خلاصه محتوا:
در این محتوا، به تبیین عمیق حقیقت تجلی نفس در مراتب مختلف وجودی انسان پرداخته و با تمثیل دقیق میان نفس ناطقه انسان و تجلی حق تعالی در عوالم گوناگون، نسبت میان مراتب وجودی و تجلیات توضیح داده می شود.
ابتدا بیان میشود که «نفس انسانی» موجودی مجرد و ماورایی است که به جهت تجردش، قدرت تجلی و ظهور در مراتب مختلف را دارد. هر مرتبهای از وجود، ظهور خاص نفس است و هر ظهور متناسب با ظرفیت همان مرتبه شکل میگیرد. به تعبیر دقیق، تجلی نفس «مرتبهساز» است، یعنی هر موطن و مرتبهای از نفس، با ظهور او پدید میآید.
در مراتب مختلف چنین است:
– در مرتبه حسی (بدن)، تجلی نفس به صورت حواس پنجگانه ظاهر میشود: بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه.
– در مرتبه خیال، نفس صور خیالی را انشا و درک میکند و «عالم خیال» با تجلی او تحقق مییابد.
– در مرتبه عقل، تجلی نفس در قالب معانی کلی و مجرد صورت میپذیرد.
بنابراین، نفس در هر موطن به گونهای متناسب با آن موطن ظاهر است.
سپس این حقیقت را با تجلی خداوند در عوالم مختلف مقایسه میشود. همانگونه که خداوند با تجلی خویش عالم عقل، مثال و ماده را ایجاد میکند، نفس نیز با تجلی خود مراتب بدن، خیال و عقل را پدید میآورد.
ویژگی دیگر نفس آن است که توجه او به یک مرتبه، مانع از حضور در مراتب دیگر نیست؛ چنانکه خداوند با وجود تدبیر عالم ماده، از عالم عقل و ملکوت غافل نمیشود. این «امتداد واحد وجودی» و حضور هم زمان در مراتب، همان حقیقتی است که از آن به وحدت سَعی وجودی تعبیر میشود و در حق نیز به «وحدت وجود» منتهی میگردد.
در ادامه، درجات ظهور نفس در مراتب مختلف تحلیل میشود:
در موطن ماده، نفس احکام جسمانی دارد؛ در موطن خیال، احکام تجرد مثالی؛ و در موطن عقل، احکام تجرد عقلی. در هر موطن، تجلی او متناسب با ظرفیت آن است و احکام هیچ مرتبهای به مرتبه دیگر سرایت نمیکند.
مراتب وجودی انسان از ماده تا فوقتجرد امتدادی واحد دارند و نفس در عین حضور در بدن، از مراتب خیال و عقل نیز غافل نیست. ازاین رو هر کس که به مرتبه تجرد عقلی میرسد، حتی هنگام حضور در بدن، آثار آن تجرد را در وجود خود مییابد؛ یعنی درک و شهود او محدود به ابزار مادی نیست.
در نهایت، بیان میشود که معیت نفس با بدن، از سنخ ترکیب و حلول نیست؛ چنانکه معیت خداوند با عالم نیز احاطی و سریانی است، نه انضمامی. نفس بر بدن احاطه دارد، اما در آن امتزاج نکرده است. همچون معنا نسبت به لفظ، که در آن حلول ندارد بلکه آن را در بر میگیرد.
نتیجه اشتراک وجودی میان نفس و حق، همان است که در حدیث «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فقد عَرَفَ رَبَّهُ» بیان شده است؛ زیرا شناخت نحوه تجلی و احاطه وجودی نفس، راهی به درک حضور و احاطه مطلق الهی در عوالم وجود است.
آغاز محتوا:
۱. طرح موضوع:
نفس انسانی، موجودی مجرد و ماورایی است که قدرت و قابلیت تجلی دارد. تجلی، عمل ظهور و تعیین مرتبه برای نفس است؛ تجلی، مرتبه ساز است. به عبارت دیگر، نفس ناطقه در هر موطن از وجود خویش، مرتبهای دارد و هر مرتبه، احکام مخصوص به خود را داراست.
۲. تجلی نفس در مراتب گوناگون وجود:
نفس در هر موطن به نحوی متناسب با ظرفیت آن تجلی مییابد.
در موطن قوه خیال، صور خیالی را میسازد و ادراک میکند؛ در واقع، صور خیالی به قوت ذاتی و خلاقیت نفس ایجاد میشوند. از این رو، تجلی او در موطن خیال، همان پیدایش مرتبه مثالی است.
در بدن نیز نفس تجلی دارد؛ ظهور او در حواس پنج گانه بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه از تجلیات نفس ناطقه است.
در مرتبۀ عقل، ظهور نفس به صورت معانی کلی است و در مرتبه وهم، در قالب معانی جزئی متجلی میشود. پس در هر موطن، نحوه تجلی او متفاوت است.
۳. مقایسه تجلی نفس با تجلی حق تعالی:
همان گونه که خداوند در تمام مراتب هستی تجلی میکند، نفس نیز در تمام مراتب خویش چنین است.
خداوند با تجلی خود عالم عقل را به معانی کلی و ذوات مجرد میآفریند،
با تجلی بر مرتبه برزخ، صور مثالی را ایجاد میکند،
و با تجلی در مرتبه ماده، جهان مادی را پدید میآورد.
هر مرتبه به میزان فهم و ظرفیت خود از این تجلی برخوردار است. چنان که فهم مرتبه عقل از تجلی او در حد کلیات، و فهم عالم ماده در حد محسوسات و آثار است.
۴. حضور همزمان نفس در همه مراتب و وحدت سَعی او:
نفس انسانی در عین توجه به مرتبهای از مراتب خود، از دیگر مراتب غافل نیست.
در حالی که به بدن توجه دارد، از خیال خود غافل نمیشود؛ و هنگامی که در مرتبه خیال سیر دارد، از مرتبه عقل بیخبر نیست.
در مرتبه عقل نیز میتواند به ذات خویش التفات داشته باشد.
این نحوه حضور، نشان از «امتداد وجودی» و «وحدت سعی کلی» دارد.
همانطور که حق تعالی در هر شأن و اسمی از اسماء خود تجلی میکند و هیچ شأنی او را از شأن دیگر بازنمیدارد، نفس نیز چنین است. خداوند در تدبیر عالم ماده از عالم ملکوت و عقل غافل نیست، و در عین توجه به مخلوقات، از ذات خود نیز غایب نیست.
در نتیجه نفس هم در هر موطنی مرتبه پیدامی کند، نفس در عالم ماده، در چشم و گوش و… مرتبه مادی پیدا می کند و در مرتبه خیال ، مرتبه خیالی پیدا می کند ، در مرتبه عقل ، مرتبه عقلی و در مرتبه ذات مرتبه ذاتی پیدا می کند.
۵. مراتب پیدرپی تجلی و احکام مختص هر مرتبه:
هر موطن از مراتب نفس، احکام خاص خویش را دارد و هیچ حکمی از مرتبهای به مرتبه دیگر سرایت نمیکند.
– در مرتبه بدن، احکام مادی همچون حرکت، استعداد، زمان و مکان جاری است.
– در مرتبه خیال، حقایق به صورت شکل و مقدار و رنگ ادراک میشوند و قوانین تجرد مثالی حاکم است.
– در مرتبه عقل، ادراک بدون شکل و مقدار است و حقایق کلی به نحو عقلانی حاضر میگردند.
– در مرتبه ذات نفس، مرتبهای فوق تجرد عقلی ظهور میکند.
نفس در هر یک از این مراتب همان «خود» است، اما به نحوی متناسب با ظرفیت آن موطن ظاهر میشود.
تجلی نفس مرتبه ساز و احکام ساز هست. احکام هیچ مرتبه ای را به مرتبه دیگر نمیتوان تسریع داد.
در نتیجه: نفس در موطن خیال حقایق را با شکل و مقدار می یابد و انشاء می کند و مرتبه مثالی او هست، در مرتبه عقل حقایق را بدون شکل و مقدارو رنگ می یابد انشاء می کند و می فهمد.
۶. گستره خیال در مقایسه با عالم ماده:
موطن خیال، برخلاف عالم ماده، محدود نیست.
اشیا در عالم ماده دارای اندازه، وزن، جرم و مقدار معیناند، اما عالم خیال از این قیود رهاست. لذا در آن، اشکال و صور بینهایت و گستردهاند.
کسی که به مرتبه تجرد عقلی رسیده باشد، در عین حضور در بدن مادی، آثار تجرد را داراست؛ میتواند درک و مشاهده را بینیاز از ابزار بدنی تجربه کند. در انتقال به موطن خیال نیز، تجرد عقلی او باقی است و در مراتب برتر نیز ظهور دارد.
کسی که تجرد عقلی دارد در موطن تجرد عقلی نیز حضور دارد. اگر کسی به مرتبه تجرد عقلی برسد هیچ تعلقی به عالم ماده نخواهد داشت و ارتباط او با عالم ماده محدود می شود. نفس در موطن تجرد برزخی هر حقیقت عقلی را به صورت مثالی می بیند، کسی که تجرد عقلی دارد و در موطن برزخی هست همه حقایق را با شکل، اندازه و صورت می بیند.
روح بخاری از لطیف ترین اعضای موجود در انسان می باشد و هویت مادی دارد، صورت های برزخی از روح بخاری لطیف تر هستند.
آتش در طبیعت از لطیف ترین اجسام طبیعت هست مانند نور، همینطور بعضی از موجودات بدنشان لطافتی به اندازه آتس دارد.
۷. معیت و احاطه وجودی نفس بر بدن:
نفس ناطقه دارای سَعه وجودی است؛ به این معنا که به صورت گسترده و فراگیر در تمام مراتب خویش حاضر است. خداوند نیز وجود نامتناهی است، سعه و معیت وجودی دارد با عالم دارد. احاطه وجودی با اشیاء، احاطه او اطلاقی هست. معیت خداوند سریانی هست و معیت حق با اشیاء به صورت احاطه وجودی است. یعنی سریان و معیت با حضور حق به شکل احاطه می باشد . هر موجود و مخلوقی حد وجودی مشخصی دارد و سعه وجودی ندارد و چون سعه وجودی ندارد در همه مراتب حضور نمی تواند پیدا کند.
قابل توجه هست که نفس ناطقه محدود به بدن نیست و هویت تجردی دارد و در همه مراتب حاضر و ظاهر می باشد، در موطن مثالی ، عقلی و خیالی حضور دارد و وقتی حضور دارد یعنی آن مقام و مرتبه را درک می کند. نفس با همه قوا هست که این معیت وجودی هست، در همه قوا محیط است پس معیت محیطی را دارا می باشد.
اما باید دانست این حضور نفس به معنای ترکیب و امتزاج با بدن نیست. (مجرد با ماده هیچ گاه ترکیب نمی شود) نفس با بدن ترکیب مادی ندارد و در بدن حلول نکرده است.
نفس به بدن احاطه وجودی دارد، نه اتصال حجمی.
همانگونه که خداوند با عالم معیت دارد اما در آن مندرج نیست، نفس نیز با بدن معیت دارد اما نه به ترکیب و حلول. این معیت از نوع معیت به احاطه است.
برای تقریب ذهن، میتوان آن را به نسبت معنا با لفظ تشبیه کرد: معنا در لفظ حلول ندارد، بلکه آن را دربر میگیرد. معیت وجودی حق با عالم نیز چنین است، بلکه شدیدتر و برتر.
۸. پایان:
در پایان، اشاره به این حقیقت که می شود معیت و احاطه حق بر عالم مطلق و سریانی است.