خلاصهٔ محتوا:
در این محتوا به تبیین برهان «امکان اخص و اشرف» پرداخته می شود که یکی از مبانی عمیق فلسفی در نظام حکمت متعالیه است. محور اصلی محتوا بر این مبنا است که تحقق هر موجود، تابع مرتبهٔ کمالی آن و پیوستگی مراتب وجودی در سلسله نزول و صعود است؛ بهگونهای که «تفری» یا گسست در مراتب وجودی محال است، چون میان وجود برتر (اشرف) و فروتر (اخص) همواره نسبتی از فیض و تجلی وجود دارد.
انسان نمونهٔ تامّ این نظام است: او حقیقتی ذومراتب است از عقل تا حس. هنگامی که معرفتی عقلی میخواهد به زبان یا ادراک حسی تنزل یابد، ناگزیر باید از مراتب میانی چون وهم، خیال و حس مشترک عبور کند. اگر این مراتب طی نشود، میان مراتب عالی و نازل جدایی و «تجافی» پدید میآید که محال است. در نتیجه، فیض از عقل تا زبان، یا از زبان تا عقل، تنها در مسیر تدریجی نزولی و صعودی و با حفظ مراتب تداوم مییابد.
در سیر نزولی، مسیر از «الاشرف فالاشرف» است؛ یعنی فیض از مرتبهٔ اشرف آغاز و تا مرتبهٔ نازلتر تنزّل مییابد. در سیر صعودی برعکس، حرکت از «الاخص فالاخص» تا عروج به مرتبهٔ اشرف صورت میگیرد. همین قانون در نظام تکوین نیز جاری است: همانگونه که بدن انسان از نطفه تا عقل به تدریج مراتب را میپیماید، در عالم معنا نیز هر حقیقتی باید مرحلهبهمرحله از حس تا عقل عروج یابد.
در ادامه تبیین میشود که این قاعده اساس «حکایتگری عالم» و «آیتبودن موجودات» است؛ زیرا هر مرتبه نازل، آیت مرتبهٔ بالاتر است. حس نسبت به حس مشترک، حس مشترک نسبت به خیال، خیال نسبت به وهم، وهم نسبت به عقل، و عقل نسبت به ذات، همگی «آیت» و تجلی مرتبهٔ بالاترند. بدین ترتیب، آیات الهی در تمام مراتب ظهور دارند و میان ظاهر و باطن هیچگونه گسست وجود ندارد.
در بخش دیگر، تفاوت میان «تنازل» و «ارسال» بیان میشود: تنازل مخصوص فیض معنوی است که با حفظ حضور در مراتب پیشین همراه است، اما ارسال مخصوص امور مادی است که در آن شئ از جایگاه اصلی خود جدا میشود. بنابراین، در عالم وجود، تفرقه و تجافی در هیچ مرتبهای چه نزولی و چه صعودی ممکن نیست.
در ادامه، با مثالهای طبیعی مانند رشد انسان از بازو تا انگشتان و رشد درخت از بذر تا میوه، پیوستگی مراتب ملموس تر می شود و میان همهٔ این مراتب یک حقیقت پیوسته وجود دارد که اگر یک مرتبه کنار گذاشته شود، نتیجهای حاصل نمیشود. حرکت جوهری نیز بیان همین پیوستگی تدریجی است؛ مراتب وجود باید با تناسب و اتصال پدید آیند تا فیض از علت به معلول برسد.
در پایان، نتیجه گرفته می شود که تفاوت میان انسانها، انبیا و اولیا در «سیر صعودی» و نحوهٔ طی مراتب وجودی آنهاست، نه در اصل تجسد و نزول آنان؛ زیرا همگان در عالم خلقت در سیر نزولی یکساناند، اما در مسیر بازگشت و عروج تفاوت دارند. پاکی نطفه، طهارت لقمه و صفای نیت موجب تفاوت در مراتب صعودی و دستیابی به ولایت و نبوت است، همانگونه که مسیر یک جریان آب واحد در مجاری گوناگون منشأ تفاوت در طعم و رنگ آب میشود.
بدینسان، برهان امکان اخص و اشرف، قاعدهای است برای فهم چگونگی صدور کثرت از وحدت و حکایتگری مراتب هستی از حقیقت واحد الهی.
آغاز محتوا:
- مقدمه برهان:
محتوا حاضر در ارتباط با برهان امکان اخص و اشرف است. اصل تحقق هر شیء، کمال نخستین آن میباشد. به عنوان مثال، هنگامی که جسمی به صورت جسمیه دست مییابد، در واقع به «کمال اول» خود رسیده است. سپس با ادامه مسیر وجودی، به «کمال ثانی» میرسد؛ یعنی برخوردار از احوال وجودی، کمالات ادراکی و ملکات نفسانی میگردد.
- مراتب وجودی انسان و پیوستگی میان آنها:
انسان، حقیقتی دارای مراتب متعدد است. میان این مراتب و اطوار مختلف وجودی او نوعی پیوستگی تام برقرار است؛ به گونهای که شعور و ادراک انسان در مراتب مختلف خود استمرار و وحدت دارد. برهان امکان اشرف و اخس در انسان بدین صورت قابل تبیین است که هرگاه یک کلی عقلی در درون ما تحقق یابد و بخواهد از مرتبه عقل به مرتبه زبان تنزل یابد، ناگزیر باید تمام مراتب وجودی و ادراکی خود را به ترتیب طی نماید.
- سیر نزولی معرفت از عقل تا زبان:
در سیر نزولی، معرفت و ادراک از عقل به وهم، از وهم به خیال، از خیال به حس مشترک، و از حس مشترک به زبان نازل میشود. این مراتب باید به ترتیبی دقیق و پیوسته حفظ شوند، زیرا عقل در مرتبهای اشرف از وهم قرار دارد، وهم شریفتر از خیال است، خیال از حس مشترک برتر است و حس مشترک از قوای حسی مادی بالاتر است. بنابراین، «تفری» یا جدایی میان مراتب محال است، زیرا مستلزم «تجافی» است و تجافی در نظام هستی محال میباشد.
- تجافی و تبیین محال بودن آن:
محال بودن تجافی به این معناست که میان مراتب وجودی یک شیء نباید خلأ و گسست ایجاد شود. به عنوان نمونه، از مرتبه عقل تا مرتبه زبان در وجود انسان، حقیقتی پیوسته وجود دارد. اگر در مسیر تنزل فیض از عقل تا زبان، مراتب میانین یعنی وهم، خیال و حس مشترک طی نشود، نوعی تعطیل و خلأ در مسیر ایجاد شده است که آن را «تجافی» مینامند، و این امر محال است. فیض الهی باید به تدریج و از مرتبهای به مرتبه دیگر عبور کند تا به مرتبه نهایی خود برسد.
- تبیین امکان استعدادی در مراتب مادی:
در عالم مادی نیز همین قانون برقرار است. اگر در رشد و نمو بدنی انسان دقیق شویم، خواهیم دید که رشد از کتف آغاز و به تدریج تا سر انگشتان امتداد پیدا میکند. این مسیر باید پیوسته باشد. اگر در میانه راه یکی از اعضا، مانند مچ یا ساعد، وجود نداشته باشد، کل عضو تشکیل نمیشود. چون پیوستگی جوهری میان اجزا برقرار نیست، تحقق کمال نهایی ممکن نخواهد بود. بنابراین اگر میان علت و معلول یا میان عالی و دانی فاصله وجودی ایجاد شود، تجافی پدید آمده و فیض متوقف میشود.
- حفظ مراتب نزول و صعود در وجود انسان:
از مرحله زبان تا مرتبه عقل، انسان دارای حقیقتی متحد و پیوسته است. همانگونه که در مسیر نزولی عقل تا حس، مراتب باید یک به یک طی شود، در سیر صعودی ادراک نیز همین ترتیب باید رعایت گردد. برای مثال، زمانی که صوتی را میشنویم، این صوت از گوش به حس مشترک منتقل میشود، سپس از حس مشترک به خیال، از خیال به وهم، از وهم به عقل، و از عقل به ذات میرسد. محال است که صوت به عقل برسد اما از مراتب میانین حس مشترک و خیال عبور نکرده باشد.
- اصل اشرف و اخس در قوس نزول و صعود:
در مسیر صعودی، همانند قوس نزول، قاعده «فَالاَشرَف: اَشرَف» و در مقابل آن، در مسیر نزول، قاعده «فَالاَخَس: اَخَس» برقرار است. یعنی در نزول، امور از اشرف به اخس تنزل مییابند، در حالی که در صعود، حرکت از اخس به اشرف است. درک و فهم این قاعده برای فهم آیات آفاقی و انفسی و نیز درک معنا و نظام حکایتگری عالم ضروری است. بر این اساس، هر مرتبه نازلتر نسبت به مرتبه عالیتر خود، آیت و نشانه آن است.
- توضیح نسبت آیات میان مراتب وجود:
مرتبه حس آیت مرتبه حس مشترک است؛ حس مشترک آیت خیال است؛ خیال آیت وهم است؛ وهم آیت عقل است؛ و عقل آیت ذات است. هر مرتبه نازل در نسبت با مرتبه بالاتر خود، نشانهای از آن و مظهر وجود آن است. در تمام این مراتب، چه در نزول و چه در صعود، معنا و حقیقت باید محفوظ بماند تا پیوستگی نظام هستی گسسته نشود.
- تفاوت میان تنزّل و ارسال:
میان دو مفهوم «تنزّل» و «ارسال» تفاوتی بنیادین وجود دارد. در تنزّل و انزال، مراتب حفظ میشود و حقیقت واحد در هر مرتبه حضور و ظهور خاصی دارد؛ یعنی حقیقتی که از ذات الهی نازل میشود تا به عالم ماده برسد، در هر مرتبه جلوه و ظهوری از آن ذات را داراست. اما در «ارسال»، حقیقت از جایگاه اصلی خود جدا میگردد و در واقع، ارسال مربوط به امور مادی است، در حالی که تنزّل ویژهی امور معنوی میباشد. در تنزّل، فیض از بالا به پایین و از باطن به ظاهر جریان مییابد، اما در ارسال، امر از مقام اصلی خود جدا شده و بدون حفظ پیوند میشود.
- نتیجه منطقی: محال بودن تفری و تجافی در عوالم مادی و معنوی:
با توجه به اصول یادشده، «تفرّی» یا جدا افتادگی، چه در نظام نزولی و چه در نظام صعودی، محال است؛ چه در عوالم مادی و چه در عوالم معنوی. این قاعده از بنیادهای تبیین صدور کثرت از وحدت به شمار میآید. در این دیدگاه، وجود حقیقتی واحد است که در مراتب مختلف ظهورات گوناگونی دارد، و همۀ این مراتب، تجلی همان حقیقت یگانه هستند.
- سیر عروجی معصومین و انبیاء:
همه انبیاء و معصومین، جسمانت الحدوث هستند و سیر عروجی دارند ، سیر آنها از نطفه ، نفس نباتی ، حیوانی ، نفس روح القدوسی شروع شده است تا به مقام فنا و بقا برسند. پس ارزش معصومین به سیر انفسی عروجی شخصی انها هست. معصومین در سیر عروجی تحت تدبیر عقل مَفارِق و جبرائیل امین هستند. اگرچه همه موجودات در جنبه تنزلی یکسان هستند اما تفاوت ها در سیر عروجی آنها هست. تمام روایاتی که در شائن ائمه و پیامبران وجود دارد بدون استثنا در ارتباط با سیر صعودی، عروجی هست که آنان به اراده و اختیار خود و لقمه پاک و نطفه پاک خود به مقام ولایت، نبوت و امامت رسیده اند و خودشان در شکل گیری شخصیت روحی خودشان به طور کامل دخالت داشته اند. انسان با کسب لقمه ، نطفه ، افکار ، افعال ، احوال و نیات خود متفاوت می شوند.
- تبیین تمثیلی وحدت در کثرات از طریق درخت و مراتب آن:
برای تبیین بهتر قاعدهی امکان اخص و اشرف، میتوان به نمونهای طبیعی مانند درخت توجه کرد. اگر با دقت در ساختار یک درخت نظر کنیم، خواهیم دید که در آغاز، «حبّه» یا بذر پایه و اصل تمام درخت است. این حبّه یا دانه، پس از آنکه در زمین قرار میگیرد، ریشهای میدواند؛ ریشه از آن منشأ آغازین جدا نیست، بلکه امتداد وجودی همان حقیقت نخست است. سپس از دل ریشه، ساقهای رشد میکند، پس از آن تنه، سپس شاخهها، و پس از آن برگها و در نهایت میوه پدیدار میشود.
این ترتیب طبیعی کاملاً بر قاعده «الاشرف فالاشرف» دلالت دارد، زیرا هیچ مرحلهای از این مسیر نمیتواند از مرتبهی دیگر بدون واسطه عبور کند. نمیتوان از ریشه به طور مستقیم به میوه رسید؛ اگر چنین شود، تجافی رخ داده و پیوستگی وجودی زنجیره هستی گسسته میگردد، که محال است. بنابراین، تمام این مراتب از حبّه تا میوه، حقیقتی واحد دارند و پیوستگی ذاتی آنها باعث تحقق و بروز درخت کامل میشود.
پس، بذر و ریشه و ساقه و تنه و شاخه و برگ و میوه همگی اجزایی جدا و منفصل نیستند، بلکه مراتب یک حقیقت واحدند. در این میان، هر مرتبه، استعداد مرتبهی بالاتر را در خود نهفته دارد و تحقق هر مرتبه جدید به ظهور استعداد مرحله پیشین بستگی دارد.
- بیان مفهوم امکان استعدادی و نقش آن در حرکت جوهری:
در درون هر مرتبه از مراتب وجود، «امکان استعدادی» نهفته است؛ یعنی قابلیت و ظرفیت برای عبور به مرحلهی بالاتر. بر اساس همین قاعده، حرکت جوهری انجام میشود؛ زیرا هر شیء، از حیث درون ذات خود، حامل استعداد و قابلیتی برای تکامل است. این استعدادها به تدریج و به اقتضای شرایط زمانی، مکانی، کیفیت خاک، آب، هوا و دیگر عوامل محیطی ظاهر میشوند.
کل نظام آفرینش یک واحد پیوسته است و اگر پیوستگی میان مراتب آن گسسته گردد، فیض از مرتبهی عالی به مرتبهی دانی نمیرسد. برای مثال، اگر در مسیر رشد درخت پیوستگی میان ریشه، تنه و شاخه قطع شود، میوهای در کار نخواهد بود. این قاعده عیناً در مراتب هستی جاری است. پس، هر مرتبهی نازل، امتداد و ظهور علتی عالیتر است و میان علت و معلول پیوند وجودی برقرار است.
- سیر تدریجی و ایجاد تناسب در حرکت انسان از نطفه تا تجرد:
همانگونه که نطفه در مسیر تکوین تدریجاً از مادهی خام به مرتبهای معتدل و لطیفتر تبدیل میشود، وجود انسان نیز از معدنی به نباتی، از نباتی به حیوانی، از حیوانی به انسانی، و سپس از انسان به مقام «قدسی» عروج میکند. در این مسیرِ تدریجی، وجود انسان پاک تر، معتدلتر و متناسبتر با عوالم بالاتر میشود تا سرانجام حقیقت «ولایت» در او ظهور یابد.
در این سیر، تناسب وجودی شرط اساسی است؛ زیرا بدون تناسب، انتقال از مرتبهای به مرتبه دیگر ممتنع است. همانطور که گوش قابلیت شنیدن اصوات را دارد و چشم توانایی دیدن اشکال را، هیچ عضوی را امکان ادراک امری خارج از استعداد ذاتیاش نیست.
بنابراین، هر مرتبه از وجود تنها آن نوع ادراکی را دارد که برایش مناسب است. همین تناسبهای دقیق، حلقات پیوستگی عالم را تشکیل میدهد.
- رابطه میان ظاهر و باطن و نسبت نازل و عالی در نظام هستی:
در کل نظام هستی، نازل آیت عالی است، ظاهر آیت باطن است، و هر مرتبهی پایینتر شبیه و حکایتکنندهی مرتبهی بالاتر است. به تعبیر دیگر، ماده مثال ملکوت است، ملکوت مثال جبروت است، و جبروت آیت حق تعالی است.
بدین ترتیب، عالم ماده مظهرِ عالم ملکوت است، و ملکوت جلوهی جبروت، و جبروت عکاس حضرت حق جلّ شأنه. این مشابهتها و مناسبتهاست که میان مراتب هستی وحدت برقرار میسازد و به جهانی که پر از مراتب و تعیّنات گوناگون است، انسجام و حقیقت واحد میبخشد.
هرچه انسان در سیر تکاملی خود پیش میرود، لایههای باطنی را از ورای مراتب ظاهری ادراک میکند و درمییابد که همهی مراتب هستی حکایتی از حضرت حقاند. حقیقت وجود، هرچند در مظاهر گوناگون ظاهر میشود، عین همان ذات یگانه است که در اصطلاح «وحدت در کثرت» نام دارد.
- جمعبندی معنایی و پویایی قاعده در نظام انسان و عالم:
بدینسان، قاعدهی امکان اشرف و اخس، فراتر از یک تبیین فلسفی صرف، ترسیمی پویا از نظام وجود است. این قاعده نشان میدهد که تمام سطوح عالم از عقل تا حس، و از باطن تا ظاهر، حقیقتی پیوسته و متحدند. انسان نیز به عنوان نسخهی جامع عالم، در سیر نزولی و سپس صعودی خود، همین ترتیب را طی میکند؛ از نطفه و مادیت آغاز کرده و به روحالقدس و قرب الهی خاتمه مییابد.
در این مسیر، تفاوتها نه در اصل خلقت، بلکه در سیر و اختیار و کوشش هر انسان است. لقمهی حلال و نطفهی پاک موجب اعتدال سیر عروجی میگردد و ناپاکی و غفلت موجب انقطاع از این سلسله فیض میشود.