- خلاصه محتوا:
در این بحث، موضوع «عالم به عنوان اضافه اشراقیه حق» از منظر حکمت و عرفان تشریح میشود. بیان میشود که وجود و هستی عالم، چیزی جز یک نسبت و جلوه وجودی از سوی خداوند نیست؛ به عبارتی، هستی استقلالی ندارد و قائم به ذات الهی است. این نسبت که هستی عالم به خداوند است، اشراق و تجلی وجودی از جانب ذات خداوند محسوب میشود و عالم به خودی خود وجودی مستقل ندارد.
در ادامه، صفات الهی همچون علم، قدرت و اسماالله نیز به عنوان نسبتهایی اشراقی مطرح میشوند؛ اینها همه مخلوق و ذیل ذات الهی قرار دارند و دارای استقلال نیستند. توضیح داده میشود که علم حق (علم خداوند) نسبت به عالم نیز یک اضافه اشراقی است: در نظر شیخ اشراق، خداوند پیش از آفرینش، علم تفصیلی به عالم ندارد بلکه با ایجاد عالم، علم به جزئیات نیز فعلیت مییابد و چنین علمی، متأخر از ذات الهی است و عین ذات محسوب نمیشود. در مقابل، صدرالمتألهین علم تفصیلی پیش از آفرینش را هم عین ذات الهی میداند.
در نهایت، تفاوت دیدگاه شیخ اشراق و صدرالمتألهین مورد تأکید قرار میگیرد: شیخ اشراق علم الهی به عالم را همان وجود عینی اشیا میداند و وجود علمی پیشین برای اشیا قائل نیست، در حالی که صدرالمتألهین چنین علمی را برای خداوند میپذیرد. جمع بندی نهایی بر اهمیت این تفکیک تأکید میکند.
مقدمه:
- ابتدای بحث و طرح موضوع:
اضافه اشراقیه، این نکته و اصل، مطلب مهمی است که در حکمت و عرفان مطرح میشود.
- معنا و ماهیت وجود عالم:
عالم اضافه اشراقی حق است. یعنی عالم و موجودات، هستی شان و وجودشان، نسبتی است که خداوند آن را اشراق کرده است. وجود عالم یک نسبت است. هستی عالم چیزی جز یک نسبت نیست و این نسبت در واقع، جلوهای است. این نسبت یک نسبت وجودی است و از اشراق ذات الهی نشئت میگیرد. خداوند این نسبت را به طور اشراقی ایجاد کرد، به گونه ای که آن هستی، صرفاً جلوه و نسبت است.
- وابستگی هستی عالم به ذات حق:
هستی در بودن خود استقلال ندارد. هستی عالم صرفاً یک نسبت است و این نسبت باید قائم به یک وجودی باشد؛ به ذاتی که هستی اش از خودش باشد. بنابراین، هستی نسبت که یک نسبت وجودی است و یک اضافه هم محسوب میشود، متعلق به خودش نیست بلکه نیاز به طرف مقابل دارد و آن ، همان ذات الهی است. بدین معنا که خدا هستی را به عالم اشراق کرد و وجود را به عالم داد. این وجود و هستی، نسبت است؛ جلوهای از هستی است، نه اصل هستی. اصل هستی نسبت نیست، خود ذات است. بنابراین عالم طرف میخواهد و آن نیز ذات الهی است. بنابراین، هستی عالم در حد یک نسبت وجودی است و طرف آن باید یک وجود نامتناهی و ذاتی باشد. پس ذات الهی در مقابل نسبت قرار میگیرد.
- اسماالله و اضافه اشراقی بودن آنها:
اسماالله اضافه اشراقیه حق هستند؛ یعنی نسبتهای علمی حق محسوب میشوند. اسماالله احوال حق هستند و وقتی که نسبت باشند، حتماً به ذات نیاز دارند. بنابراین، اسماالله که نسبتاند، خود ذات نیستند بلکه قائم به یک ذات هستند. این نسبتهای اشراقی از ذات برای ذات هست، مانند سمیع، بصیر. خود علم، اشراق حق است و علم حق نیز از اشراق ذات حق است و این اشراق، اشراق نوری و وجودی است. در واقع این یک اشراق علمی است، پس علم یک نسبت محسوب میشود و قدرت نیز یک نسبت است و همه نسبتها نیز نسبت علمی هستند. اسماالله همه اضافه اشراقیاند و علم حق نیز اضافه اشراقی حق است.
- تمایز میان علم ذاتی و علم اشراقی:
علم ذات به ذات، اشراق نیست و نسبت محسوب نمیشود بلکه خود ذات است. اما علم خداوند به عالم، اضافه اشراقیه است. علم حق به عالم در مقام واحدیت، اضافه اشراقی است و هر اسمی، اشراقی از ذات حق است. عالم نیز اشراق علم حق است؛ یعنی تنزل و تجلی علم حق. علم حق علت ایجادی عالم است و این علم (علم حق به عالم) پیش از ایجاد عالم، مبدأ اشراقی است. پس آن مبدأ اشراقی عالم، همان علم تفصیلی حق به عالم است.
- دیدگاه شیخ اشراق درباره علم حق:
مرحوم شیخ اشراق بیان داشت: علم حق اضافه اشراقی است. منظور او این است که خداوند علم تفصیلی پیش از کثرت و پیش از ایجاد به عالم ندارد؛ یعنی خداوند علم به جزئیات و علم تفصیلی ندارد و هنگامی که عالم را ایجاد میکند با ایجاد عالم، علم در مقام فعل تحقق مییابد. به تعبیر شیخ اشراق، وی علم بعد از ایجاد خداوند به عالم را میپذیرد و علم قبل از ایجاد به عالم را نمیپذیرد. همانگونه که اضافه اشراقی تأخر از ذات الهی دارد، علم تفصیلی که شیخ اشراق مطرح میکند نیز تأخر از ذات دارد. بنابراین، علمی که شیخ اشراق مطرح میکند، علم خدا به عالم را نوعی جدا شدن از ذات حق میداند و علم را عین ذات نمیداند، بلکه این علم پس از ذات و متأخر از آن خواهد بود؛ همانند عالم که پس از ذات حق قرار دارد.
- تفاوت دیدگاه با ملاصدرا:
در مقابل، صدرالمتألهین (ملاصدرا) علم تفصیلی به عالم را در مقام ذات حق میپذیرد و علمی که صدرالمتألهین برای خداوند قائل است، عینیت با ذات دارد و جدا از ذات محسوب نمیشود. علمی که صدرالمتألهین قائل است برای خداوند، علمی است که قبل از ایجاد عالم است و هم زمان علم در مقام فعل را نیز قبول دارد و آن را انکار نمیکند. در واقع، علم حق به عالم در مقام فعل، که علم به جزئیات اشیا است، در مقام فعل از سوی حق تحقق مییابد.
- دیدگاه عرفا درباره علم الهی:
عرفا نیز هر دو علم تفصیلی پس از ایجاد و علم تفصیلی پیش از ایجاد را قبول دارند. علم تفصیلی پس از ایجاد را در مقام فعل میپذیرند که خداوند علم به جزئیات در همان مقام جزئیات را دارد.
- جمعبندی و تاکید بر اهمیت تفکیک:
در نهایت، تأکید میشود که شیخ اشراق علم حق به عالم را اضافه اشراقی میداند، ولی مقصودش این است که خداوند علم پیش از ایجاد ندارد و علم حق به عالم را همان وجود عینی میداند و وجود علمی اشیا را در علم حق منکر است. این نکته و تفکیک میان اضافه اشراقی عالم و معنای مورد نظر شیخ اشراق درباره علم حقی که اضافه اشراقی است، دارای دقت و اهمیت فراوانی است.