خلاصه محتوا:
این محتوا فلسفی و عرفانی به تبیین یکی از ژرف ترین مباحث حکمت متعالیه میپردازد: چگونگی پیوند ماده با مجرد و راز این اتصال که به تعبیر ملاصدرا «اعجاز پیوند ماده و مجرد» نام دارد. محور اصلی بحث بر حرکت جوهری است؛ حرکتی که در ذات ماده جریان دارد و موجب میشود ماده به سوی تجرد و روحانیت تعالی یابد.
ابتدا ماهیت حرکت جوهری توضیح داده می شود و بیان میشود که پیوند میان جسم مادی و روح مجرد از طریق همین حرکت تحقق مییابد، نه از طریق حلول یا اتصال عرضی. بدین معنا که بدن، در سیر تکاملی خویش از نطفه تا نفس ناطقه، به تدریج لطیف و معتدل شده و در مرتبهای از اعتدال به روح تبدیل میشود. جسم از درون خود روح میزاید و بدین ترتیب، نفس انسانی جسمانیت در حدوث و روحانیت در بقاء دارد.
انسان ابتدا موجودی بدنی است، سپس با تکامل جوهری به نفس مجرد میرسد. فهم این رابطه بنیاد خودشناسی، معرفت به جهان، و در نهایت معرفت الهی است؛ زیرا تمام دانشها بر شناخت نفس انسانی بنا شدهاند. معنویت حقیقی نیز از «فهم» آغاز میشود، و حدّ آغاز ارتباط انسان با غیب، همان ادراک حسی اوست. مراتب درک از حس تا خیال، عقل و قلب، هر یک مرتبهای از رابطه انسان با مراتب عالم غیب از ملک تا ملکوت، جبروت و ذات حق به شمار میآیند.
حرکت جوهری نه تنها رابطه میان ماده و مجرد را برقرار میکند، بلکه سبب میشود ماده در قیامت و در مقام نهایی خود، به تجرد و ملکوت تبدیل شود. عقل مجرد، دم به دم ماده را تدبیر کرده و استعدادهای نطفه را به فعلیت میرساند؛ فیض الهی را بر آن میدمد تا انسان از مراتب نباتی به حیوانی و سپس به نفس ناطقه برسد. این پیوند از نوع رابطه وجودی است نه انضمامی؛ بدن مرتبه نازل نفس است و نفس از درون ماده سر برمیآورد. در نتیجه، پیوند ماده با مجرد، حقیقتی معجزگون و نشانهی وحدت ملک و ملکوت است؛ اتحادی که از راه حرکت جوهری تحقق مییابد و راز اتصال جهان محسوس با جهان غیب را روشن میسازد.
آغاز محتوا:
- تبیین موضوع :
محتوا در باب ارتباط ماده با مجرد، یعنی پیوند میان عالم ماده و عالم مجرد از جمله اعجازهای فلسفه الهی است. پرسش اصلی آن است که این پیوند چگونه تحقق مییابد؟ حلقه اتصال ماده به مجرد چیست و چه چیزی این ارتباط را ممکن میسازد؟
- دیدگاه صدرالمتألهین درباره حرکت جوهری:
به تعبیر مرحوم ملاصدرا، این پیوند از راه حرکت در جوهر شکل میگیرد؛ یعنی حرکت جوهری است که عالم ملک (عالم طبیعت) را به عالم ملکوت (عالم مجردات) متصل میسازد. به واسطهی همین حرکت است که ماده وجودِ پیوستهای با مجرد پیدا میکند. ملاصدرا بر این باور است که در سیر حرکتی جوهری، خودِ جسم به مرتبهی روح تبدیل میشود؛ نه به این معنا که روح از عالم بالا تنزّل کرده و به جسم ملحق گردد. بنابراین، روح به جسم ضمیمه نمیشود و در آن حلول یا انطباع نمییابد.
حرکت جوهری در درون جسم موجب میشود که جوهر جسم پاک شود، اعتدال یابد و روح گردد؛ در واقع جوهر جسم به سبب استعداد ذاتی خود به روح تبدیل میشود. انسان در آغاز هستی خود، بدن و نطفه است، سپس به مرتبه نفس مجرد میرسد. پس حقیقت انسانی مساوی با نفس مجرد نیست، بلکه دو مرحله دارد: جسم و روح. آغاز هستی انسان از بدن و نطفه است، ولی در بقای خود روحانی میشود. از این روست که در حکمت صدرایی گفته میشود انسان جسمانیت الحدوث و روحانیتالبقاء دارد. عقل مجرد نیز لحظه به لحظه با حرکت دادن جوهر جسم، آن را مجرد میکند، استعدادهای آن را به فعلیت میرساند، و موجب پاکی و اعتدال آن میشود تا به مرتبه انسان کامل برسد.
- نقش خودشناسی در خداشناسی و جهانشناسی:
انسانی که خود را نشناسد، هیچ چیز را نخواهد شناخت. خداشناسی نیز متوقف بر خودشناسی است؛ چنانکه جهانشناسی، امامشناسی و نبوتشناسی نیز همگی مبتنی بر معرفت نفس هستند. شناخت تمام علوم نیز در گرو شناخت خود است. فهم رابطه میان نفس و بدن، امری بسیار دشوار و بنیادی است. انسانی که در فهم این اصل ناتوان باشد، در حقیقت از معنویت بیبهره است؛ زیرا راه ارتباط با عالم غیب از درک و فهم آغاز میشود.
- معنویت به مثابه ادراک:
معنویت و ارتباط با عالم غیب از راه ادراک ممکن میشود. پایینترین مرتبه ادراک انسان، ادراک حسی است، و همین ادراک حسی طلیعهی ارتباط با عالم غیب است. در این مرتبه، نفس مجرد از مقام خود به صحنه حسی میآید و در ادراک حسی تجلی میکند تا شیء را دریابد. بنابراین، ارتباط نفس با اجسام عالم ماده همان ارتباط میان ملکوت و ملک است. نفسِ انسان همان ملکوت و بُعد غیبی و روحانی اوست.
- نقش ادراکات حسی در پیوند ملک و ملکوت:
وقتی انسان اراده میکند چیزی را بفهمد، این فهم از طریق ادراکات پنجگانه حسی انجام میگیرد. این حواس پنجگانه شامل شکل، رنگ، صوت، طعم، بو و زبری و نرمی و سختی یا نرمی اشیاء است. همه اینها عرضههایی در اجسام هستند که انسان از طریق ادراک درک میکند. این خود نوعی ارتباط میان عالم ملک و عالم ملکوت است.
از اینرو، فهم انسان همان معنویت انسان است؛ به تعبیر دیگر، معنویت از فهم آغاز میشود. انسانی که فهم ندارد، راه معنویت بر او بسته است، زیرا معنویت بدون فهم معنا ندارد. منشأ ارتباط با عالم غیب نیز ادراک است، و نخستین درجه ادراک، ادراک حسی است که همان آغاز راه ارتباط با غیب است.
- سیر معرفتی و بینهایت بودن هستی:
خودشناسی مدخل معنویت است، و معرفت نسبت به هستی، نامتناهی میباشد. تمام هستیها در حقیقت یک هستی واحدند، زیرا سنخ وجود واحد است. وحدت سنخ وجود سبب وحدت شخصی وجود میشود، و در نتیجه تمامی موجودات مرتبهای از همان وجود واحدند. بدین ترتیب، کل عالم هستی یک حقیقت نامتناهی است، و مراتب نازل آن خواهان شناخت مراتب متوسط و عالیتر وجود هستند.
- نقش معرفت نفس در سلوک و شناخت عالم :
سیر انسان بدون معرفت نفس معنا ندارد؛ سلوک انسان یعنی طی طریق، بدون شناخت خود اصلاً متصور نیست. پس سیر و سلوک، سیر در مراتب حقیقت انسان است؛ یعنی سیر در مراتب روح و تجلیات نفس. انسان موجودی است که دارای افقهای متعدد است و باید این افقها را در سیر انفسی خود کشف کند. در این سیر، انسان به مراتب وجودی خویش حضور مییابد و در تجلیات نفس ناطقه خود حرکت میکند.
- سیر انفسی و سیر آفاقی:
سیر انفسی انسان او را در عالم ملکوت پیش میبرد؛ با خیال در عالم ملکوت سیر میکند؛ بُراق خیال مرکب انسان برای سیر در عالم ملکوت است. بُراق قلب ابزار سیر در عالم الهی و اسماء الهی است. در سیر در اسماء الهی و در ذات الهی نیز از قلب استفاده میشود، زیرا سیر در مراتب حق با قلب ممکن است.
- معنای فنا و سیر در نامتناهی:
در مقام فنا، توقف معنا ندارد؛ کسی که به فنای ذاتی رسیده، در ذات نامتناهی سیر میکند. سیر در نامتناهی نیز بیانتها است، زیرا ذات الهی نامتناهی است و سیر در آن پایانپذیر نیست. روح انسان در این سیر حرکت میکند، زیرا تنها موجود مجرد است که توان سیر در مراتب مختلف را دارد.
- رابطه بدن و نفس در حکمت صدرایی:
تمام سیرها از جهت مجردات است، زیرا ماده قدرت سیر نه در خود دارد و نه در دیگری. نفس و بدن در حقیقت با یکدیگر ارتباط ذاتی دارند، چراکه بدن مرتبهی نازلهی نفس است. رابطه دو چیز با یکدیگر نیازمند سنخیت است؛ بدون سنخیت، ارتباط ممکن نیست. همچنان که آب و آتش از حیث ذات سنخیتی ندارند، ولی در سه جهت مشترکاند:
۱. هر دو مخلوقاند و فقر ذاتی دارند.
۲. هر دو عین تعلق و ربط به حق تعالی هستند.
۳. هر دو جوهر جسمانیاند و در وجود اشتراک دارند.
از این سه جهت، میانشان سنخیت وجود دارد و به همین سبب ربط ذاتی میانشان برقرار است. اگرچه در ظاهر میگوییم روح و بدن به هم متصل شدهاند، حقیقت آن است که حرکت جوهری عامل ایجاد این ارتباط است؛ حرکتی که میان بدن و نفس ربط وجودی پدید میآورد. این حرکت جوهری همان سازندهی ارتباط میان ماده و مجرد است.
- حرکت جوهری؛ عامل ایجاد پیوند :
در ظاهر گفته میشود که روح و بدن به یکدیگر متصل میشوند و میان آنها پیوند برقرار است، اما حقیقت این اتصال از منظر فلسفی در حرکت جوهری نهفته است.
حرکت جوهری است که میان بدن و نفس، علیرغم ظاهراً ناسازگار بودنشان، رابطهٔ وجودی و پیوند واقعی ایجاد میکند. این حرکت، رابطه ساز و اعتدالآفرین است؛ زیرا با لطیف کردن و تنطیف جوهر جسم، استعداد آن را برای تجرد فراهم میکند.
در پرتو حرکت جوهری، جسم تدریجاً لطیف و متعادل میگردد تا جایی که قابلیت اتّصال به روح و ملکوت را پیدا میکند. بدین ترتیب، عالم مُلک از طریق همین حرکت، به عالم ملکوت متصل میشود. بنابراین، حرکت جوهری راز توحیدی پیوند میان ماده و مجرد است و بدن به واسطهٔ آن، متعالی و روحانی میگردد.
- تجرد ماده در قیامت و نقش حرکت جوهری:
حرکت جوهری، عامل آن است که جسم در نتیجهٔ لطافت و کمال خود به تجرد برسد؛ یعنی جسم مادی خود به روح بدل میشود. پس در عالم قیامت نیز به حکم همین قانون، عالم ماده با دمیده شدن روح غیبی، متجرد و ملکوتی میشود.
در آن هنگام، همهٔ اجسام از کوه و ستاره تا کهکشانها، با نفخههای الهی، تنطیف و روحانی میگردند. از اینرو، پرسش دربارهٔ «چه خواهد شد؟» بیمعناست؛ زیرا ماده در آن مرتبه با غیب متحد و از سنخ ملکوت میشود.
- ادراک؛ آغاز ارتباط با غیب:
روحانیت و پیوند با عالم غیب از ادراک آغاز میشود. هنگامی که انسان دارای ادراک است، دارای روحانیت و معنویت است و ارتباط با غیب در او ظهور میکند.
در مراتب ادراک:
– در تخیل، ارتباط با عالم مثال برقرار میشود.
– در تعقّل، ارتباط با عالم جبروت شکل میگیرد.
– و در ادراک قلبی و حضوری، ارتباط مستقیم با ذات حق حاصل میشود.
پس هرچه ادراک انسان کاملتر گردد، ارتباط او با عوالم غیب عمیقتر میشود. کسانی که از فهم و ادراک بیبهرهاند، در حقیقت از غیب جدا و بیارتباطاند.
- وسائط سیر انسان در عوالم :
انسان در مراتب هستی خویش با ابزارهای گوناگون سیر میکند:
با بُراق خیال، در عالم مثال حرکت میکند؛
با بُراق عقل، در عالم جبروت سیر دارد؛
و با بُراق قلب، در اسماء و ذات الهی سیر مینماید.
این حرکت جوهری از پایینترین مراتب وجود (ماده) آغاز میشود و تا عالم تجرد بالا میرود. در حقیقت، همین حرکت واسطهٔ صعود ماده به تجرد و در عین حال نزول معقولات به ماده است.
حرکت جوهری دو سویه است: از یک سو ماده را ملکوتی و روحانی میسازد، و از سوی دیگر، معقولات را تنزّل میدهد تا جسم و نفس بتوانند از آنها فیض گیرند.
- تدبیر ماده توسط عقول مجرد :
حرکت جوهری نشانهای است بر حضور عوالم غیب، زیرا ماده نمیتواند خود را تدبیر و تکمیل کند. جوهر مادی به خودی خود فاقد شعور و قدرت تدبیر است و در هر لحظه نیازمند فیض از جانب عقل مجرد است.
عقل مفارق در هر دم، از درون ماده تجلّی میکند و استعداد ماده را به سوی فعلیت سوق میدهد؛ چنان که خداوند فرمود:
«فَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» در او از روح خویش دمیدم.
این دمیدن، ظهور همان فیض عقلی است که از عالم مجردات بر نطفه افاضه میگردد. محتوای این فیض، همان اسماء الهی است. عقل مجرد به واسطهٔ اسماء و بر اساس رحمت اطلاقی الهی، قوههای نطفه را شکوفا میسازد تا از حالت مادی به فعلیت برسند و به صورت روح درآیند.
تجلّی روح از دل ماده:
در پرتو افاضهٔ مداوم عقل مجرد و حرکت جوهری، نطفهٔ مادی استعدادهای ذاتی خود را به فعلیت میرساند و روح در آن ظهور میکند.
کسی که به مرتبهٔ تجرد عقلی رسیده باشد، توان آن را دارد که از جسم، روح پدید آورد؛ زیرا در این مرتبه، انسان قدرت انشای روح دارد و میتواند از دل ماده حقیقتی روحانی متولد سازد.
در سلسلهٔ تکامل نطفه، ابتدا مرتبهٔ نباتی، سپس حیوانی، و سرانجام نفس ناطقه انسانی پدیدار میشود. آخرین مرحلهٔ لطافت جسم و اعتدال نطفه برابر با نخستین مرحلهٔ تجلی نفس است؛ همانگونه که مرتبهٔ نباتیِ نفس، حدّ فاصلی میان ماده و تجرد محسوب میشود.
- وحدت وجودی نفس و بدن:
رابطهٔ نفس و بدن نه حلولی است، نه انطباعی، نه الحاقی، و نه عرضی. روح همانگونه که بعضی پنداشتهاند، در بدن چون مرغی در آشیانه نیست.
بلکه نفس و بدن در رابطهٔ وجودی و طولی قرار دارند؛ بدین معنا که ماده در اثر حرکت جوهری چنان لطیف و متعادل میشود که از درون آن نفس مجرد پدیدار میگردد.
به تعبیر ملاصدرا، بدن مرتبهٔ نازلهٔ نفس است، نه موجودی در عرض آن. نفس از درون نطفه ظاهر میشود و آن قدر لطافت مییابد تا به مرتبهٔ تجرد عقلانی برسد. بنابراین، پیوند میان ماده و مجرد امری معجزه آسا و از لطیف ترین مباحث معرفت نفس است، چنان که بسیاری از اندیشمندان از درک عمق این نظریه عاجز ماندهاند.
- پایان:
در پرتو حکمت متعالیه، روشن میشود که پیوند میان ماده و مجرد نه صرفاً رابطهای روحانی، بلکه رابطهای عینی، وجودی و تکوینی است که بر بنیاد حرکت جوهری استوار است. بدن با حرکت جوهری متعالی میگردد، از درون خود روح میزاید، و بدین گونه عالم ماده به صورت مستمر با عالم ملکوت در ارتباط است.