آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

  • سایر
  • ادراک، تجلی و انشای صور درون

ادراک، تجلی و انشای صور درون

خلاصه محتوا:

این محتوا عرفانی و فلسفی به بررسی حقیقت ادراک، تجلی و انشای صور درون انسان بر اساس مبانی حکمت الهی می‌پردازد. محور نخست، شناخت مقام «سِرّ» انسان و نسبت آن با مقام هویت الهی است؛ در این مقام هیچ تجلی و ظهوری وجود ندارد، زیرا حقیقت انسان در مرتبه‌ی سر همان هویت خفیه‌ی الهی است که از هرگونه ظهور و تجلی منزه است. پس، آغاز تجلی از مرتبه‌ی واحدیت است، نه از ذات و هویت مطلق.

در نکته‌ی دوم، بحث بر سر ماهیت ادراک است که نشان می‌دهد ادراک حالت انفعالی ندارد. نسبت عالم و معلوم، رابطه‌ی قابل و مقبول یا عارض و معروض نیست؛ بلکه نفس انسان، خود فاعلِ صور علمی است و آنها را از درون خویش انشاء و ایجاد می‌کند. پس هیچ صورت علمی از بیرون وارد نمی‌شود؛ وجود خارجی فقط زمینه‌ی ارتباط است تا نفس بتواند صور حسی، خیالی و عقلی را در درون خود بیافریند و با آنها متحد گردد.

در ادامه، مراتب تکامل انسان را از راه ادراک و علم توضیح داده می شود؛ ادراک سبب تعالی وجودی و قوت روحی است، زیرا انسان با اندیشیدن، صور معقوله را در نفس خود می‌پرورد و از همین راه به مرتبه‌ی عقل مجرد و مفارق متصل می‌شود. هر صورت ادراکی، حقیقتی زنده و مجرد است که در سیر وجودی نفس، خود به «عاقلِ ذات خویش» تبدیل می‌شود؛ بدین معنا که ادراکات انسان سرچشمه‌ی پیدایش عقل و حیات درونی او هستند.

در نکته‌ی چهارم، محتوا درباره‌ی بهشت و جهنم درونی است؛ زیرا ملکات و ادراکات از درون نفس انشاء می‌شوند. ظهور آنها همان بهشت و جهنم است، نه چیزی بیرونی. نفس مجرد، هرچه در تجرد شدیدتر گردد، قدرت بیشتری برای انشاء صور درونی و خلق عالم ادراک حقیقی پیدا می‌کند. رابطه‌ی عالم و معلوم در این مرتبه فاعلی و ایجادی است؛ در مجردات، انفعال وجود ندارد بلکه ادراک موجب اشتداد و تکامل وجودی است.

در پایان، توضیح داده می‌شود که هر مرتبه از قوای ادراکی (حس، خیال، عقل) صرفاً زمینه‌ی ارتباط با مراتب عالم است. حس موجب ارتباط با عالم ماده، خیال موجب ارتباط با عالم مثال و عقل زمینه‌ی اتصال به عالم عقل است. وحدت و اتحاد واقعی میان انسان و عالم، تنها در درون نفس تحقق می‌یابد، زیرا اتحاد بیرونی میان موجودات مادی ممکن نیست. انسان با انشاء صور در درون خود، با آن صور متحد می‌شود و وسعت وجودی می‌یابد؛ این همان سیر انفسی و تکامل از درون است که غایت ادراک انسانی شمرده می‌شود.

آغاز محتوا:

  • مقدمه‌ی :

اگر انسان حقیقت خود را در مقام سرّ بشناسد، درمی‌یابد که در این مرتبه تجلی وجود ندارد. هر کس نفس خویش را بشناسد، پروردگار خویش را شناخته است؛ زیرا در مقام سرّ، انسان به حقیقت هویت خویش واقف می‌شود، و از اینجا می‌فهمد که تجلی در این مقام منتفی است. خداوند نیز در مقام هویت مطلق، تجلی ندارد، و تجلی از مرتبه‌ی واحدیت آغاز می‌شود. 

پس مقام سرّ انسان، همان اسم مستأثر اوست؛ مقامی است پوشیده، فاقد تجلی و ظهور. ذات حق نیز مستأثر است و تجلی در آن راه ندارد. مقام ارتباط حق با عالم، مقام وحدت است، نه مقام هویت؛ از این ‌رو، مقام سرّ ما نیز جایگاه ارتباط با عالم نیست. پس هر کس مقام سرّ خود را بشناسد، درمی‌یابد که در مقام هویت، تجلی حق وجود ندارد.

  • نکته‌ی دوم: حقیقت ادراک و انشای صور علمی از درون:

در نکته‌ی دوم گفته می‌شود که ادراک، حالتی انفعالی نیست؛ در فرآیند ادراک، رابطه‌ی قابل و مقبول معنا ندارد. رابطه‌ی عالم و معلوم، رابطه‌ی قابل و مقبول یا عارض و معروض نیست؛ نفس انسان، صور علمی را از بیرون نمی‌پذیرد، زیرا اگر بگوییم می‌پذیرد، باید فرض کنیم صور علمی از خارج وارد می‌شوند و نفس تنها قابلِ پذیرش آنهاست؛ حال آنکه اینگونه نیست. 

رابطه‌ی نفس و صور علمی، رابطه‌ای ایجادی و انشایی است؛ نفس فاعل صور علمی است، خالق آنهاست، و صور علمی اشراقات نفس‌اند. این صور، اضافه‌ی اشراقی نفس انسانی هستند و همگی در درون انسان انشاء می‌شوند. بنابراین، هیچ صورت ادراکی از بیرون وارد انسان نمی‌شود.

ارتباط انسان با عالم ماده، زمینه‌ای است تا نفس صور حسی را در درون خود، در مرتبه‌ی حس مشترک، انشاء کند. ارتباط انسان با عالم مثال، زمینه‌ای است تا نفس ناطقه، صورت‌های خیالی مشاهده ‌شده را در خود انشاء و ایجاد نماید. نیز ارتباط نفس با عقل و معقولات عالم، مقدمه‌ای است تا نفس نمونه‌ی آن معانی عقلی کلی و ذات مجردات را در خویش انشاء کند. 

پس در هیچ مرتبه‌ی حسی، خیالی یا عقلی  انسان با عالم خارجی اتحاد واقعی پیدا نمی‌کند؛ بلکه فقط ارتباطی برقرار می‌شود که زمینه‌ی انشاء صور درونی است. انسان با همان صور انشایی درون خود متحد می‌گردد، نه با حقایق بیرونی.

  •  نکته‌ی سوم: تکامل، ارتقاء و تعالِی نفس از راه علم و ادراک

در ادامه، بیان می‌شود که نفوس انسان‌ها بر دو گونه‌اند: نفوس مکتفی و نفوس مستکفی. نفوس مکتفی مرتبه‌ی بالاتری دارند، و مکمل آنها عقل مجرد و مفارق است که از درون تدبیرشان می‌کند، به آنها الحاق و تکویر می‌بخشد. نفوس مستکفی اما مکمل ‌شان نفوس بشری و عقل مفارق است.

ادراک راه تکامل انسان است؛ انسان با ادراک و علم تعالی و ارتقاء پیدا می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: «الذین أوتوا العلمَ درجات»؛ یعنی صاحبان علم درجات دارند. با علم و ادراک، انسان درجه ‌دار می‌شود، تشخیص می‌یابد، توحّد پیدا می‌کند و قوت وجودی می‌گیرد. راه تکامل، راه معرفت و علم عقلی است.

انسان با تفکر و اندیشیدن، صور معقوله را در نفس خود انشاء می‌کند؛ همین صور، نفس ناطقه را کامل می‌گردانند. صور معقوله، حقیقت حقایق مجردی‌اند که غیر مادی، زنده و دارای حیات‌اند. نفس انسان با ارتقاء وجودی، به شعور و فهم می‌رسد؛ هر صورت معقوله حیات و ادراک پیدا می‌کند و وسعت وجودی می‌یابد تا به جایی که آن صور، درک ‌کننده‌ی ذات انسان می‌شوند. 

در حرکت جوهری، هر صورت معقوله، عاقلِ ذات خویش می‌شود. هرچه انسان اهل اندیشیدن و تفکر باشد، از طریق همین صور انفسی، کامل ‌تر، متعالی ‌تر و نورانی ‌تر می‌گردد. بنابراین، سیر تکاملی انسان از درون است، و با صور ادراکی و ملکات روحانی تحقق می‌یابد.

  •  نکته‌ی چهارم: حقیقت بهشت و جهنم در مرتبه‌ی درون انسان

بهشت و جهنم از درون انسان پدید می‌آید، زیرا ملکات و ادراکات از درون انشاء می‌شوند. ظهور ادراکات و ملکات، همان بهشت و جهنم است. نفس انسان موجودی مجرد است و هرچه در تجرد شدیدتر شود، قدرت بیشتری برای ایجاد صور درونی ادراکی پیدا می‌کند. 

این قدرت انشاء، نتیجه‌ی اشتداد وجودی نفس است که با حرکت جوهری حاصل می‌شود. در این حالت، رابطه‌ی نفس با صور ادراکی، رابطه‌ی فاعل و فعل است؛ انشایی است نه قبولی و انفعال.

در عالم مادی، رابطه‌ی قابل و مقبول و عارض و معروض معنا دارد، مانند چوبی که از آتش می‌سوزد و منفعل می‌شود؛ اما در مجردات، چنین انفعالی وجود ندارد. در ادراک، عالم منفعل نیست، بلکه با صور ادراکی اشتداد وجودی پیدا می‌کند و کامل می‌شود. 

بنابراین، هیچ صورت ادراکی از بیرون بر نفس عارض نمی‌گردد، بلکه نفس آنها را از درون انشاء می‌کند. قوای ادراکی انسان  حسی، خیالی و عقلی همگی زمینه‌ی ارتباط با مراتب عالم هستند، نه محل پذیرش صور خارجی.

  • نکته‌ی پنجم: نسبت قوای ادراکی و تحقق اتحاد درونی:

قوّه‌ی حس زمینه‌ی ارتباط با عالم ماده است؛ تا وقتی انسان صورت خارجی را مشاهده و بشنود، صرفاً ارتباط برقرار کرده است، نه اتحاد. اتحاد و وحدت زمانی تحقق می‌یابد که صورت ادراکی حسی در درون انشاء شود؛ زیرا نفس با محسوسات مادی سنخیتی ندارد، اما با صور درونی متحد می‌گردد.

در عالم برزخ نیز همین ‌گونه است؛ وقتی انسان صوت برزخی را می‌شنود یا صورت مثالی را می‌بیند، آن ارتباط برزخی زمینه‌ای می‌شود تا صور مثالی در درون او انشاء گردد. بیننده‌ی برزخی پس از مشاهده، آن را از نو در درون خلق می‌کند؛ شنونده‌ی برزخی نیز پس از شنیدن، نمونه‌ی آن را در درون خود انشاء می‌نماید. 

در عالم عقل نیز همین نسبت برقرار است؛ انسان معقولات را از بیرون دریافت نمی‌کند بلکه نمونه‌ی آنها را در نفس خود خلق می‌کند. از این ‌رو، وسعت وجودی انسان از درون حاصل می‌شود، و وحدت و اتحاد واقعی تنها در باطن تحقق دارد، نه در بیرون.

گفتارهای مشابه