خلاصه محتوا :
در این محتوای فلسفی، عرفانی، به تبیین دقیق تفاوت میان «جسمیت» و «بدن» در ارتباط با معرفت نفس، معاد جسمانی، معراج، و حرکت جوهری پرداخته می شود. بر این نکته تأکید می شود که «بدن» نه همان «جسم» است و نه فروکاستنی به مادهی طبیعی. بدن، مرتبهای از مراتب وجودی نفس ناطقه و تجلی آن در عالم ملک و مثال است؛ در حالی که جسمیت، قشر و غلافی عاریتی است که در جهان ماده برای ظهور بدن به کار گرفته میشود و با مرگ از میان می رود.
خداوند، جهان را همچون بدن خویش آفرید تا در آن تجلی کند، همانگونه که نفس انسانی در بدن خود ظاهر میشود. عالم، آینهی حق است و بدن، آینهی نفس؛ هر دو میدان ظهوراند، نه عین حقیقت. بدن از مرتبهی نازلهی نفس است و همیشه با آن باقی میماند؛ اما جسمیت فناپذیر است و در خاک حل میشود.
بدن واسطهی تجلی و استکمال نفس است و در تمامی عوالم، متناسب با همان مرتبهی وجودی، همراه نفس میماند؛ به طوری که در عالم مثال، بدن مثالی، و در قیامت، بدن اخروی جلوهی تام نفس خواهد بود. اما جسم تنها در عالم ماده معنا دارد و موضوع حرکت جوهری است. حرکت جوهری از جسمیت آغاز میشود و در تجدد امثال استمرار مییابد تا بدن انسانی در مراتب بالاتر، لطیف و کامل گردد.
احکام شرعی نیز بر «بدن» مترتب است، نه بر «جسمیت». عبادت و گناه به حقیقت بدنی انسان تعلق دارد زیرا بدن، مظهر ظهور نفس است. در حالی که جسمیت از احکام شرع خارج میشود چون با مرگ از نفس جدا میگردد و به خاک بدل میشود. از این رو جزا و پاداش، لذت و عذاب، همگی مربوط به بدن بودن بدن است نه جسمیت.
بدن، قبر حقیقی نفس است و در برزخ باقی میماند، اما جسم طبیعی تنها قشر و ابزار است. جنسیت نیز از ویژگیهای جسمیت است و به بدن تعلق ندارد؛ لذا در عالم ملکوت، جنسیت و تمایز مرد و زن وجود ندارد. بدن برزخی و اخروی، صورت ملکات نفس است و هر چه نفس در دنیا ساخته، همان به صورت بدنی در ملکوت و قیامت تجلی میکند.
در نهایت، بدنی که انسان در آخرت با آن محشور میشود، همان حقیقت بدنی اوست که در دنیا و مثال موجود است، با این تفاوت که کاملتر و لطیفتر شده است. تفاوت میان بدن دنیوی، مثالی و اخروی تنها در درجهی کمال است نه در اصل هویت. پس بدن ذاتی نفس و جاودان است، ولی جسمیت عارضی و فاسدشدنی است.
آغاز محتوا:
مقدمه:
موضوع این محتوا تفاوت جسمیت و بدن است. این موضوع نکتهای بسیار ظریف و لطیف است که برای تبیین مسائل معرفت نفس، و همچنین در فهم معاد جسمانی، معراج، و طیالارض نقشی اساسی دارد.
- تجلی حق در عالم و تشبیه آن با نفس و بدن:
خداوند ما را آفرید و در ما ظهور کرد، همچنان که فرمود: «کُنتُ کَنزاً مَخفیاً فَخَلَقتُ الخَلق لِیُعرَفنی». او جهان را آفرید تا در آن تجلی کند؛ عالم همچون بدن اوست تا حق در آن ظهور یابد. بنابراین عالم، آیه و آینهی حق است تا جلال و جمال او را نمایان سازد. همانگونه که بدن ما نیز آینهی نفس ناطقه است تا نفس در آن ظهور پیدا کند، نه در جسمیت صرف.
- آینه گونگی بدن نسبت به نفس:
بدن آینهای است برای انعکاس و تجلیات نفس. هر آنچه در نفس تحقق دارد، در بدن ظهور مییابد. پس «بدن بودن» تجلی مرتبهی نازلهی نفس است. در همهی عوالم، نفس ناطقه با بدن همراه است، زیرا بدن از انشای نفس است و مرتبهای از وجود آن به شمار میآید. اما جسمیت از بین میرود و به خاک بازمیگردد.
- جسم و بدن در حرکت جوهری:
جسمیت بستر حرکت جوهری است. حرکت جوهری بر جسم طبیعی جاری است، نه بر بدن بودن. بدن، مرتبهی انشایی و نازل نفس است، اما جسم، غلافی برای شمشیر بدن است. با حرکت جوهری، استعداد جسم طبیعی به مرتبهی نفس میرسد. پس جسم در عالم ماده محل حرکت و فساد است، در حالی که بدن در همهی عوالم، با نفس باقی میماند و تابع تجدد امثال است.
- اثر توجه نفس بر بدن:
توجه و ارادهی نفس بر بدن اثر میگذارد، نه بر جسمیت. هر چه توجه نفس بیشتر و لطیف تر باشد، بدن لطیف تر میشود. چون بدن، ظهور آثار نفس است. در عالم دنیا، این ظهور در جسم طبیعی نمایان میشود؛ در عالم برزخ، در بدن مثالی، و در عالم قیامت در بدن اخروی جلوه میکند.
- احکام شرع و نسبت آن با بدن:
احکام شرع بر بدن جاری میشود نه بر جسمیت. زمانی که جسم از نفس جدا شد و در خاک پوسید، دیگر موضوع احکام شرعی نیست. عبادت و گناه به لحاظ بدن بودن بدن است، نه جسم طبیعی. اگر قرار بود جسم عبادت یا گناه کند، سایر اجسام نیز باید چنین باشند، حال آن که چنین نیست. بنابراین پاداش و کیفر نیز مربوط به بدن بودن بدن است.
- بقای بدن و فنای جسم:
انسان در همهی مراحل وجودی خود، شخصیتی واحد دارد. جوهر یکسان او همان نفس ناطقه است که بدن را به همراه دارد. جسمیت اما تغییر میکند، زمان و فساد میپذیرد و نابود میشود. بدن چون از مرتبهی نفس است، باقی میماند و در مرگ، تنها جسم طبیعی از بدن جدا میشود. جزا و پاداش نیز مربوط به جنبه بدنی ما می باشد و نه مربوط به جنبه جسمیت ما. در نتیجه بدن بودن جسم اقتضاء افعال عبادی و اقتضاء گناه را دارد و نه جسمیت آن. با طی کردن مراحل کودکی ، جوانی و پیری جسمیت از بین می رود و نه بدن بودن ما. بدن آثار نفس را جلوه می دهد و ظاهر می کند و از نفس به کمال می رود، در واقع جسمیت با مرگ از بین می رود. مرتبه نازله نفس بدن می باشد که بدن ذاتی نفس است اما جسمیت ذاتی نفس نیست و عارضی هست پس جسمیت که عارضی است جدا می شود و بدن که ذاتی نفس هست همیشه با آن می ماند.
- ساختار بدنی در عوالم مختلف:
نفس ناطقه در همهی عوالم، بدن متناسب با خود را انشا میکند. بدن دنیوی، بدن مثالی، و بدن اخروی مراتب طولی یک حقیقتاند و تفاوتشان فقط در درجهی کمال است. بدن مثالی لطیف تر و کامل تر از بدن دنیوی است، و بدن قیامتی کامل ترین صورت بدن انسانی است.
- رابطهی بدن و ملکات نفس:
ملکات نفس در عالم مثال به صورت بدن در میآیند. هر فضیلت یا رذیلتی که نفس در دنیا کسب کرده، در برزخ و قیامت به صورت بدنی آشکار میشود. بدن ملکوتی ما از جنس ملکات ماست. ازاین رو در عالم ملکوت، انسانها با همان صورت دنیوی قابل شناساییاند، هرچند ممکن است کسی به صورت حیوان درآید، اما شناخته میشود.
- نفی ارتباط ذات انسان با جسمیت:
انسانیت ما به جسمیت وابسته نیست. اگر انسان بودن وصف ذاتی جسم بود، همهی اجسام انسان میبودند. پس جسمیت تنها ابزار استکمال است، نه ذات حقیقت انسانی. ازاین رو جسم از نفس جدا میشود، اما بدن چون انشای نفس است، همراه آن باقی است.
- نفی جنسیت در عالم ملکوت :
جنسیت از لوازم جسمیت است نه بدن. در عالم ملکوت که جسمیت وجود ندارد، جنسیت نیز منتفی است، و در نتیجه مفاهیمی چون مرد و زن یا محرم و نامحرم معنا ندارد.
- بدن به عنوان قبر نفس:
بدن، قبر حقیقی نفس است، نه جسمیت. لذت و عذاب در بدن بودن آشکار میشود، نه در جسم طبیعی. جسم را کنار میگذارند اما نفس با بدن باقی میماند. در عالم برزخ، بدن مثالی همان قبر نفس است که از انشای خود او پدید آمده است.
- تفاوت بدنها در عوالم گوناگون:
ابدانی که در عوالم مختلف وجود دارند، در طول یکدیگرند و تفاوتشان به کمال و نقص است. بدن قیامتی کامل تر از بدن مثالی، و بدن مثالی کامل تر از بدن مادی است. در عالم ماده، بدن با جسمیت همراه است و به همین جهت زمان، مکان، کون و فساد، و تغییر در آن مطرح میشود. اما در عالم ملکوت، بدن بدون جسمیت و بدون زمان و مکان است.
- نتیجه گیری وجودی:
بدن اخروی عین همان شخص است، زیرا انشای نفس ناطقه است و حقیقت او را نشان میدهد. بدین سان، بدن ذاتی نفس است و ابدی، اما جسمیت عارضی است و فانی.