خلاصه محتوا:
این محتوا با تأکید بر آیه شریفه «و بیده ملکوت کل شیء» آغاز میشود و به این موضوع می پردازد که حقیقت هر شیء، همان ملکوت آن است و هر چیزی، مخصوصاً در عالم ماده، باطنی به نام ملکوت دارد که آن را تدبیر میکند. ملکوت هر چیزی مرتبه عالی، حقیقت و باطن آن است.
در ادامه به توضیح نفس جزئی برای انسان، حیوان و گیاه پرداخته میشود: هر انسانی، حیوانی و گیاهی نفسی جزئی دارد که تنها بدن همان فرد را تدبیر میکند و فقط به آن تعلق دارد. از سوی دیگر، جمادات دارای نفس جزئی نیستند. درباره جمادات دو دیدگاه ذکر میشود؛ یک برداشت، وجود نفس جزئی برای هر جزء از جماد است که صحیح شناخته نمیشود و اثبات آن دشوار است. دیدگاه دوم که معتبرتر دانسته میشود، این است که جمادات به صورت جمعی (نه فردی) تحت تدبیر یک نفس کلی ملکوتی مانند ربالنوع مثالی یا ملکی هستند، همانند انسان، حیوان و گیاه.
در این بررسی، حرکت تدبیری و ارتباط نَفْسها با بدن، جایگاه رب النوع در هر عرصه و نسبت عالم ماده (مُلک) با عالم مثال و ملکوت توضیح داده میشود: جمادات و موجودات دیگر به منزله یک «بدن» برای رب النوع خود هستند. نقطه اشتراک دیدگاهها، قرار گرفتن عالم ماده تحت احاطه و تدبیر ملکوتیان (عالم مثال و مجردات) است، به گونهای که مُلک پایدار و وابسته به عالم ملکوت است.
در انتها به این نکته اشاره میشود که هر انسانی با ملکوت خود همواره در ارتباط است، چه این ارتباط مورد توجه باشد یا نباشد؛ همچنین، ملکوتیان، مجردات و ملائکه دارای شدت و ضعف در لطافت هستند و حضور احاطی و قیومی بر عالم ماده دارند. سرانجام، هر موجودی به میزان وجودش، سهمی از ملکوت دارد و اداره میشود.
مقدمه:
- آغاز بحث و اهمیت ملکوت:
خداوندی که ملکوت تمام اشیا در دست اوست و حقیقت هر شیء نیز همان ملکوت آن است؛ به گونه ای که هر شیء تحت تدبیر ملکوت خویش قرار دارد. موضوع اصلی بحث آن است که بنابر تصریح قرآن کریم، هر فرد و هر شیئی دارای ملکوت است و ملکوت آن همان باطن، حقیقت و مرتبه بالاتر آن محسوب میشود. در واقع، در این عالم، هیچ شیئی وجود ندارد که فاقد ملکوت باشد. هر شیء مادی، هر آنچه در عالم ماده با عنوان «مُلک» و «شیء» شناخته میشود، دارای حقیقت و باطنی به نام ملکوت بوده و این باطن، مرتبه عالی تر آن شیء است.
- نفس جزئی در انسان، حیوان و گیاه:
نکته دوم: ملکوت هر شیء همان نفس اوست و ملکوت شیء، مدبر او محسوب میگردد و تدبیر او را عهده دار است. بنابراین، هر انسانی، هر حیوانی و هر گیاهی دارای نفس است. در این میان، هر یک از این موجودات یاد شده، نفسی جزئی دارند که صرفاً به بدن همان فرد تعلق داشته و تنها بدن خویش را تدبیر میکند. ارتباط نفس جزئی هر فرد، تنها با بدن همان فرد است و اثرپذیری متقابل میان نفس و بدن صرفاً در همین محدوده صورت میگیرد. بنابراین، هر موجود زنده (انسان، حیوان، گیاه) دارای یک نفس جزئی است که تدبیر ویژه بدن خویش را انجام میدهد و همه موجودات عالم ماده بدین شیوه هستند.
- جایگاه جمادات و تفاوت دیدگاهها:
در خصوص جمادات، لازم به ذکر است که برای آنها نفس جزئی قائل نیست. اغلب افراد، قائل به وجود نفس برای جمادات نمیباشند، مگر عارفان. البته دیدگاه عرفا در این زمینه نیز تفسیرپذیر است. یک برداشت آن است که برای هر سنگ، چوب و یا ذرهای از جماد، نفس جزئی وجود دارد که البته اثبات این امر بسیار دشوار است. برداشت دیگر چنین است که جمادات فاقد نفس جزئیاند اما مرتبط با ملکوت باقی میمانند و تحت تدبیر یک نفس کلی قرار دارند. بدین شکل، مجموعه جمادات به طور کلی تحت تدبیر یک نفس کلی در عالم ملکوت هستند، به گونه ای که یک نفس کلی بر همه جمادات احاطه یافته و آنها را اداره میکند.
- تدبیر انواع و رابطه با فرشتگان و نفوس کلی:
بر این اساس، میتوان نتیجه گرفت که هر نوع موجودی (انسان، حیوان، گیاه) تحت تدبیر یک عقل عرضی یا فرشته مثالی است و این رابطه ارادی نیست، بلکه تکوینی است و در واقع با رابطه تکوینی، مدیریت صورت میگیرد و تمام انواع به منزله بدن برای آن نفوس مثالی (نفوس کلی و رب النوعی) هستند.
- ارتباط نفس جزئی و کل با عالم ملکوت:
هر حیوان دارای نفسی جزئی است که بدن خود را تدبیر میکند و این نفس با عالم ملکوت ارتباط برقرار مینماید. بدن حیوان از طریق نفس خود با ملکوت مرتبط بوده و بدن، مستقلاً ارتباطی با ملکوت ندارد. برای گیاهان، یک نفس نباتی وجود دارد که با ملکوت مرتبط است و رَب النوع، مثالی و برزخی، نفس گیاه را مدیریت و تدبیر میکند. تدبیر نفس گیاهان نیز تدبیر بدن شان را دربردارد، همانگونه که برای حیوانات چنین است. انسانها نیز توسط رَبُ النوع مثالی (یعنی نفس کلی انسان ها) مدیریت میشوند که این امر به صورت تکوینی و غیر اختیاری اتفاق میافتد.
- رَبُ النُوعِ ها و مدیریت انواع :
بر این اساس، همه انسانها دارای رب النوع مثالی مشترک هستند؛ نفس کلی تمام انسانها را تدبیر میکند. همین مطلب در مورد حیوانات و گیاهان نیز صادق است؛ همه حیوانات دارای رب النوع حیوانی و همه گیاهان دارای رب النوع گیاهی هستند که مجموعه آنها را تدبیر مینماید. بنابراین، هر گروه از موجودات مادی یک بدن برای ربالنوع کلی خود محسوب میشوند.
- جمادات و دیدگاههای مرتبط:
اما درباره جمادات، دو دیدگاه مطرح است: دیدگاه اول، قائل به نفس جزئی برای هر ذره از جماد است که این قول ضعیف بوده و اثبات آن فوق العاده دشوار است. دیدگاه دوم (که معتبرتر تلقی میشود) معتقد است مجموعه کلی جمادات (آبها، سنگها، خاکها و …) تحت تدبیر یک نفس کلی و رب النوع مثالی قرار دارند. بر این مبنا، مجموعه جمادات یک بدن برای رب النوع جمادی در عالم ملکوت هستند. مجموعه حیوانات یک بدن برای رب النوع حیوانی و مجموعه گیاهان نیز یک بدن برای رب النوع گیاهی محسوب میشوند؛ همه انسانها هم چنین وضعیتی نسبت به رب النوع انسانی دارند.
- احاطه و تدبیر ملکوت بر مُلک (عالم ماده):
جمعبندی این نظرها آن است که عالم ماده در واقع بدن عالم ملکوت است و ملکوتیان آن را تدبیر، تکمیل و در آن تجلی میکنند و حتی حضور و نظارت تام دارند. همواره تدبیر از جانب عالم ملکوتیان صورت میگیرد و عالم ماده تحت احاطه و قیومیت آنهاست.
- نسبت نفس جزئی، رب النوع و تدبیر موجودات:
در نهایت، هر شیئی که دارای نفس جزئی باشد (مانند انسان، حیوان، گیاه)، بدن خویش را مستقیماً از طریق نفس تدبیر میکند و غیرمستقیم با ملائکه در ارتباط است. جمادات که فاقد نفس جزئی هستند، به نفوس مَلَکی (کلی) متعلق بوده و این تعلق یا به صورت یک نفس کلی مثالی بر همه جمادات، یا یک نفس ملکوتی برای هر شیء جامد است. به هر حال، هر شیء در عالم ماده که بهره ای از وجود دارد، سهمی از ملکوت را نیز داراست.
- ارتباط دائم انسان با ملکوت خود:
بنابراین، جمادات، نباتات، حیوانات و انسانها همه بهره ای از ملکوت دارند و نفس هر یک همان ملکوت او و مدبر اوست. انسان همواره با ملکوت خود در ارتباط است، مستقل از اینکه توجه یا فهم خاصی نسبت به این ارتباط داشته باشد یا نه.
- مقام ملکوتیان و درجات وجودی:
ملکوتیان (مجردات) در حقیقت دارای لطافت و شدت وجودی متفاوت هستند؛ لطافت ملائکه مانند مادیات درجات مختلف دارد. انسان با خود و در حقیقت با ملکوت خود مرتبط است و ادراک حضوری خود، همان ادراک حضوری از ملکوت خویش است. کسی که نسبت به خود شهود و ادراک حضوری دارد، در حقیقت نسبت به ملکوت و خداوند نیز چنین حضوری مییابد.
- احاطه وجودی ملکوت بر مُلک:
در پایان، نکته مهم این هست که ملکوت هر شیء احاطه وجودی بر ملک آن دارد، از جمله اینکه نفس انسان بر بدنش احاطه وجودی دارد. ملکوت احاطه قیومی و حضوری بر عالم ماده و مُلک دارد؛ یعنی عالم مثالی در باطن عالم ماده حاضر است و ملکوت در حقیقت معیت قیومیه با مُلک پیوسته است و عالم ماده به وجود ملکوت قوام یافته است. هر موجودی به میزان وجود خود بهرهای از ملکوت دارد و تدبیر او نیز از همین طریق صورت میپذیرد.