آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

  • سایر
  • نسبت بین ظاهر و باطن

نسبت بین ظاهر و باطن

خلاصه محتوا:

این محتوا به مبحث عمیق و فلسفی درباره نسبت میان ظاهر و باطن در نظام هستی، الهیات و مراتب وجود می ‌پردازد. ابتدا با تعریف ظاهر و باطن، باطن را مصداقی برای خداوند می‌داند و ظاهر را مجموعه عالم هستی معرفی می‌کند. سپس بیان می‌کند که هر مرتبه بالاتر حقیقت، نسبت به مرتبه پایین‌ تر، باطن است و بالعکس؛ برای مثال، خداوند باطن است و مراتب پایین‌ تر (مانند عقل و ماده)، ظاهر می‌شوند.

بحث وارد مراتب تجلی خداوند می‌شود و توضیح می‌دهد که ذات الهی از طریق اسمایش با عالم تماس برقرار می‌کند. در مقام احدیت هیچ نسبتی وجود ندارد، اما در مقام واحدیت اسما الهی صورت‌های مختلف نسبت با عالم هستند. باطن و ظاهر هر دو از اسماء و نسبت‌های وجودی الهی هستند.

باطن همواره در ظاهر حضور و سریان دارد و آن ‌را تدبیر و احاطه می‌کند، همان‌ طور که نفس بر بدن احاطه دارد و آن‌ را تدبیر می‌کند. نسبت ظاهر و باطن نسبت تدبیری، تجلی و اشراق است؛ باطن به ظاهر وجود، حضور و هدایت می‌بخشد.

در ادامه، برای روشن شدن موضوع، مثال‌هایی از طبیعت آورده می‌شود: هر چه لطیف ‌تر باشد، سریان و وحدت بیشتری دارد (مانند نور و صوت نسبت به سنگ یا گاز نسبت به جامد). باطن نیز لطیف ‌تر و کامل‌ تر است و کمالات ظاهر را در خود جمع دارد. در نهایت نتیجه می‌گیرد که این قواعد قابل تعمیم به همه مراتب وجود و مقایسه حق و خلق یا ملکوت و طبیعت هستند و نسبت ظاهر و باطن محور اساسی فهم نظام هستی است.

مقدمه:

  •  تبیین معنای ظاهر و باطن در هستی:

در ابتدا  ذکر : بسم‌الله الرحمن الرحیم و صلوات بر پیامبر، به موضوع رابطه میان ظاهر و باطن پرداخته می شود. همچنین منظور از ظاهر و باطن، در مرتبه اول می‌تواند اشاره به خداوند به‌ عنوان باطن و مجموع عالم هستی به‌ عنوان ظاهر باشد؛ یعنی خداوند باطنی است که هیچ چیزی از او پنهان ‌تر نیست و عالم خلقت ظهوری است که آشکار شده است.

  •  مراتب وجودی ظاهر و باطن:

در ادامه اشاره می‌شود که می‌توان موضوع ظاهر و باطن را به‌گونه ‌ای دیگر نیز تفسیر کرد؛ یعنی هر مرتبه عالی ‌تر نسبت به مرتبه پایین ‌تر نقش باطن را دارد و مرتبه پایین ‌تر، ظاهر آن مرتبه محسوب می‌شود. به عنوان مثال:

– خداوند در مرتبه عالی باطن است و مرتبه پایین ‌تر (همچون احدیت یا واحدیت) ظاهر شمرده می‌شود.

– مقام هویت الهی باطن است و مقام احدیت، ظاهر آن.

– مقام احدیت باطن است و مقام واحدیت، ظاهر آن.

– فرشتگان مقرّب ظاهر هستند ، عالم عقل  باطن‌ هست و عالم ملکوت، ظاهر آنهاست.

– عالم ملکوت به‌ عنوان باطن در نظر گرفته می‌شود و عالم ماده یا ناسوت، ظاهر آن است.

در سطح عالم ماده نیز، نفس به مثابه باطن و بدن به عنوان ظاهر تبیین می‌شود.

  •  رابطه میان مراتب هستی و نسبت ظاهر و باطن :

 نسبت میان ظاهر و باطن را می‌توان در روابط مختلف، از جمله حق و خلق، نفس و بدن، و مُلک و مَلَکوت مشاهده کرد و تمامی این روابط وجه مشترکی دارند که همان نسبت ظاهر و باطن است.

  •  نقش اسماء الهی در نسبت ظاهر و باطن:

ظاهر و باطن هر دو از اسماء الهی به شمار می‌روند و خداوند از طریق این اسماء با عالم در ارتباط است و اسماء الهی بازتاب حالات حقیقت حق تعالی هستند.

  •  ظهور و بطون در مقام ذات و فعل الهی:

اگر ظاهر و باطن را در مقام ذات الهی درک کنیم، دیگر این‌ها نسبت نیستند، بلکه خود حقیقت الهی‌اند. اما اگر این موضوع را در مقام فعل الهی بررسی کنیم، نسبت‌ها معنا پیدا می‌کنند و اسماء الهی نیز همین نسبت‌های نشأت‌ گرفته از ذات الهی هستند.

در مقام واحدیت، خداوند اسماء و احوال مختلف خود را در درون ذات آشکار می‌سازد و همه این‌ها تجلیات، اشراقات و ظهورات حق‌اند. اولین نسبت که شکل می‌گیرد، نسبت تجلی است که عالم را به‌ عنوان تجلی حضرت حق معنا می‌دهد و آغازگر نسبیت در وجود می‌شود. اگر خداوند تجلی نکند ارتباطی با عالم پیدا نمی کند در نتیجه عالم تجلی حضرت حق است.

  •  مراتب ظهور حق و تحقق عالم هستی:

در این بخش، مراحل مختلف توجه و تجلی خداوند بیان می‌شود:

– در یک مقام، خداوند حقیقت ذات خود را درک می‌کند که همان احدیت است.

– در مقامی دیگر احوال خود را درک می‌کند که واحدیت نامیده می‌شود.

– در مقامی دیگر، افعال خود را درک می‌نماید که همان عالم هستی است.

در همه این موارد، گسترش، تفسیر و تجلی صورت می‌گیرد و ظاهر و باطن به ‌عنوان اسماء و نسبت‌های واقعی الهی مطرح می‌شوند.

  •  قواعد فلسفی نسبت ظاهر و باطن:

این نسبت‌ها اموری اعتباری نیستند بلکه نسبت‌های وجودی و واقعی‌اند. همچنین هر واقعیتی که در عالم لطیف ‌تر باشد، پنهان‌ تر است. هرچه به ‌سوی لطافت و بطون حرکت کنیم، مخفی ‌تر و پوشیده ‌تر خواهیم شد. خداوند که لطیف ‌ترین حقیقت است، بالاترین درجه بطون را داراست و وحدت و بساطت او بی ‌نهایت است.

  •  قاعده سریان و لطافت در عالم طبیعت:

یک قاعده مهمی که وجود دارد این هست که: هرچه چیزی لطیف ‌تر باشد، وحدت، بساطت و سریان بیشتری دارد.  از این جهت بساطت و وحدت خداوند نامتناهی است. برای نمونه، صوت و نور نسبت به سنگ و آب لطیف ‌تر و سریانی ‌ترند و گاز از جامد لطیف ‌تر است. حتی در مجردات، حرکات و انتقال سریع‌ تر و گسترده‌ تر از مادیات است. هر اندازه شیء ترکیبش بیشتر باشد پراکند گی آن بیشتر است و بساطت آن کمتر است.  

  •  حضور، احاطه و تدبیر باطن در ظاهر:

 نکاتی در نسبت بین ظاهر و باطن وجود دارد : 1- باطن در ظاهر حضور و سریان دارد و این حضور با تجلی و اشراق همراه است. همان ‌طور که نفس به بدن حضور و احاطه وجودی و علمی دارد و آن‌ را تدبیر می‌کند، خداوند نیز نسبت به عالم هستی چنین احاطه و تدبیری دارد و بر آن محیط و قوام ‌بخش است. این معیت قیومیه، دوام و بقاء اشیاء را تضمین می‌کند. 2- باطن محیط بر ظاهر هست. (اَحاطَ بِه کُلُ شَیء عِلماً) خداوند احاطه وجودی و احاطه علمی بر عالم دارد. همانطور که نفس بر بدن احاطه وجودی و علمی دارد  و بدن تحت تصرف و تسخیر نفس است. باطن در ظاهر حضور دارد همانطور که نفس در بدن سریان دارد و تجلی می کند و با  تجلی کردنش قوا پیدا می شود. باطن با ظاهر معیت احاطه دارد یعنی خداوند معیت قیومیه دارد با عالم هستی، به عبارتی: (مَعَ کُلُ شَیء)  باطن با ظاهر معیت دارد آن هم معیت با اشیاء . ( با اشیاء و بر اشیاء بودن یعنی معیت احاطی (احاطه قیومی) ). خداوند محیط است بر اشیاء به صورتی که قوام، بقا و دوام اشیاء به خداوند است. امتداد وجود و هستی آنها به هستی حق می باشد این به معنای معیت قیومیه میباشد. همانطور خداوند که با بدن معیت قیومیه دارد و قوام بدن به نفس است. نفس با هرعضوی همراه است و محیط بر تمام آنها است. مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَه ، در کل باطن به ظاهر محسوس می شود.  یعنی باطن آثار خودش را در ظاهر نمودار می کند.

  •  انعکاس اثرات باطن در ظاهر:

ظاهر، بازتاب و آینه باطن است؛ به عبارت دیگر، ظاهر نمودار و نمایانگر باطن است و ارتباط میان آنها با رابطه بدن و روح یا نفس و قوای ادراکی قیاس می‌شود. مَلَکات ما نمودار نفس ناطقه ما هستند افعال و نیات ما آینه نفس ناطقه ما هستند پس ظاهر نمودار باطن است. رابطه ظاهر و باطن مثل رابطه بدن و روح می باشد. باطن مدبر ظاهر است همانطور که خداوند مدبر عالم می باشد. در نتیجه رابطه باطن و ظاهر رابطه تدبیری و تجلی ، اشراق ، ایجاد و انشاء هست. باطن ظاهر را انشاء و ایجاد می کند و هستی و وجود به آن میدهد. باطن با ظاهر معیت قیومیه دارد هر شیئی که لطیف تر باشد هویت آن سریانی تراست. سرعت سریان صوت و نور چون لطیف ترهستند بالاتر از سنگ (جامدات) می باشد و هرچیزی که لطیف تر باشد سریانی تر است. مادیات ، صوت ، نور ، بخار آب و دود و گاز هویت سریانی دارند و لطیف تر از جامدات هستند و در آخر مجرادات  سریانی تر از مادیات هستند .

  •  جمع‌ بندی قواعد کلی نسبت ظاهر و باطن:

در نهایت، قاعده‌ای کلی ارائه می‌شود که هرمرتبه باطنی وسعت و جامعیت بیشتری نسبت به مرتبه ظاهری خود دارد و کمالات مراتب پایین‌ تر را در خود جمع دارد و در مرتبه‌ ای شدیدتر قرار می‌گیرد. بنابراین می‌توان با بهره ‌گیری از این قاعده، نسبت حق و خلق، یا رابطه ملکوت و طبیعت را کاوید و تحلیل کرد.

گفتارهای مشابه