آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

حرکت به سمت تجرد و لطیف و مجرد شدن – بخش دوم

خلاصه محتوای :

در این محتوا، پس از بیان تفاوت لطیف شدن با حرکت جوهری و تجرد، توضیح داده می شود که هر لطیف شدنی الزاماً حرکت جوهری یا مجرد شدن نیست اما هر لطیف شدنی زمینه‌ای برای تجرد فراهم می‌کند. به فعلیت رسیدن استعدادهای شیء مادی همیشه همراه با از دست دادن جرم مادی نیست و در برخی موارد، مادیت باقی می‌ماند. در نهایت، زمانی که تمام استعدادهای ماده بالفعل شود، دیگر جرمی برای باقی ماندن نیست و شیء به مجرد کامل تبدیل می‌شود.

در مورد انسان، استعداد رسیدن به بی‌نهایت کمالات را داراست و تجرد تام او با باقی‌ماندن بدن صورت می‌گیرد تا امکان دریافت کمالات بی‌نهایت فراهم باشد؛ خداوند نیز چنین بستر کمال نامحدود را در اختیار انسان قرار داده است. حرکت جوهری فقط شامل حرکاتی است که در آنها دریافت کمالات وجودی و ارتباط با غیب و مددهای الهی حضور دارد؛ حرکاتی که فاقد این مؤلفه‌ها هستند مانند تولیدات صنعتی، حرکت جوهری محسوب نمی‌گردند. لطیف ‌تر شدن یک جسم بدون به فعلیت رسیدن استعداد نیز حرکت جوهری نیست.

در ادامه، نسبت تجرد و لطافت و نقش نفس بررسی شد؛ اجسام دارای نفس (نباتی، حیوانی، انسانی) با نفس مرتبط ‌اند و بدن متناسب خود را می‌سازند، اما جمادات مستقیماً تحت تدبیر ملکوت قرار دارند و نفس جزئی ندارند. لطیف ‌تر شدن جسم ممکن است یا با حرکت جوهری، یا با تصرف معصوم یا القای الهی رخ دهد. در نفوس، تنطیف یا با کسب کمالات جدید و یا با شدت ‌یافتن کمالات موجود صورت می‌گیرد.

در جمع‌بندی، لطافت اجسام و مجردات درجات و مراتب متعددی دارد و هرچه جسم لطیف ‌تر شود، به تجرد نزدیک‌ تر می‌شود اما هنوز مجرد نیست. تجرد تام در نفوس به معنای فقدان تمامی استعدادهاست اما به‌ واسطه قابلیت بی‌نهایت انسان در دریافت کمالات، این امر صرفاً در مورد انسان معنای خاصی می‌یابد. در نهایت، مسیر حرکت جوهری و لطافت مقدمه‌ای برای وحدانیت و پنهانی بیشتر مراتب وجود معرفی شد.

  •  بیان مقدماتی و ارتباط حرکت جوهری با لطافت:

هر پیشروی به سوی لطافت، به معنای حرکت جوهری نیست و همچنین هر درجه ‌ای از لطافت لزوماً تجرد نیست. هر تبدلی، تنطیف شدن محسوب نمی‌شود اما هر فرآیند تنطیف، زمینه‌ای برای حرکت به سوی تجرد است. وقوع فعلیت در استعدادهای یک شیء، همواره با از میان رفتن جرم مادی همراه نیست؛ گاه به فعلیت رسیدن استعداد با بقای جرم مادی رخ می‌دهد، مانند گلی که شکوفه می‌زند. اگر تمامی استعدادهای یک شیء بالفعل شود، به معنای نبود هیچ جرمی است، چراکه بقای استعداد، معادل با ضرورت حضور مادیت شیء می‌باشد و استعداد بدون وجود مادی معنایی ندارد.

  • نقش استعداد و فعلیت در بقای مادیت:

استعداد یک شیء، امری عرضی، پراکنده و منطبق بر وجود مادی است و ضرورتاً با جرم و مادیت همراه است. در نهایت عالم مادی و حرکت فراگیر جوهر، استعداد و جرم هر دو جمع خواهند شد. زمانی که فعلیت استعدادها به صورت تدریجی رخ دهد، مادیت حفظ می‌گردد، اما در آخرالزمان ـ زمانی که کل عالم مادی به مجرد تبدیل شود ـ دیگر مادیت حفظ نمی‌شود. قبل از تحقق آن نقطه، شکوفایی تدریجی استعدادها موجب بقای مادیت است. برای حفظ استعداد یک شیء همان‌گونه که حفظ بدن برای تعالی روح انسان ضروری است، باید بدن حفظ شود تا ارتباط با عالم غیب ممکن باشد. زمانی که یک شیء به تجرد کامل برسد، هیچ استعداد بالقوه‌ای برای آن باقی نمانده و نتیجتاً هیچ جرم مادی نیز برایش مفروض نیست.

  • تفاوت تجرد تام در ماده و نفس انسان:

تجرد تام برای نفس انسان ماهیتی متفاوت دارد؛ کسانی که در عالم ماده مسیر صعودی را تا تجرد تام عقلی یا فراتر از آن می‌پیمایند، همه استعدادهایشان بالفعل نشده است. انسان دارای استعداد بی‌نهایت برای وصول به مراتب فنا و بقای الهی و احدیت است؛ از این ‌رو باید بدن خود را حفظ نماید تا به این مقام برسد، چراکه ممکن است هر لحظه استعدادی به فعلیت برسد و خداوند نیز در اعطای این کمالات محدودیتی قرار نداده است.

  • شرایط حرکت جوهری در عالم هستی:

حرکت جوهری متضمن دریافت کمالات وجودی و امدادهای غیبی است و ارتباط با عالم غیب و نفوس مجرد و عقول نیز شرط است. بنابراین حرکتی که فاقد این ارتباط باشد، حرکت جوهری تلقی نمی‌گردد؛ برای مثال، حرکات و صنایع بشری به دلیل نبودِ ارتباط غیبی، خارج از دایره حرکت جوهری تلقی می‌شوند. در حرکت جوهری، اراده تکوینی الهی و دخالت مستقیم در فیض وجود دارد، لذا حرکاتی که صرفاً ناشی از اراده انسانی و تولیدات بشری باشند، حرکت جوهری محسوب نمی‌شوند.

  • فعلیت استعداد و تفاوت تبدلات:

در حرکت جوهری، بالفعل شدن استعدادها موضوعیت دارد؛ تبدل‌هایی که مجرای فعلیت استعداد نبوده و موجب دریافت کمال جدید نمی‌شوند، حرکت جوهری نیستند؛ مثل چوبی که به دود تبدیل می‌شود ـ در این تبدیل، لطافت رخ می‌دهد اما حرکت جوهری محقق نشده است. حرکت‌های دفعی نیز به دلیل فقدان تدریج، واجد شرط حرکت جوهری نیستند.

  • نقش نفس در لطیف شدن اجسام:

لطیف ‌تر شدن اجسام که به نفس تعلق دارند ـ مانند بدن گیاه با نفس نباتی، بدن حیوان با نفس حیوانی، و بدن انسان با نفس انسانی ـ نتیجه تدبیر مستقیم نفس متناسب خود آنهاست. اما لطیف شدن اجسام جمادی مبتنی است بر تدبیر ملکوتی و توجه نفوسی که در عالم مثال حضور دارند. در این بحث، دو دیدگاه مطرح است: یا تمامی اجسام ماده تحت مدیریت یک نفس کلیه هستند که در این حالت کل جمادات بدنِ واحد آن نفس کلیه‌ اند یا هر جسم جمادی مستقلاً تحت تدبیر یک عقل عرضی و نفس برزخی است. دیدگاه دوم بسیار نادر و فاقد دلیل کافی است اما اشتراک هر دو در این است که همه جمادات، تحت تدبیر ملکوت هستند.

  • تفاوت تدبیر نفس جزئی و تدبیر کلی ملکوتی:

لطیف شدن اجسام جمادی لزوماً ناشی از تعلق نفس جزئی نیست، بلکه تحت تدبیر کلی ملکوت انجام می‌پذیرد و همین تدبیر، آنها را لطیف می‌کند. اجسام دارای نفس جزئی (نباتی، حیوانی، انسانی) به‌ واسطه ارتباط با نفس خود به لطافت می‌رسند، اما جمادات با یک تعلق کلی و بدون نفس جزئی به عالم ملکوت مرتبط می‌شوند.

  • مراتب و تفاوت لطافت اجسام و مجردات:

حرکت جوهری یک حرکت استکمالی است و موجب افزایش کامل بودن موجودات می‌شود. کامل ‌تر شدن اجسام یا با دریافت کمال جدید یا با شدت یافتن همان کمالات رخ می‌دهد. لطافت، شدت و ضعف دارد و انواع مختلفی دارد؛ دود، نور، صوت، بخار، گاز، هرکدام لطافت متفاوتی نسبت به آب، خاک، سنگ و هوا دارند. استعداد فعلیت ‌یافته در اشیا ، در اثر ساختار و محتوای متفاوت آنهاست و استعداد اجسام یکنواخت نیست. هر جسمی براساس ویژگی‌های درونی خود، نفسی خاص را جذب می‌کند و هیچ دو جسمی دقیقاً یکسان نفس جذب نمی‌کنند.

  • تنطیف و شئون جذب نفس در اجسام:

فرآیند تنطیف در اجسام عالم مادی نیز یکسان نیست؛ لطافت دود با نور یا آب یا عصب یا ژن متفاوت است و این تفاوت، هم در نوع و هم در شدت و ضعف لطافت ‌هاست. لطافت اجسام، بر مبنای برخورداری از کمالات و شدت یا ضعف آن کمالات قابل تحلیل است. معیار اینکه چه چیزی لطیف ‌تر است، به مبحث جداگانه‌ای نیاز دارد.

  • ساختار بدن و مناسبت با نفس:

جسمی که تحت تدبیر نفس مجرد قرار گیرد، بدن نامیده می‌شود و اگر علاوه بر این، کمالات نفس ناطقه در آن ظاهر گردد، واژه بدن بر آن اطلاق می‌گردد. عالم ماده از این نظر، بدن محسوب می‌شود، چرا که کمالات حق در آن ظهور کرده است. بنابراین جسمی که واجد نفس باشد، بدن است و لطافتش از جسمی که نفس ندارد و فقط تحت تدبیر کلی ملکوت است، بیشتر می‌باشد؛ ازاین ‌رو نبات، حیوان و انسان لطیف ‌تر از جمادات هستند. جسم جمادی با عالم مثال مرتبط است و ارتباط خاص خود را دارد.

  •  تناسب ذاتی بدن و نفس:

جسم انسان باید دارای لطافتی متناسب با ارتباط با نفس انسان باشد تا شایسته تعلق و تدبیر او قرار گیرد. نفس انسان، بدنی مناسب با شأن و لطافت مورد نیاز خودش می‌سازد و این اصل درباره نفس‌های نباتی و حیوانی نیز صادق است. بنابراین، رعایت تناسب و سنخیت میان بدن و نفس ضروری است.

  • تقسیم‌ بندی لطافت و نقش غیب و ملکوت در آن:

لطافت اجسام گاه با دریافت کمال و ارتقا است و گاه با ارتباط خاص با غیب. اگر ارتباط مستقیمی با غیب نباشد یا ارتقای کمالی رخ ندهد، حرکت جوهری محسوب نمی‌شود. جمادات مستقیماً با ملکوت مرتبط‌ اند و فاقد نفس جزئی هستند.

پس اجسام به دو طریق به لطافت می رسند : 1- اجسامی که نفس دارند مثل: نفس نباتی ، حیوانی و انسانی آنها از طریق نفس ناطقه خودشان به لطافت می رسند. 2- اجسامی که نفس جزئی ندارند : در جمادات، سه شیوه برای لطیف شدن مطرح است: تصرف معصوم در عالم ماده، القای مستقیم حق‌ تعالی،  حرکت جوهری با مدد اراده تکوینی الهی یا نفوس مجرد.

  • تنطیف در نفوس: کسب و شدت کمالات:

در نفوس، اصل تنطیف یا با کسب کمالاتی که قبلاً نداشتند رخ می‌دهد یا با وسعت و شدت ‌یافتن کمالات موجود مانند علم، قدرت، تواضع، صبر و سایر فضایل اخلاقی. بنابراین تنطیف در نفوس هم به تکمیل و هم به تتمیم تحقق می‌یابد؛ یا یک کمال به کمال خود می‌رسد یا جزئی از کمال که موجود نبوده، حاصل می‌شود.

  • نسبت لطافت و تجرد و مراتب وجود:

هرچه جسم اعراض کمتری داشته باشد، به لطافت نزدیک‌تر است و لطافت، مقدمه ورود به مرحله تجرد است. مجردات همیشه لطیف هستند اما هر لطیفی لزوماً مجرد نیست. لطافت در مادیات معنای متفاوتی از مجردات دارد و افزایش لطافت، موجب پنهان ‌تر شدن و وحدانی ‌تر شدن اشیا می‌گردد و کثرت آنها کمتر می‌شود.

گفتارهای مشابه