجه ظاهری و سیاسی را دیدند و از هدایت به امر غافل ماندند. نمیدانستند امام کسی است که وجودش برزخی است و میتواند انسانها را برزخی کند؛ یعنی استعداد عبور از عالم مُلک به عالم ملکوت را در انسان پدید آورد.
- حقیقت وجودی امام:
امام دارای چشم قیامتی و چشم عقلی است؛ او با این دو دید، انسانها را تا عالم الهی سوق میدهد. امام انسان را تا عالم قضا و قدر الهی بالا میبرد و به مقامهای خفی و اخفا میرساند؛ یعنی انسان را به ذات الهی متصل میسازد. امام کسی است که انسان را به مقام سرّ خودش و سپس به مقام فنای در ذات الهی میرساند.
آنان که در سقیفه بودند، این حقیقت را نمیدانستند؛ نمیدانستند امام حلقهی اتصال میان تکوین و تشریع است؛ نمیدانستند امام کسی است که وجوداً واسطهی بین خلق و حق است، یعنی همان سبب متصل بین حق و خلق.
- شرایط دستیابی به مقام امامت:
برای رسیدن به مقام امامت دو شرط لازم است:
1. یقین مطلق به حق و توحید: یقین به اینکه خداوند همهچیز را در بر دارد: شافی، رازق، رحیم، قهار، ودود، عزیز و هر اسم از اسماء حسنی در او تجلی دارد. این یقین مطلق است که روح امام را مشخص میکند.
2. صبر مطلق در همهی مراتب: صبر بر بلاها و مصیبتها، صبر در ترک گناه، صبر در اطاعت و عبادت. امام باید در همهی این مراحل به صبر مطلق برسد.
وقتی انسان دارای یقین مطلق و صبر مطلق شد، به مقام امامت میرسد. ثمرهی امامت سه چیز است: علم غیب، عصمت و اعجاز. امامت در حقیقت عالیترین شکل انسان شناسی توحیدی است.
- امام بهعنوان مظهر ربوبیت خدا:
امام در عالیترین مرتبهی تکوین و نظام هستی قرار دارد. او مظهر اتمّ ربوبیت خداست؛ یعنی همهی اسماء الهی در او ظهور دارند. امامت، انسانشناسی متعالی است و انسان تنها با شناخت نفس به شناخت امام میرسد. همان حدیث معروف از امیرالمؤمنین (ع) مصداق همین معناست: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه». انسان تا نفس خود را نشناسد، ربّ خود را نمیشناسد؛ انسان تا خود را نشناسد، امام خود را هم نمیشناسد. با سیر انفسی و معرفت نفس میتوان به مقام امامت رسید.
امامت یک مقام تشریفاتی یا اعتباری نیست، بلکه مقام توحید است و حقیقتی تکوینی و ربوبی.
- پیوند تکوین و تشریع در وجود امام:
امام حلقهی اتصال میان تکوین و تشریع است. او باطن همهی تشریعات الهی را میداند: باطن نماز، روزه، زکات، خمس و سایر احکام شرع را. امام باطن هر حکم تکوینی را میداند و اسرار شریعت را تبیین میکند. بدینسان، موضوع امامت گسترهی وجود انسان را از نطفه تا احدیت دربرمیگیرد. امام در سیر عروجی خود از نطفه تا مقام احدیت، مسیر وجودی انسان را نشان میدهد.
رسیدن به امامت از یک سو لطف الهی است و از سوی دیگر نتیجهی عبودیت و بندگی مطلق امام؛ زیرا امام با سیر انفسی و ارادی و با فنای مطلق در حق، به این مقام میرسد. وسعت وجود امام، وسعت وجود انسان را نشان میدهد.
- نسبت امامت با جهان معاصر:
در پایان ، این پرسش مطرح میشود که چگونه میتوان غدیر و امامت را با جهان امروز و با مباحث مدرنیته و تکنولوژیهای عصر جدید مرتبط کرد؟ پاسخ این است که اگر امام در زمان حاضر حضور فیزیکی داشت، با کشف هر رابطهی علمی، یکی از اسماء الهی را در صحنهی عالم ظاهر میدید. مثلاً با هر کشف در عرصهی فناوری، تجلّی اسم «علیم» را مشاهده میکرد. بهعبارت دیگر، علم و فناوری در نگاه امام، نشانهای از ظهور اسماء الهی در جهان است.
امتداد غدیر که همان امامت است، با تمدن سازی شیعی پیوند دارد. ابعاد اجتماعی اسلام، زمینهساز تمدنسازی اصیل شیعیاند. امام با کشف روابط علمی و با دیدن نسبتهای تکوینی اشیاء، اسماء الهی را در جهان طراحی و آشکار میکند. کسی که یک رابطهی علمی را کشف میکند، در حقیقت کار توحیدی انجام میدهد و نظر به یکی از اسماء الهی دارد.
غفلت از امامت، غفلت از تمامیت توحید است؛ زیرا توحید در تجلی تامّ خود، همان امامت است. حادثهی غدیر، تبیین همین امامت است. پس غفلت از غدیر یعنی سطحی نگری، نگاه احساسی و هیجانی بدون فهم مبانی معرفتی امامت؛ یعنی فروکاستن امامت به مدیریت اجتماعی، در حالیکه امامت مرتبهی نور الهی و مدیریت عصمت است، نه مدیریت اداری و سازمانی.
- گسترهی وجودی امامت در عالم:
امام با علم به اسرار خلقت و نظام تکوین، جهان را تدبیر میکند؛ نه فقط در میان انسانها، بلکه در سراسر هستی. امام، امامِ جمادات است، امامِ گیاهان است، امامِ حیوانات است، امامِ انسانها و حتی امامِ فرشتگان است. امامت، هستی را از نطفه تا مقام احدیت شامل میشود و حلقهی اتصال همهی مراتب وجود با حق تعالی است.
- نتیجه نهایی :
غفلت از غدیر یعنی همسنگ دانستن مؤمنان عادی با امیرالمؤمنین (ع)؛ غفلت از غدیر یعنی نشناختن شناسنامهی توحیدی شیعه. غدیر، شناسنامهی توحید است و امامت، صورت تامّ این توحید در عالم انسانی. امام، کسی است که در صحنهی انسان و عالم با تمامیت توحید میدرخشد و ظهور میکند.
باور به امامت، یعنی اتصال به ولایت امام زمان (ع)؛ و فهم غدیر و امامت، یعنی شرط لازم برای تمدنسازی شیعی در روزگار حاضر. ابعاد اجتماعی امامت، زمینه ساز ساخت تمدن دینی است. غدیر به تمدنسازی پیوند میخورد، هنگامی که مسلمانان ابعاد اجتماعی اسلام را بشناسند، آن را پرورش دهند، تبیین کنند و زمینههای تحققش را فراهم سازند. اسلام نباید در محدودهی اخلاق و احکام فردی محصور بماند؛ بلکه دایرهاش باید فراتر از آن دیده شود تا ظرفیت تمدن سازیاش آشکار گردد.
امام، در صحنههای اجتماعی و سیاسی، حاکمیت گستردهی دین را تبیین و طراحی میکند و بنیاد تمدن الهی را میریزد.