خلاصه محتوا:
در این محتوا دیدگاههای فلسفی مربوط به ماهیت نفس، حدوث و قدم آن، و ارتباطش با بدن مورد بررسی قرار می گیرد. در ابتدا نظریه افلاطون درباره قدم زمانی نفس مطرح میشود؛ طبق این دیدگاه، نفس پیش از بدن، در عالم غیب موجود و سرگردان است تا به بدن خاصی تعلق گیرد. پرسش اصلی در اینجا آن است که اگر نفس پیش از بدن وجود داشته، آیا دارای ادراک بوده است یا نه و چگونه با بدن متحد میشود.
سپس، تفاوت دیدگاه افلاطون، فارابی، ارسطو و صدرالمتألهین بررسی میشود. افلاطون قدم زمانی نفس را بیان میکند، اما ملاصدرا با تأویل خاص، آن را به «مو به نفس» برمیگرداند، یعنی به نفسِ خداوندی نه به نفوس انسانی؛ بدین معنا که نفسِ انسانی حادث است نه قدیم. فارابی و ارسطو نفس و بدن را توأمان حادث میدانند؛ نفس مجردی است که همراه با بدن حادث میشود. در نظریه صدرایی، بدن در آغاز حادث است و حدوث نفس نیز پس از حدوث بدن واقع میشود. صدرالمتألهین دو مرحله حدوث را مطرح میکند: نخست حدوث بدن، سپس حدوث نفس که به واسطه بدن پدید میآید.
در ادامه، دیدگاهها درباره قوای نفس بررسی میشود. برخلاف مشائیان که قوای حسی و خیالی را مادی میدانند، صدرالمتألهین تمام قوای ادراکی، حتی خیالی و وهمی، را مجرد میشمارد. وی ابتدا اتحاد عقل و معقول را نمیپذیرفت، اما بعدها به آن معتقد شد و بیان کرد که عاقل و معقول از حیث وجود یکیاند؛ این اتحاد وجودی، منشأ قوت و کمال نفس است زیرا نفس با معقولات متحد و دارای وجودی برتر میشود.
اتحاد میان عاقل و معقول از حیث وجود است، نه ماهیت؛ یعنی وجود علم و وجود عالم یکی است، نه ماهیت آنها. هر موجود بسیط که به تجرد کامل برسد، همچون نفس ناطقه، میتواند بدون بدن تدبیر و ایجاد کند. تجرد نفس موجب بقای آن میشود، زیرا هر مجرد باقی و ثابت و ابدی است.
سپس صدرالمتألهین رابطه میان ادراک و کمال را تبیین میکند و درمییابد که کمالات نفس دو نوعاند: علمی و عملی. ادراکات مربوط به کمالات علمیاند و اخلاقیات مربوط به کمالات عملی، و مجموع این دو موجب قوت وجودی نفس میشود. هنگامی که استعدادهای نفس به فعلیت میرسند، مانند تخم مرغی که تبدیل به مرغ میشود، استعداد از بین میرود و حرکت جوهری دیگر معنا ندارد؛ حرکت جوهری مبتنی بر امکان استعدادی است.
در ادامه محتوا به معاد جسمانی میرسد. صدرالمتألهین توضیح میدهد که واژه «جسمانی» در آیات و روایات نیامده و اصطلاحی است برگرفته از اهل علم برای بیان معاد جسمانی و تجسد برزخی. بدن در معاد، قالب ظهور نفس است و جسمانیت به معنای جرم مادی نیست، بلکه به معنای قالبی است برای بروز ادراکات و تدبیرات نفس.
در پایان، بحث به سیر انفسی و قیامت برزخی میرسد. هر انسان از کانال وجودی خاص خود که ناشی از اسم خاص الهی حاکم بر اوست، سیر میکند. ملکات، ادراکات و اخلاقیات انسان کانال وجودی او را شکل میدهند و میزان تجرد او را تعیین میکنند. کسی که به تجرد برزخی یا عقلی یا حتی فوق عقلی رسیده باشد، در واقع سیر انفسی خود را کامل کرده و قیامت برزخی و قیامت کبری او آغاز شده است.
در مجموع، هدف این محتوا تبیین این اصل است که نفس ناطقه، در حرکت جوهری خود از تعلق به بدن آغاز میکند، اما در مسیر تجرد به مقام استقلال و بقای مجرد میرسد، تا جایی که در مرتبه نهایی، تدبیر و ایجاد بدون بدن برای او ممکن میشود، و همین مرتبه، مراتب قیامت و کمال انسانی را رقم میزند.
آغاز محتوا:
۱. مقدمه:
محتوا در ارتباط با حکمتهایی در نفس ناطقه است. اگر نفس ناطقه از نظر زمانی قدیم باشد، همانگونه که از افلاطون نقل شده، باید در عالم غیب بدون بدن و در انتظار حضور بدنی برای تعلق باقی مانده باشد. از این مطلب پرسشی برمیخیزد: نفس پیش از این بدن کجا بوده؟ آیا ادراک داشته یا نه؟ و آیا واجد بدنی بوده یا فاقد آن؟ هنگامی که بدن پدید میآید و نفس به آن تعلق میگیرد، اتحاد نفس با بدن چگونه شکل میگیرد و ترکیب نفس با بدن از چه نوع است؟
۲. دیدگاه افلاطون و تأویل صدرایی:
افلاطون بر قدم نفس تأکید میکرد، اما صدرالمتألهین سخن افلاطون را اینگونه تأویل میکند که مقصود از نفس در قول افلاطون «ماده نفس» است؛ یعنی نفس الهی، نه نفس انسانی. بنابراین خداوند قدیم است، اما نفس انسان حادث است.
۳. دیدگاه فارابی و ارسطو در حدوث نفس و بدن:
فارابی به پیروی از روش ارسطو، نفس را همراه با بدن حادث میداند. به نظر او، نفس مجرد است و از آغاز مجرد بوده، سپس در عالم ماده به بدن تعلق میگیرد. در دستگاه فکری فارابی و ارسطو نفس و بدن متحداً حادثاند و نفس مجرد است ولی تعلق آن به بدن امری تبعی میباشد.
۴. تقریر صدرالمتألهین از حدوث دوگانه :
صدرالمتألهین در برابر این دیدگاهها، حدوث بدن را مقدم بر حدوث نفس میداند؛ به این معنا که نخست بدن حادث میشود و همین حدوث بدن سبب حدوث نفس میگردد. او وقوع دو حدوث را میپذیرد: یکی حدوث بدن، و دیگری حدوث نفس که از بدن ناشی میشود.
۵. تجرد قوای ادراکی از منظر صدرالمتألهین :
بر خلاف نظر مشائیان که قوای حسی و خیالی را مادی میدانند، صدرالمتألهین تمام قوای حسی، خیالی، وهمی و حتی عقلی را مجرد میداند. او بر اساس نظریه حرکت جوهری، همه مراتب نفس را در مسیر تجرد تفسیر میکند. بوعلی در آغاز اتحاد عقل و معقول را نمیپذیرفت، اما پس از تأمل، اعتقاد یافت که عاقل از معقول جدا نیست و میان آنها عینیت وجودی برقرار است.
۶. تبیین اتحاد وجودی عاقل و معقول:
به دلیل همین اتحاد وجودی میان عاقل و معقول، قدرت وجودی عاقل افزون میشود، زیرا ارتباط عینی و وجودی با کمالات موجب شدت وجودی نفس است. اگر اتحاد وجودی میان ما و معقولات حاصل نمیشد، نفس از قدرت وجودی و توحد بیبهره میماند. اتحاد میان نفس و کمالات و میان نفس و ادراکات، رابطهای وجودی و عینی است که نفس را از ناحیه وجود تقویت و کامل میسازد.
۷. تمایز اتحاد وجودی از اتحاد ماهوی:
صدرالمتألهین تصریح میکند که اتحاد میان عاقل و معقول، اتحادِ وجود است نه اتحادِ ماهیت. ماهیتِ علم و ماهیتِ عالم یکسان نمیشود، بلکه وجودِ علم و وجودِ عالم متحد میگردد. هر موجود بسیطی که به مرتبه تجرد تام برسد، همچون نفس ناطقه، میتواند بدون بدن تدبیر کند، بدون بدن ایجاد و انشاء نماید.
۸. تجرد و بقای نفس :
اگر نفس به مقام تجرد کامل برسد، توان انشاء و تدبیر مستقل مییابد. هر مجردی ثابت، باقی و ابدی است، و هر معقولی عین عاقل میشود. این اتحاد، حقیقت نفس را کامل میکند و موجب کمالات علمی و عملی میشود، زیرا ادراکات همان کمالات علمیاند و اخلاق همان کمالات عملی. مجموع این دو گونه کمال، نفس را قوت وجودی و شدت در مرتبه وجود میبخشند.
۹. فعلیت و زوال استعداد در حرکت جوهری:
برای تبیین حرکت جوهری، مثال تخممرغ و مرغ آورده میشود. تخم مرغ وقتی به مرغ تبدیل میشود، استعدادش زایل میگردد؛ استعدادش به فعلیت رسیده و دیگر استعداد ندارد. حرکت جوهری مبتنی بر امکان استعدادی است، و اگر در جایی استعداد نباشد، حرکت جوهری نیز معنا ندارد. نفسی که به تجرد عقلی رسیده باشد، دیگر از بدن بینیاز میشود، اما برای انجام کارهای خود، بدن را به عنوان ابزار نیاز دارد و برای ظهور خویش، قالب بدنی میطلبد.
۱۰. توضیح درباره معاد جسمانی و تجسد برزخی:
واژه «جسمانی» را اهل علم در توضیح معاد جسمانی به کار بردهاند، اما در آیات و روایات چنین اصطلاحی وجود ندارد. در معنای معاد جسمانی، «جسمانیت» نباید به جرم مادی معنا شود. قالب ظهور همان بدن است، اما تجسد برزخی و معراج، در حقیقت سیر انفسی انسان است نه حرکت مادی. در معاد، ما به بدن نیاز داریم و از بدن برای ارتباط بهره میگیریم، ولی این بدن جرم مادی محض نیست، بلکه قالبی است برای بروز حقایق نفس.
۱۱. سیر انفسی و تجلی وجودی انسان:
سیر انفسی هر انسان، از کانال وجودی خاص خود که ناشی از اسم حاکم بر اوست، شکل میگیرد. هر فرد متناسب با نحوه وجود، ملکات، ادراکات و اخلاقیاتش، مسیر سیر انفسی خویش را طی میکند. این ملکات و ادراکات، اقتضای اسماء خاص الهی را دارند و به منزله کانالهای وجودی و ملکوتی انساناند.
۱۲. مراتب تجرد و قیامت انسان:
سیر انفسی هر فرد متناسب با قابلیتی است که از مزاج، طبع، اخلاق و ادراکات او شکل گرفته است. کسانی که دارای تجرد برزخی، تجرد عقلی یا تجرد فوق عقلیاند، در واقع سیر انفسی کامل داشتهاند؛ و در نتیجه، تمامی مراحل قیامت برزخی و قیامت کبری برای آنان آغاز شده است.