آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

  • سایر
  • مبانی تبیین لقد خلقنا الانسان فی کبد

مبانی تبیین لقد خلقنا الانسان فی کبد

مبانی تبیین لقد خلقنا الانسان فی کبد

خلاصه محتوا:

این محتوا به تبیین و تفسیر آیه «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ» می‌پردازد و بیان می‌کند که انسان به اقتضای ماهیت مخلوق بودن و نحوه وجود خود در عالم ماده، ذاتاً در رنج، سختی و نیاز آفریده شده است. فقر ذاتی، لازمه هر مخلوق است و این فقر، اصل بنیادین وجود انسان شمرده می‌شود، چنان ‌که غنای ذاتی فقط به خداوند اختصاص دارد و مخلوق هرگز در ذات خود بی‌نیاز نمی‌شود.

از طرف دیگر، ساختار وجودی انسان با طلب، خواسته و نیاز تعریف می‌شود، و خداوند که غنای ذاتی مطلق دارد، هیچ نیازی به غیر خود ندارد. حتی اگر خداوند خواسته‌ای از انسان داشته باشد، آن خواسته برای منفعت و رشد خود انسان است، نه برای نیاز خداوند.

خداوند نیازهای اصلی و اساسی جسمی و روحی انسان را به واسطه حکمت، رحمت و ربوبیت خود در دسترس قرار داده است. نیازهای حیاتی همچون آب، هوا، خاک و نور با ساماندهی حکیمانه الهی در همه جای طبیعت پراکنده شده‌اند تا انسان برای تأمین این نیازها با مشقت روبرو نشود. در همین راستا، نیازهای معنوی و روحی، آن ‌گونه که هدایت از راه نبوت و امامت، نیز به سادگی در اختیار انسان قرار گرفته است؛ فرستادن پیامبران و ائمه الهی پاسخ به اصلی ‌ترین نیاز معنوی بشر است.

سنت خداوند بر این استوار است که همه نیازهای مخلوقات از جمله انسان را با اسماء الهی خود و به صورت نظام ‌مند پاسخ می‌دهد. هر نیازی از انسان، با اسمی ویژه از اسماءالله تجلی می‌کند. نیازهای اصلی، با اسمای ذاتی و اساسی خداوند و نیازهای فرعی با اسمای فرعی و جزئی برآورده می‌شود.

سازمان خلقت و چینش اشیای عالم ماده براساس نوع و میزان نیاز انسان تنظیم شده است، به‌گونه‌ای که نیازهای ضروری‌تر، در دسترس‌تر و نزدیک‌تر قرار دارند. این اصل، حتی درباره ساختار بدن انسان نیز صادق است. حضور همه‌ جانبه خداوند و تدبیر او در عالم از همین اصل نشأت می‌گیرد.

در پایان، تأکید می‌شود که نزدیکی و معیت خداوند با انسان در همه حال ناشی از فقر ذاتی وجودی انسان و نیاز دائمی او به حق تعالی است، و این ارتباط متمرکز بر ربوبیت و تدبیر حکیمانه خداوند بر اساس ظرفیت و درجه نیاز مخلوق است.

مقدمه:

بحث ما مربوط به انسان است و به تفسیر آیه “لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ” اختصاص دارد؛ یعنی ما قطعاً و حتماً انسان را در سختی آفریدیم. مراد آن است که انسان به اقتضای مخلوق بودن، انسان بودن، نحوه وجود و نحوه خلقت خویش، در عالم ماده باید رنج بکشد و این اقتضای سنت الهی است؛ قرار نیست انسان، آسایش و راحتی کامل در عالم ماده داشته باشد.

  • فقر ذاتی مخلوقیت:

این اصل که “لقد خلقنا الانسان فی کبد”، ناشی از اصالت فقر ذاتی هر مخلوق است. انسان مانند سایر مخلوقات، مخلوق الهی است و این مخلوق بودن، ریشه در جنبه امکانی او دارد؛ چون ممکن الوجود است، بنابراین ذاتاً نیازمند و فقیراست. فقر ذاتی به معنی نیاز مستمر و همه‌جانبه است که هر مخلوقی، به جهت امکان وجودی خود، مالک آن است. این فقر ذاتی، مطلق است و در همه ابعاد حیات و وجود ما حضور دارد.

همان ‌گونه که غنای ذاتی در خداوند اصل است، فقر ذاتی نیز در مخلوق اصالت دارد. اصل در خدا قنای ذاتی و بی ‌نیازی مطلق است و اصل در مخلوق، نیاز و فقر ذاتی است. خالقیت خداوند بر صمدیت، قیومیت و غنای ذاتی او بنا شده و مخلوقیت، به فقر ذاتی، وابسته است. این تفاوت همیشه باقی است و هیچ مخلوقی هرگز از فقر کامل برکنار نخواهد بود.

  • دوام فقر در عالی ‌ترین مراتب:

حتی اگر مخلوق به عالی ‌ترین مراتب شهود، توحید، فنای ذاتی یا بقای بعد از فنا برسد، باز هم فقر ذاتی او پایان نمی‌یابد؛ بلکه این فقر، الهی می‌شود اما به اتمام نمی‌رسد و انسان همچنان مخلوق و نیازمند باقی می‌ماند، هرچند که نسبت به مراحل پیشین، شدت فقر کمتر گردد.

در یک امر، انسان و همه مخلوقات بی‌نهایت هستند و آن هم فقر است و در برابر آن، خداوند بی ‌نهایت است در غنای ذاتی و صمدیت، و فقط اوست که غنای بی‌نهایت دارد و هرگز نیازی به غیر ندارد، پس فقط او را باید طلب کرد.

  • ساختار طلب و خواسته در انسان و رابطه با خداوند:

مخلوق بودن، خود را در قالب طلب، خواسته و تقاضا نشان می‌دهد؛ چه این خواسته زبانی (لفظی) باشد و چه حالی (نمایان شدن حالت نیاز و فقر)، یا مقامی باشد (یعنی صرف مخلوق بودن ملازم با خواسته است). خداوند، چون غنای ذاتی دارد، هیچ خواسته یا نیازی به غیر خود ندارد و اگر خواسته‌ای از سوی خداوند مطرح شود، ریشه در فقر او نیست بلکه غنای ذاتی اوست که اقتضاء می‌کند این خواستن برای مصلحت و رشد خود مخلوق باشد. انسان نیازمند بندگی است تا از غنای او بهره ببرد، نه اینکه خداوند به بندگی انسان نیاز داشته باشد.

  • تدبیر خداوند در تأمین نیازهای اساسی انسان:

خداوند نیازهای اساسی و اصلی، چه جسمی و چه روحی، انسان را مبتنی بر حکمت، رحمت و ربوبیت خود در دسترس انسان قرار داده است. این اصل بر مبنای حکمت الهی است. بنابراین نیازهای اصلی ما، به راحتی و به سهولت تامین می‌شود و این جلوه‌ای از حکمت، علم، قدرت، صمدیت و رحمت خداوند است.

  • تعریف و درجه ‌بندی نیازهای جسمی و روحی:

نیازهای انسان دو گونه هستند: اصلی و فرعی؛ چه در بعد جسمانی و چه در بعد روحانی. نیازهایی اصلی ‌تر و مهم‌ ترند که قوام و حیات جسم و روح بر آنها مبتنی است. اگر نیاز اساسی بدن، همانند آب، هوا، نور و خاک برطرف نشود، جسم از کار می‌افتد و اگر نیاز اساسی روح، همانند هدایت و معنویت تأمین نگردد، روح می‌میرد.

نیازهای اساسی (چه مادی چه معنوی) سریع ‌تر و آسان ‌تر در اختیار قرار می‌گیرند و قاعده چینش و نزدیکی اشیاء عالم ماده به انسان نیز براساس میزان این نیاز است. هرچه نیازی مهم‌ تر و اساسی‌ تر باشد، در دسترس ‌تر و نزدیک ‌تر به بشر بوده و رفع آن ساده ‌تر است.

  • عناصر اساسی جسم و دسترسی فراگیر آنها:

اساسی ‌ترین نیازهای بدن انسان عبارتند از: هوا، نور و حرارت، آب و خاک. این‌ها عناصر بسیط و چهارگانه‌اند که همه جا در طبیعت گسترده شده‌اند؛ هوا برای تنفس، نور و حرارت برای روشنی و گرما، آب برای شرب و خاک برای راه رفتن و پایداری زمین، همگی آسان و فراگیر در اختیار بشر قرار گرفته‌ اند تا هیچ انسان یا حیوانی در تأمین نیازهای اصلی خود دچار مشکل نشود.

  • نیازهای اصلی روح و سنت هدایت:

همان‌طور که بدن، نیازهای حیاتی دارد، روح نیز نیازمند معنویت و تعالی است. اساسی‌ترین نیاز روح، نیاز به هدایت است که خداوند با فرستادن پیامبران و امامان این نیاز را برآورده ساخته است. این سلسله پیوسته نبوت و امامت، جلوه سنت هدایت الهی در قالب افراد معصوم است و در تمامی زمان‌ها اولیای الهی (چه حضور فیزیکی و چه روحانی) در جهان حضور دارند تا امکان دستیابی روح انسان به هدایت، همیشه فراهم باشد و قوام و بقای ظاهری و معنوی عالم تضمین گردد. (اگر حضور فیزیکی و روحانی معصومین در عالم ماده نباشد عالم بقا نخواهد داشت)

  • پاسخ الهی به نیازهای مخلوقات در قالب سنت و اسماءالله:

پاسخ‌ گویی خداوند به نیازهای جسمانی و روحانی مخلوقات، در قالب تحقق سنت‌های الهی صورت می‌گیرد که این سنت‌ها در باطن ریشه در اسماءالله دارند. هر نیازی از انسان با اسمی از اسماء الهی تأمین می‌شود؛ برای بینایی، اسم بصیر، برای شنوایی، اسم سمیع، برای قدرت اسم قادر و … هر کدام از نیازها متناسب با شأن وجودی و اسمی از اسماءالله برآورده می‌شود.

با توجه به فقر بی‌نهایت انسان و غنای بی‌نهایت حق تعالی، فقط خداوند شایسته پرستش است، چرا که فقط او ظرفیت پاسخ ‌گویی به همه نیازهای بی‌نهایت مخلوقات را داراست و باید معبود مطلق و صمد باشد.

  • درجه ‌بندی نیازها و تطابق با اسماء خدا:

همه نیازهای مادی و معنوی دارای درجه ‌بندی و اولویت‌ اند و ملاک این درجه‌ بندی، قوام و حیات است. نیازهایی که حیاتی‌ تر و اصلی ‌ترند، سریع‌ تر و آسان ‌تر در دسترس قرار می‌گیرند؛ مانند چهار عنصر اصلی برای بدن و نیاز به نبی و امام برای روح. قوام خلقت الهی نیز با همین ترتیب آغاز شد که نخستین مخلوق نبی بود و آغاز خلقت با نبوت و هدایت شکل گرفت.

  • تطابق نیازهای اساسی و اسماء الهی:

تجلی اسماء الله برای مخلوقات، خصوصاً انسان، مبتنی بر نوع نیازهای اصلی و فرعی است. نیازهای اساسی ما با اسماء ذاتی خداوند و نیازهای فرعی با اسمای فرعی پاسخ داده می‌شود. خداوند براساس ظرفیت هر مخلوق، نوع نیاز و میزان آن، به تناسب، اسمی از اسماء خود را تجلی می‌دهد.

  • چینش عالم براساس نیاز انسان:

نحوه استقرار و فاصله اجزای عالم ماده با انسان، براساس نوع و اندازه نیاز او تعیین می‌شود؛ مثلاً فاصله خورشید تا زمین براساس نیاز انسان به نور و حرارت تنظیم شده و هر آنچه نیاز اساسی ‌تری باشد، در دسترس‌ و نزدیک ‌تر است (همانند حضور فراگیر هوا، آب، نور). این قانون حتی درباره اجزای بدن هم جاری است: اعضای ظاهر مانند چشم و گوش، به سبب ضرورت بیشتر، در دسترس‌ تر بوده و اعضای درونی مانند کلیه و کبد دورترند.

  • حضور دائمی و سریانی حق تعالی:

حضور همه‌ جانبه و سریانی خداوند در عالم، پاسخی به این نیاز دائمی و بنیادی مخلوقات است؛ چنان ‌که فقر ذاتی ما ایجاب می‌کند خداوند همواره قریب و حاضر باشد، هر لحظه از او طلب کنیم و او اجابت نماید. سر آیات “انی قریب اجیب دعوت الداع” و “ونحن اقرب الیه من حبل الورید” همین است که خداوند همواره و در همه حال، به نیازهای اساسی بشر قریب است و از همه چیز به ما نزدیک ‌تر است.

دلیل اینکه روح انسان در همه جای بدن پخش و پراکنده می باشد نیز این هست که هر جزئی از بدن برای حیات و تدبیر نیاز به نفس ناطقه (روح) دارد.

گفتارهای مشابه