آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

نکاتی در باب معرفت نفس انسانی 

خلاصه محتوا:

ابتدا توضیح داده می شود که «روح بخاری» حالتی لطیف از بخار خون است که در رابطه مستقیم با قوه خیال قرار دارد. لطافت این روح، توانایی انسان در تجسم رؤیاها را بهبود می‌دهد و رابطه‌ی آن با تغذیه‌ی انسان برقرار است؛ زیرا غذای لطیف روح بخاری لطیف و در نتیجه خیال دقیق‌تری پدید می‌آورد. از این‌رو نوع تغذیه در کیفیت رؤیاهای صادقه و غیرصادقه مؤثر است.

در گام بعدی، برای شناخت نفس انسانی، «امر الهی» معرفی می‌شود؛ حقیقتی که اراده‌اش عین ایجاد است، چنان‌که آیه‌ی «اِنَّما اَمرُهُ اِذا اَرادَ شَیئاً اَن یَقولَ لَهُ کُن فَیَکونُ» بدان دلالت دارد. روح از همین امر الهی نشأت گرفته است و هر کس نفس خویش را بشناسد، در حقیقت رب خود را شناخته است، زیرا رب هر انسان متناسب با استعداد خاص او متجلی می‌شود. تنوع ربوبیت‌ها نتیجه‌ی تفاوت استعدادهاست و شناخت نفس باعث شناخت تجلی خاص الهی در وجود انسان می‌شود.

سپس محتوا وارد توضیح ماهیت تناسخ می‌شود. سه گونه تناسخ بیان می‌گردد: 

نخست تناسخ ملکی (انتقال نفس از بدنی مادی به بدن مادی دیگر)، که باطل است؛ 

دوم تناسخ ملکوتی، که عبارت است از انشای بدن جدید توسط نفس بر اساس ملکات و اوصاف نفسانی خویش، که این نوع صحیح و همگانی است؛ 

و سوم، تناسخ ملکوتی سریانی، مختص اولیای الهی است که در مقام تجرد می‌توانند ابدان مادی را در عوالم مختلف انشا کنند و برای هدایت و امداد به عالم دنیا بازگردند. 

در ادامه، تفاوت قوا و مراتب ادراک تبیین می‌شود. قوای نباتی مادی و منطبق بر بدن‌اند، قوای حسی متعلق به بدن‌اند، قوه خیال مربوط به ادراکات حسی است، و قوه عاقله نیازی به بدن ندارد و کاملاً مجرد است. بدین‌سان مراتب ادراک از مادی تا مجرد تبیین می‌گردد.

بخش پایانی بیانگر وحدت و هماهنگی میان قرآن، عرفان و برهان است. قرآن زبان حکمت و عرفان را پشتیبانی می‌کند، برهان زبان قرآن است، و عرفان تفسیر انفسی آن به شمار می‌آید. جدایی این سه ممکن نیست و فهم کامل دین، اخلاق و امامت در گرو باور به معاد و مبدا است. فیض الهی از طریق عقل کل و سپس نفس کل به عوالم نازل‌تر می‌رسد، و ائمه مظاهر این دو مقام در قوس صعود هستند. در پایان، تأکید می‌شود که هر موجود در عالم آیت و حکایتگر حق است و حقیقت آن قائم به توجه ایجادی خداوند است. معراج نبوی با مشاهده‌ی همه‌ی حقایق در چهره‌ی ولایت علی علیه‌السلام ختم می‌شود که اصل همه‌ی حقایق است.

آغاز محتوا:

1. مقدمه‌ای درباره روح بخاری و نقش آن در قوای نفس: 

روح بخاری، بخاری است حاصل از خون لطیف ‌شده که در فرآیند تبدیل به بخار به ‌دست می‌آید، و در واقع، بخار خون است. این روح بخاری ارتباط مستقیم با قوّه‌ی خیال دارد. قوّه‌ی خیال همان نیرویی است که وظیفه‌ی تصویرسازی منامات، یعنی رؤیاها را بر عهده دارد. از این جهت است که هرچه روح بخاری لطیف‌تر باشد، قوّه‌ی خیال توانمندتر در تصویرگری خواب‌ها عمل می‌کند. 

حالت خواب حالتی است نظیر افطار برای جسم، و روح بخاری از تغذیه و کیفیت خون در بدن شکل می‌گیرد. بنابراین، لطافت و پاکی غذاهایی که انسان مصرف می‌کند، در لطیف‌تر شدن روح بخاری او مؤثر است، و در نتیجه قوّه‌ی خیال نیز تصاویری دقیق‌تر و روشن‌تر در رؤیا پدید می‌آورد. بدین‌سان، نوع غذای حلال یا حرام و میزان لطافت و تمیزی آن، در کیفیت رؤیاهای انسان اثرگذار است، چراکه این مسیر از تغذیه تا رؤیا، تحولی وجودی را طی می‌کند؛ یعنی غذاهای ما به خواب‌های صادقه یا غیر صادقه تبدیل می‌شوند. 

2. شناخت روح انسان و نسبت آن با امر الهی: 

نکته‌ی دوم آن است که برای شناخت روح انسان، باید امر الهی را شناخت. امر الهی همان حقیقتی است که در قرآن آمده است: «إنّما أمرُه إذا أراد شیئاً أن یقولَ له کن فیکون»؛ یعنی اراده‌ی الهی عین ایجاد است. خواستن او، همان شدن و تحقق یافتن است. 

هر کس حقیقت نفس خود را بشناسد، در واقع پروردگار خود را شناخته است. شناخت استعدادهای نفس، شناخت ربوبیت انسان است، زیرا متناسب با هر استعداد، ربّی نیز تجلّی می‌کند. پس تفاوت ربوبیت‌ها ناشی از تفاوت استعدادهاست. هر استعدادی ربّی خاص می‌طلبد، و هر ربّی نمی‌تواند هر استعداد را شکوفا سازد؛ بلکه تجلّی اسماء الهی تابع تناسب آنها با استعدادهاست. از این رو، هر کس با شناخت نفس خویش، ربّ خویش را می‌شناسد و خداوند را با وصف و اسم خاصی که در او متجلّی است درمی‌یابد. 

پس معلول، علّت را تنها به اندازه‌ی ظرف وجودی خود می‌شناسد. در پاسخ به این پرسش که حقیقت روح انسان چیست، خداوند می‌فرماید: «روح از امر الهی است». امر الهی همان حقیقتی است که اراده‌اش عین ایجاد است. معنای آن این نیست که حقیقت روح قابل شناخت نیست، بلکه به این معناست که روح از حقیقتی امری و انشایی سرچشمه گرفته است؛ همان إنّما أمره إذا أراد شیئاً…، یعنی ایجاد دفعتی و انشای الهی. 

روح انسان از امر ربّ نشئت می‌گیرد و حقیقتش به امر الهی باز می‌گردد. از این رو، ربّ پیامبر با ربّ سایر انسان‌ها متفاوت است، چرا که «اول ما خلق الله العقل» یعنی نخستین مخلوق خدا عقل است  و ربّ پیامبر، اسم «الله» است. بدین ترتیب، روح پیامبر جلوه‌ای از عقل مفارق یا همان تجلی اسم الله است. 

3. مراتب تعلق نفس و مسئله‌ی تناسخ: 

در مرتبه‌ای دیگر از معرفت نفس، گفته می‌شود که نفس انسان به اشیاء به گونه‌های متفاوتی تعلق پیدا می‌کند، چرا که در فرآیند ادراک اشیاء، نوعی ارتباط وجودی با آن‌ها برقرار می‌گردد. این تعلق به معنای اتحاد مادی یا بدنی با شیء نیست. 

در مباحث مربوط به تناسخ، سه گونه تناسخ مطرح است: تناسخ ملکی، تناسخ ملکوتی و تناسخ ملکوتی سریانی. 

– تناسخ ملکی آن است که نفس از بدن مادی خویش جدا شده و به بدن مادی دیگری انتقال یابد. این نوع تناسخ محال و باطل است، زیرا بدن دوم انشای نفس پیشین نیست و وحدت هویت حفظ نمی‌شود. 

– تناسخ ملکوتی صحیح است و آن به این معناست که نفس، بدنی را بر اساس توان ایجادی خویش و متناسب با ملکات و اوصاف نفسانی خود انشا می‌کند. در اینجا بدن در حقیقت تجلی علم و عمل نفس است، زیرا علم و عمل انسان سازنده‌ی هویت و پیکره‌ی ملکوتی او هستند. بنابراین، بدن‌های انسان دو نوع‌اند: بدن مَکسوبِه، که حاکی از ملکات نیک است؛ و بدن مُکتَسَبِه، که نمایانگر صفات ناپسند است. 

– تناسخ ملکوتی سریانی آن است که انسان به مرحله‌ای از کمال معنوی می‌رسد که می‌تواند در عالم دنیا، ابدانی مادی با صورت‌های طبیعی شبیه به خودش انشا کند و آنها را در عوالم مادی یا مجرد برای امداد مادی و معنوی خلق منتشر سازد. این حالت خاص مقام اولیای الهی و معصومین است، که در قوس نزول و صعود عالم به مدد خلایق می‌پردازند. 

بر این اساس، نفس قابلیت دارد که در نشئه‌های مختلف، بدنی را متناسب با کمالات یا نقص‌های خود انشا کند و از این راه در عوالم وجودی سیر نماید. 

4. وحدت قرآن، برهان و عرفان: 

در مسیر معرفت نفس، جایگاه عقل و وحی نیز روشن می‌شود. جبرئیل در سیر عروجی پیامبر، معلم و واسطه‌ی وحی بود، اما در مقام کمال نهایی، پیامبر خود مستقیماً از ذات الهی وحی را دریافت کرد. عقل همواره موید و راهنمای وحی است و عرفان، تفسیر باطنی همان آموزه‌های وحیانی است. 

بدین ترتیب، قرآن، برهان و عرفان هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نمی‌شوند. قرآن مددکار حکمت و عرفان است، عرفان تفسیر انفسی آیات قرآن است، و برهان زبان مفهومی و عقلی قرآن. هنگامی که این سه در کنار هم فهمیده شوند، معرفت، اخلاق، نبوت و امامت نیز معنا می‌یابد. اگر باور به «معاد» نباشد، ارسال انبیا و نزول کتب آسمانی بی‌معنا خواهد بود. از این رو، ارتباط عقل، نفس و وحی بر محور «فیض الهی» تعریف می‌شود. 

5. عقل کل و نفس کل در قوس نزول و صعود: 

فیض الهی از خدا به‌واسطه‌ی عقل کل به عوالم پایین‌تر جاری می‌شود. عقل کل مرتبط با مبدأ اعلی است و نفس کل در ارتباط با عوالم مادون. ائمه‌ی طاهرین مظاهر عقل کل و نفس کل در قوس صعودی‌اند و به همین جهت، تجرد عقلی دارند. 

تمام لذت‌ها، در حقیقت، ادراک‌اند. حتی لذت مادی همچون خوردن غذا، از ادراک طعم آن ناشی می‌شود؛ پس ریشه‌ی هر لذت در ادراک است. برای رسیدن به ادراک عقلی، انسان باید از بدن خود فاصله گیرد، زیرا قوای عقلی نیازمند بدن نیستند. 

6. تقسیم قوای نفس و مراتب تجرد ادراک:

قوای ادراکی انسان همگی از سنخ تجردند، اما قوای نباتی مادی‌اند و فقط در بدن عمل می‌کنند. قوای حسی متعلق به بدن‌اند، و قوه‌ی خیال نیز به ادراکات حسی مربوط است. امّا «قوّه‌ی عاقله» نیاز به بدن ندارد و حوزه‌ی ادراک محض و مجرد است. 

7. پیوند هر موجود با مبدأ هستی از طریق توجه ایجادی: 

هر موجودی در سراسر عالم، قائم به حق تعالی است و وجودش به «توجه ایجادی» مبدأ هستی وابسته است. مقصود از توجه ایجادی آن است که خدای متعال هر لحظه با توجه حضوری و فیض وجودی خویش، اشیا را از عدم به هستی می‌آورد و در بقاء نیز همان توجه استمرار دارد. 

اگر این توجه لحظه‌ای از موجود برداشته شود، عینیت او معدوم خواهد شد. بدین سبب، استقلال در هیچ‌یک از مراتب وجود ممکن نیست؛ حتی تجردات عقلی نیز در ذات خویش وابسته به فیض و توجه حق‌اند. بنابراین، هستی هر شیء، عین ارتباط با مبدأ خویش است. 

تأکید می‌شود که هر شیء، در حقیقت، یک «آیه» است. یعنی ظهور عینی از مبدأ وجود که با هستی خود از او حکایت می‌کند. عالم ماده به خودی خود اصل و مقوم نیست، بلکه ظرف تجلی و حکایت از همان حقیقت علیا است. هر چیز در عالم، در صورتی حقیقت دارد که این ارتباط ایجادی را حفظ کند. 

چنانچه این جنبه‌ی ارتباطی از شیء حذف گردد، آن شیء از هستی ساقط می‌شود. حکایتگری هر موجود امری ذاتی برای اوست، زیرا وجود او چیزی جز پرتوی از فیض الهی نیست. این دیدگاه نافی هرگونه استقلال ‌پنداری اشیاست و می‌نمایاند که هستی به تمام معنا «قائم به غیر» است، و این غیر چیزی جز ذات حیّ قیوم نیست. 

8. تحقق و بقاء موجودات در پرتو فیض دائمی حق: 

بر اساس این مبنا، تمام موجودات عالم تنها در پرتو توجه و افاضه‌ی دائمی خداوند باقی‌اند. اگر اتصال و تعلق وجودی آن‌ها لحظه‌ای گسسته شود، نه تنها حرکت و دگرگونی بلکه اصل وجودشان از میان خواهد رفت. 

در واقع، بقای هر موجود همان دوام نسبت ایجادی است که میان خالق و مخلوق برقرار است. هر شیء به اندازه‌ی ظرفیت وجودی خود از این فیض بهره ‌مند می‌گردد؛ یعنی هرچه مرتبه‌ی وجودی شیء لطیف‌تر و مجردتر باشد، وابستگی آگاهانه‌تر و ادراکی‌تری به مبدأ دارد. اما در مراتب پایین ماده و طبیعت، این وابستگی ناخودآگاه و غیرشعوری است. 

از این جهت است که معرفت ذات اشیاء بدون لحاظ نسبت آن‌ها با خداوند، ناقص خواهد بود. زیرا هیچ موجودی حقیقت جدا از مبدأ خود ندارد، و فهم اشیاء جز در پرتو فهم وابستگی آن‌ها به حق ممکن نیست. بنابراین، عالم مجموعه‌ای از «آیات» است که معنای هستی آن‌ها در نسبتشان با مبدأ آشکار می‌شود. 

9. نقش پیامبر در شهود ولایت در معراج: 

در پایان ، به مسئله‌ی معراج و حقیقت ولایت اشاره می‌شود. «پیامبر اکرم در شب معراج، تمام حقایق هستی را در صورت وجودی امیرالمؤمنین علی (ع) مشاهده کرد». این تعبیر بدین معناست که ولایت، مدار و محور هستی است؛ زیرا ولایت، حقیقتی است که تمام اسماء و صفات الهی در آن مندرج می‌گردد. 

پیامبر در معراج نه تنها عوالم هستی را مشاهده کرد، بلکه ریشه‌ی آن عوالم را که همان حقیقت ولایی است به عیان در علی علیه‌السلام دید. در این مقام، معراج، صرفاً پیمودن مراتب مکانی یا زمانی نیست، بلکه نوعی عروج معرفتی و وجودی است که در آن، همه‌ی کثرات در وحدت و وحدت در کثرات شهود می‌شود. 

10. جمع‌بندی: 

مطالب این بخش پایانی، امتداد منطقی مباحث پیشین است: از تبیین رابطه‌ی میان روح بخاری و قوه خیال، تا بیان حقیقت امر الهی و مراتب تناسخ، و سپس جمع میان قرآن، عرفان و برهان. در نهایت، نتیجه این است که همه‌ی عوالم  از ماده تا عقل  جلوه‌های واحد همان وجود مطلق‌اند و در پرتو فیض ایجادی خداوند تحقق یافته‌اند. آگاهی نفس نسبت به این ساختار وجودی، همان معرفت نفس است که انسان را به شناخت ربّ خویش می‌رساند. 

گفتارهای مشابه