بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه محتوا:
این محتوا به بررسی مفهوم زیبایی در هستی از دیدگاه الهی میپردازد و استناد به دیدگاه صدرالمتألهین، وجود را مساوی با زیبایی دانسته و تأکید میشود که تمام زیباییها از هستی و وجود خداوند سرچشمه میگیرند. زیبایی درجات و مراتبی دارد و خداوند بر اساس حکمت، قدرت و علم خود، این زیباییها را در عالم توزیع کرده است. زشتی در ذات مخلوقات وجود ندارد، بلکه مربوط به افعال انسانها است. زیبایی مخلوقات جلوهای از زیبایی حق است و انسان برای دیدن این زیباییها باید اهل توجه و نظر باشد. هر عضوی از بدن و هر شیء در عالم، زیبایی خاص خود را دارد و این زیباییها به هم پیوستهاند. شناخت زیباییها یکی از راههای شناخت خداوند است. برای احساس زیباییها باید به آنها توجه کرد و از طریق درک آنها لذت برد. زیباییها هستی و حیات دارند و توجه ما به اشیاء، تأثیری متقابل ایجاد میکند. نهایتاً، دیدن کل عالم به عنوان یک مجموعه زیبا، باعث آرامش و دوری از خستگی میشود و درک توحیدی را به همراه دارد.
مقدمه:
موضوع بحث، نظر به زیباییهای هستی است. خداوند وجود و هستی نامتناهی است . به تعبیر مرحوم صدرالمتألهین (رحمت الله علیه)، وجود مساوی با زیباییها و جمال است. وجود مطلق، زیبایی مطلق است و تمام زیباییها از هستی ریشه گرفته اند، منشأ زیباییها وجود و هستی است. وجود درجات و مراتبی دارد، زیباییها نیز درجات و مراتب دارد.
- ریشه تمام زیباییها در وجود خداوند:
خداوند زیبایی و هستی مطلق است و همه زیباییها از او ریشه میگیرد و به او ختم میشود. هر موجودی سهمی از وجود و زیبایی دارد. غیر از حق، کسی همه زیباییها را ندارد. فقط خدا جمال و زیبایی مطلق است و به هر مخلوقی تمام زیباییها را نداده، بلکه هر مخلوقی از زیبایی سهمی دارد. زیباییها از وجود است، ( زیباییها به قوت وجود وابسته هستند).
- زیباییها به کمالات و نحوه وجود وابسته هستند:
زیباییها به کمالات و نحوه وجود وابسته هستند. آنکه نحوه ای از وجود ندارد، نحوه ای از زیبایی ها را ندارد. آن که وجود ندارد کمال هم ندارد و کسی که کمال دارد هستی و زیبایی دارد ، کسی که کمال ندارد زیبایی هم ندارد. پس “نیستی” زیبایی ندارد چون اصلا تحققی ندارد تمام زیبایی ها از وجود است. زیبایی ها یکسان ، یکنواخت و یک اندازه نیستند و متفاوت هستند.
- توزیع زیباییها بر اساس حکمت، قدرت و علم الهی:
خداوند زیباییها را بر اساس حکمت ، قدرت و علم خود تقسیم کرده است، تقسیم ، توزیع و پخش کردن زیباییها در عالم امری حکیمانه است. یعنی خداوند زیباییها را در تمام مخلوقات تقسیم کرده است که این نشانه حکمت و رحمت خدا می باشد که همه زیبایی داشته باشند، از طرفی دیگر نشان دهنده قدرت و علم خدا هست که میتواند زیباییها را در همه ایجاد کند و در کل یکی از راههای اثبات علم ، قدرت و حکمت الهی، تقسیم و توزیع زیباییها در عالم است.
- زشتی در عالم وجود ندارد:
به هر چیزی در هر جایی که نظر و توجه کنید، زیبایی میبینید. چون در هر جایی در هر مظهر و مرتبهای (وجود) هست زشتی در عالم وجود ندارد، اگر زشتی میبینید مربوط به رفتار انسانها می باشد. زشتی مربوط به فعل است، زشتی در ذات مخلوق وجود ندارد.( زشتی در مقام فعل مخلوق هست و نیز مربوط به فعل انسان است).
- زشتی مربوط به فعل انسان است:
اولاً زشتی در مرحله ذات نیست (خدا آفریننده ذات زشت نیست)، ثانیاً زشتی مربوط به فعل است، ثالثاً زشتی مربوط به فعل انسان است نه فعل مخلوقات. فعل هیچ حیوان، گیاه و جمادی زشت نیست بلکه افعال آن ها عین زیبایی است.
افعال انسان دو دسته میشود: افعال تکوینی انسان عین زیبایی است.( یعنی هر فعلی که تکویناً از ما صادر میشود عین زیبایی است.) همانطور که افعال تکوینی شیطان عین زیبایی و خیر است. اما در بعد تشریعی افعال انسان میتواند زشت یا میتواند زیبا باشد. زمانی که یک فعل مربوط به طاعت الهی است و بر محور شریعت است آن فعل زیبا است و زمانی که آن فعل معصیت الهی است زشت می باشد.
زشتی فقط در مرحله فعل هست، آن هم فعل انسان ، فعل و ذات هیچ مخلوقی زشت نیست. همان گونه که ذات هیچ مخلوقی شر نیست و شر مربوط به مرحله فعل است و همچنین مربوط به برخی از افعال انسان هست که با برخی افعال دیگر او مقایسه میشود.
- زیبایی مخلوقات، زیبایی حق است:
زیبایی مخلوقات، زیبایی حق است. یعنی زیبایی خدا هست که در مظاهر ظاهر شده و هیچ مخلوقی از خودش زیبایی ندارد. مخلوق در هیچ چیزی استقلال ندارد از جمله زیبایی، زیبایی ها را به خداوند نسبت می دهیم که نقاش طبیعت و مصور است.
- زیبایی خدا در خلقت متجلی است:
خدایی که جمال مطلق را دارا هست زیبایی میدهد. بنابراین اشیاء از وجود زیبا، صورتگری شده اند و اگر خداوند خود زیبا نباشد نمیتواند زیبایی خلق کند. پس خداوند خود زیبا و عین زیبایی است که میتواند زیبایی را در دیگران تعبیه کند.
زیباییها نه تنها یکسان نیستند بلکه از یک نوع نیز نمی باشند. زیباییها اشکال ، ابعاد و زوایای مختلف دارد (انواع آن) ، همچنین زیباییها درجه دارند.
- انواع و درجات زیبایی:
زیبایی چهره یک نوع زیبایی است که با توازن همراه است و در کل زیباییها با توازن و تعارض همراه هست. زیبایی بیان یک نوع زیبایی است که همان فصاحت و بلاغت می باشد. زیبایی دانایی ، اندیشه ، حافظه، عاطفه ، فهم و درک هر کدام نوعی از زیبایی هستند و در حقیقت هر کمالی ذاتاً زیبا می باشد.
بنابراین زیباییها اختصاص به چهره ندارد، تمام کمالات زیبایی هستند. زیبایی فهم کمتر از زیبایی کلام و زیبایی چهره نیست. پس زیباییها ابعاد مختلف دارد و در هر بعدی هم درجات و مراتبی دارد . یک شخص از تمام زیبایی ها بهره مند نیست و هر فردی زیبایی های خاص خود را دارا هست و این حکمت ، قدرت و عظمت الهی است که زیبایی ها را در تمام مخلوقات از یک شکل و یک نوع ایجاد نمیکند بلکه به شکل انواع و ابعاد مختلف این زیبایی ها را ایجاد و انشا میکند.
- توجه و نظر فقیهانه برای دیدن زیباییها:
زیباییها در عالم وجود دارد اما انسان برای دیدن زیباییها باید اهل توجه و نظر کردن باشد ، نظر فقیهانه و عمیق در عالم داشته باشد تا زیباییها را ببیند. به هستی اشیا اگر توجه کنیم زیبایی آن ها را می بینیم، روح باید به هستی اشیا توجه کند نه به چیستی اشیا زیرا زیبایی ها در بعد هستی اشیا وجود دارد.
- زیبایی در تمام اعضای بدن و اشیاء جاری است:
هر عضوی زیبایی های خاص خودش را دارد . مثال: چشم، زبان، قلب، کلیه و کبد هر کدام زیبایی خود را دارا هستند. علاوه بر اینکه مجموعه بدن هم که یک کل واحد است زیبایی خاص خود را دارد. پس زیبایی در تمام بدن انسان ساری و جاری هست همچنین زیبایی در تمام تار و پود اشیا جاری است.
- خداوند ترسیم کننده زیباییهاست:
زیبایی ها از خداوند زیبایی گرفته اند و جمال از او جمال گرفته و فقط او زیبایی ها را ترسیم میکند. غیر از خداوند کسی نمی تواند عالم هستی را به این زیبایی بیافریند. زیبایی ها در تمام اشیا نیز وجود دارد، فرقی ندارد که این شیء مادی باشد یا شیء مجرد، انسان یا حیوان و گیاه باشد.
- زیبایی، راهی برای شناخت خداوند:
یکی از راه های شناخت حضرت حق وجود زیبایی ها در عالم هست.( ان الله جمیل و یحب الجمال: خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد). یکی از اسماء الهی اسم جمیل است که یک راه شناخت خدا و یک آیت الهی است. همانطور که از راه قدرت خداوند را می شناسیم و (قدرت اسمی از اسما الهی) است از راه جمال و زیبایی نیز خدا را می شناسیم و باید به این آیت نظر کنیم. اگر توجه و نظر کردیم، زیبایی ها را احساس خواهیم کرد.
صرفاً بودن زیبایی ها در عالم هستی بر ما موثر نیست بلکه با توجه کردن هست که می توانیم آن ها را احساس کنیم. همانطور که صوت های زیبایی در عالم وجود دارند اما انسان تا توجه نکند با سامعه و گوش خود آنها را احساس نمیکند و وقتی احساس و ادراک میکند لذت میبرد.(پس زیبایی ها را باید توجه و نظر کنیم تا درکشان کنیم و با درک کردنشان لذت آن ها را حس می کنیم.) فقط بودن زیبایی ها اثر بخش نیست بلکه زیبایی ها را باید دید، احساس و لمس کرد. مثال: با چشم زیبایی ها را می بینیم و احساس می کنیم، با گوش صداهای زیبا را احساس می کنیم و با عقل معانی زیبا را احساس می کنیم که این احساس و دیدن و لمس کردن ، با توجه و نظر امکان دارد و بعد از احساس کردن، لذت وجودی آنها را می یابیم و حس می کنیم.
- زیباییها، هستی و حیات دارند:
زیبایی ها، هستی و حیات ، درک و فهم دارند. وقتی می گوییم شیئی زیباست خود وجود شیء زیبایی خود را می یابد و حس میکند و وقتی ما به آن شئ نظر و توجه می کنیم، نظر و توجه ما را نیز حس میکند. اشیاء توجه به احساس، نظر، فهم و توجه ما دارند. پس توجه ما را احساس میکنند و به آن پاسخ می دهند.
ما اگر به آنها توجه کردیم آنها نیز به ما توجه می کنند و همین احساس و ادراکی که ما به عالم داریم، عالم از ما دارد.( یعنی هر شیء همین احساس و توجه را نسبت به ما دارد.) چرا اینگونه است؟ چون عالم پیوستگی دارد تمام عالم هستی با هم در ارتباط اند بخاطر این پیوستگی های وجودی این درک و فهم متقابل هست و از احساس و فهم هم باخبر می شوند. (احساس آنها از زیبایی های عالم به کل عالم منتقل میشود.) در نتیجه اگر به یک گل، زیبا نظر کردی ، احساس کردی و لذت بردی این به کل عالم سریان پیدا میکند. کل هستی به زیبایی های هم توجه و نظر دارند و آن را احساس میکنند یک احساس از زیبایی در کل عالم اثر دارد، یک فهم زیبایی در کل عالم اثر دارد. پس موجودات عالم زیبایی های همدیگر را درک و احساس میکنند و زیبایی های همدیگر را علاوه بر درک کردن، تکمیل میکنند. یعنی احساس و فهم موجودات از هم مکمل یکدیگر است، فهم و احساس همدیگر را تکمیل میکنند.
در نتیجه احساس یک انسان و یک مخلوق در احساس کل هستی اثر دارد و فهم یک انسان در کل عالم اثر دارد. چون کل عالم به هم وصل است پس تاثیر و تأثر متقابل از هر مخلوق و انسانی بر کل هستی از جهت احساس و ادراک و تعقل وجود دارد. (صاحب ادراک در واقع صاحب تاثیر هست).
پس از آن جهت که هر شئی نظر به دیگران دارد، احساس و ادراکی از آنها دارد و تاثیر می پذیرد و از اون جهت که خودش مورد نظر و توجه دیگران هست برای دیگران یه احساس و ادراک و فهمی و لذتی ایجاد میشه.
اگر انسان توجه و نظر به امری کرد اثر می پذیرد و فهم و احساسی پیدا میکند. با هر توجه کردنی یک نحوه حضور پیدا میشود که این ها دید حضوری ، شهودی و اشراقی به عالم هست. (پس اگر کل عالم را زیبا ببینید احساس خستگی پیدا نمیکنید و احساس آرامش میکنید).
کل عالم متقارن و متوازن هست و نگاه به عالم، نگاه توازن و تقارن هست و این نیز یک زیبایی است.” بالعدل قامت السماوات والارض”: عالم بر اساس عدالت و عدل هست. یعنی عدالت خداوند همه جا ساری و جاریست و عدالت اقتضا میکند همه جا زیبا باشد پس بر اساس عدل آن، زیبایی های خدا در همه عالم ساری و جاری است. زیبایی های خدا در تار و پود اشیاء هست و هیچ مخلوقی محروم از زیبایی ها نیست.(تمام مخلوقات سهمی از زیبایی دارند.)
- دیدن مجموعه زیباییهای جزئی در کنار هم:
زمانی هست که به یک شیء نگاه می کنیم و یک شی مجموعه ای از زیبایی های جزئی است و یک زیبایی کلی هم در آن وجود دارد و ما باید تمام زیبایی های یک مخلوق را با هم ببینیم. در عالم هستی که نگاه میکنیم هر شیئی مجموعه ای از زیبایی ها هست . کل زیبایی های هستی را باید با هم دید و این قاعده در یک مخلوق نیز همین گونه است.
پس زیبایی ها را در یه مرحله جدا جدا میبینیم و در یک مرحله تمام زیبایی ها را با هم میبینیم. زیبایی های مادی زیبایی هستند و زیبایی های معنوی هم زیبایی هستند ، تمام زیبایی های یک مخلوق به هم متصل است.( تمام زیبایی های عالم هم به هم اتصال دارد) و زیبایی های هر فردی با همدیگر در ارتباط است.
تمام زیبایی های عالم به هم ارتباط و اتصال دارد و مکمل همدیگر هستند. زمانی که کل زیبایی های یک مخلوق را زیبایی واحد ببینیم این یک نگاه وحدانی است و زمانی که کل زیبایی های عالم را زیبایی واحد ببینیم این نیز، نگاه وحدانی بسیار بالاتری می باشد و زمانی که کل زیبایی جلوه و متجلی را یک زیبایی ببینیم نهایت درک توحیدی و فهم حضوری توحیدی هست.