آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

اتحاد عاقل و معقول و نقش آن در علم

خلاصه محتوا:

در این محتوا، قاعده‌ی «اتحاد عاقل و معقول» تبیین می‌شود؛ اصلی که اساس فهم نفس ناطقه، علم، و نسبت میان عاقل و معلوم را تشکیل می‌دهد. بیان می‌شود که هر موجود مجرد، چون قائم به ذات خویش است، درک‌ کننده‌ی ذات خویش نیز هست؛ پس هر معقولی که به ذات خود قائم باشد، بالضروره عاقل ذات خویش است. از این رو، عقل، عاقل و معقول در مرتبه‌ی تجرد، سه چیز جدا نیستند بلکه واحدند. 

نفس انسانی نیز چون جوهر مجرد و قائم به ذات خویش است، درک ‌کننده‌ی خویش است؛ پس نفس ناطقه هم عاقل است و هم معقول. ذات انسان همان چیزی است که ادراک می‌کند و خودِ آن درک ‌شده نیز هست. از این حیث، علم نفس به خویش، علم حضوری و عین وجود اوست. 

در برابر، موجودات خارجی مانند جسم و محسوسات، قائم به ما نیستند بلکه صور ادراکی آنهاست که در درون ما انشا می‌شود و معلوم بالذات ماست. ما نه به خود اشیای خارجی، بلکه به صور علمی آنها که قائم به ذات ماست علم می‌یابیم. بدین ترتیب میان دو نوع علم تفاوت نهاده می‌شود: علم حضوری که به صور قائم به نفس تعلق دارد و با اتحاد عاقل و معقول همراه است، و علم حصولی که به واسطه‌ی صور حسی و خیالی و عقلی حاصل می‌شود. 

نمونه‌ای ذکر می‌شود از جبرئیل به عنوان موجود مجرد: صورت ادراکی جبرئیل در درون ما قائم به ذات ماست، اما خود جبرئیل قائم به ذات خویش است. در اینجا نفس تنها با صورت ادراکی متحد است نه با خود ذات جبرئیل. این تمایز نشان می‌دهد که اتحاد عاقل و معقول در مرتبه‌ی تجرد نفس و صور قائم به آن تحقق دارد، نه درباره‌ی موجودات مستقل خارجی. 

در ادامه، بیان می‌شود که هر علتی احاطه‌ی وجودی بر معلول خود دارد؛ از این رو جبرئیل نیز بر ادراک ما، که معلول تجلی اوست، احاطه دارد و از آن آگاه است. صور ادراکی ما اعم از حسی، خیالی و عقلی، منشآت نفس ما هستند و چون مجردند، دارای حیات و علم‌اند. نفس با انشا و درک این صور، قوی‌تر و کامل‌تر می‌شود. علم و عمل جوهرند و در ذات انسان تأثیر وجودی می‌گذارند. صور علمیِ ناشی از علم و عمل، در باطن انسان باقی می‌مانند و در قیامت به تجلی می‌رسند. 

در پایان، رابطه‌ی سیر انسانی با اراده‌ی الهی تبیین می‌شود. هرگاه انسان در مسیر اراده‌ی الهی حرکت کند، عالم مددکار او می‌شود؛ اما هرگاه در برابر اراده‌ی حق بایستد، متلاشی می‌گردد. تحمل بدی‌ها و ناملایمات، زمینه‌ی انشای فضیلت‌های درونی از سوی حق در نفس انسان است. هر رذیلت بیرونی با صبر و تحمل، موجب ایجاد حسن درونی می‌شود. بدین‌سان، علم و عمل و صبر و یقین، همه مراتب کمال نفس‌اند و مسیر اتحاد عاقل و معقول را در انسان به نهایت می‌رسانند. 

آغاز محتوا:

۱. قاعده‌ی اتحاد عاقل و معقول: 

هر عاقلی معقول به ذات است و هر معقولی که قائم به ذات خویش باشد، عاقل ذات خویش است. 

یعنی هر صورت عقلی، هر معنا، و هر مفهوم مجردی که قائم به ذات خویش باشد، جوهر است و در نتیجه ذات خویش را درک می‌کند. بنابراین نفسِ عقل، هم عاقل است و هم معقول. نفس انسانی چون جوهر مجرد و قائم به ذات خویش است، ذات خود را درک می‌کند و عاقل خویش است. قوام آن به غیر وابسته نیست و معقول آن نیز قائم به خود است. 

۲. از دیدگاه معقول و از دیدگاه عاقل: 

از جهت «معقول» هر معقولی که قائم به ذات خویش باشد، عاقل ذات خود است. از جهت «عاقل» نیز، معقول عاقلِ ذاتِ خویش است. بدین ترتیب عاقل و معقول یک حقیقت‌اند. هر دو جنبه‌ی یک ذات‌اند که از حیث عاقل بودن، درک‌ کننده‌ی خود است و از حیث معقول بودن، درک ‌شده‌ی خود. 

نفس ناطقه به اعتبار ذاتش معقول است و از حیث درک ذات خود، عاقل است. پس نفس همان چیزی است که هم ادراک می‌کند و هم مورد ادراک است. 

۳. اقسام معلوم و مراتب ادراک: 

هر صورت ادراکی در ما به واسطه‌ی نفس مجرد ما انشا می‌شود و معلوم بالذات ماست. در مقابل، اشیای خارجی معلوم بالعرض‌اند،(یعنی نفس آن ها را درک نمیکند) زیرا قائم به ما نیستند. ادراک حسی از راه حواس و بدن صورت می‌گیرد، اما هنگامی که ارتباط بدن با خارج قطع شود، ادراک خیالی تحقق می‌یابد.  پس زمانی که از طریق بدن قوای حسی بیرون را ادراک می کنند به آن ادراک حسی گفته میشود و وقتی ارتباط با بیرون قطع می شود ادراک خیالی گفته می شود.

معانی کلی که در درون ما پدید می‌آیند، صور عقلی‌اند و اینها قائم به نفس ما هستند، نه قائم به غیر. اشیای خارجی که جزئی و محسوس‌اند قائم به ما نیستند، بلکه صور ادراکی آن‌ها در ما وجود دارند. بدین ترتیب، ما ذات خود را درک می‌کنیم و عاقل خویش می‌شویم، چون ذات ما درک می‌شود، یعنی نفس ناطقه معقول خودِ نیز هست. 

۴. تمایز میان اتحاد حقیقی و غیر حقیقی: 

در مواردی که معقول قائم به غیر است، مانند ادراک جبرئیل، عاقل و معقول یکی نیستند. صورتی که ما از جبرئیل در ذهن داریم، قائم به ذات ماست، اما خود جبرئیل قائم به ذات خویش است. در این ‌گونه موارد، اتحاد بین نفس و صورت ادراکی است نه با ذات خارجی آن موجود. ما با منشات خود یعنی : صور ادراکی ، حسی ، خیالی و عقلی که مدرک به ذات ما هست متحد می شویم ولی با حقایق خارجی نحوه ای ارتباط برقرار می کنیم ولی وحدت و اتحاد نمیباشد.  

۵. احاطه‌ی علت بر معلول و آگاهی مجردات :

هر علتی احاطه‌ی وجودی بر معلول خویش دارد، بنابراین جبرئیل نیز که علت انشای صورتی در درون ماست، بر آن علم دارد. چون ادراک ما معلول تجلی اوست، او بر آن احاطه دارد. در این مرتبه، مجرد عقلی، یعنی جبرئیل امین، به همه‌ی صور ادراکی انشاشده‌ی ما، اعم از حسی، خیالی و عقلی، علم دارد. 

۶. اتحاد عمل و علم در نفس: 

صور ادراکی درونی ما صور کمالی و ارتقایی نفس‌ هستند. این صور، روح را تعالی می‌بخشند و موجب استکمال آن می‌شوند. هر عمل انسان، صورت ادراکی خاص خود را دارد و آن صورت عین روح انسان می‌شود؛ خواه عمل نیک باشد یا بد. 

نیت و صورت ادراکی هر عمل با روح انسان متحد می‌شوند و در واقع باطن عمل را تشکیل می‌دهند. این صور ثابت و واقعی‌اند و در قیامت تجلی خواهند کرد. نفس از طریق علم و عمل قوت می‌گیرد و صور علمیِ متحد با ذات، به آن قدرت و وحدت وجودی می‌بخشند. 

۷. مراتب عقل نظری و نقش علم در توسعه‌ی وجود: 

در مراتب عقل نظری، از عقلِ بالملکه که ادراک بدیهیات می‌کند تا مراتب بالاتر عقل بالفعل، ادراک معقولات موجب وسعت و توحد روح می‌شود. علم و عمل هر دو جوهرند و سازنده‌ی حقیقت انسان. صور ادراکی در آغاز فعل نفس‌اند و قائم به ذات او، اما در ادامه صاحب قدرت وجودی می‌شوند و خود مدرک نفس می‌گردند؛ بدین معنا که همان صور که معقول نفس بودند حال آنها درک کننده نفس می شوند صور می شوند عاقل و نفس می شود معقول. مدرکات ما عین خود ما هستند و می شوند به چشم و گوش و ذات و شنیدن ما تبدیل می شوند ذات ما که جوهر عاقل هست جوهر خود نیز هست به بیانی دیگر : جوهر معقول قائم به ذات همان عاقل خود هست و درک کننده ذات خود است پس مدرکات ما عاقل می شوند و حیات پیدا می کنند زیرا تجرد دارند و درک کننده خود ما هستند. مدرکات نفس شامل تمام صور ادراکی، حسی ، خیالی و عقلی هست.

۸. ارتباط علم و غیب: 

کمالات روحی که از عالم غیب به نفس القا می‌شوند، فعلیت‌های وجودی و علمی آن هستند. این کمالات تنزلات اسماء الهی‌اند و القای مجردات عالی، مانند عقل فارق، در نفس انسان‌اند. این کمالات در ابتدا معقول نفس‌اند و در نهایت که نفس تعالی یابد، عاقل او نیز می‌شوند، زیرا متقابل ‌الدرک خواهند بود. 

۹. هماهنگی با اراده‌ی الهی: 

آنچه را خداوند انشاء می کند قائم به قیوم ازلی است و فعل الهی در سراسر عالم جاری است. انسان باید حرکات خویش را با اراده‌ی تکوینی حق هماهنگ سازد تا عالم یاری‌دهنده‌ی او گردد نه مانعش. هر حرکتی بر خلاف اراده‌ی الهی متلاشی می‌شود. 

انسان با عمل صالح و تبعیت از شریعت، حقایق تکوینی را در نفس خویش تجلی می‌دهد و تدابیر عقل مجرد را که نظام تکوینی الهی است در وجود خود جاری می‌سازد. 

۱۰. فضیلت، صبر و یقین: 

اگر انسان در برابر ظلم و بدی دیگران صبر پیشه کند، خداوند نقطه‌ی مقابل آن بدی را به صورت فضیلتی در قلب او انشا می‌کند. تحمل تکبر دیگران موجب پیدایش تواضع درونی، و تحمل ریا موجب اخلاص می‌شود. بدین‌سان، حق برای اهل ایمان شرایطی فراهم می‌آورد تا با عمل احسن خود، حسنی متناسب در درون خویش انشا کنند. 

هر قدر درجه‌ی یقین انسان بالاتر رود، صبر او افزون‌تر خواهد بود، زیرا صبر میوه‌ی یقین است. انسان مؤمن باید با عقل احساسات و خیالات خویش را مدیریت کند، همان‌گونه که عقل، توهمات را کنترل می‌نماید. 

گفتارهای مشابه