خلاصه محتوا:
در این محتوا، ده نکته اساسی در باب ارتباط نفس و بدن براساس حکمت متعالیه صدرایی تشریح میگردد. ابتدا این موضوع شرح داده می شود که ارتباط نفس و بدن نه تنها واقعی و وجودی است، بلکه این رابطه بسیار عمیق و اثرگذار است؛ به گونهای که هر دو بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. نخستین اصل آن است که نفس ناطقه به نوعی امتداد وجودی بدن و مرتبه بالاتر آن است؛ به عبارت دیگر، حقیقت انسانی مراتب مختلفی دارد که از بدن (مرتبه نازله)، به نفس و سپس روح مجرد تقسیم میشود. هر چه بدن لطیف تر و معتدلتر باشد، زمینه ظهور نفس بهتر میشود. اصل دوم بر اهمیت تأثیر و تأثر متقابل بین نفس و بدن تاکید میکند. در اصل سوم، توضیح داده میشود که برای ارتباط میان موجود مجرد (نفس) و جسم مادی (بدن)، به واسطهای لطیف چون عصب یا روح بخاری نیاز است.
در اصول چهارم تا ششم، به نقش اجزای اصلی و فرعی بدن برای انجام کارهای نفس، ارتباط توأمان اعضای بدن با یکدیگر، و تأثیر تفاوت عناصر و بافتهای سلولی بر کارکردهای خاص هر عضو پرداخته میشود. اصل هفتم و هشتم به تفاوت در لطافت اعضای بدن و اهمیت دستگاههای ارتباطی مانند مغز، قلب و دستگاه عصبی در ایجاد رابطه قوی تر با نفس اشاره دارد. در ادامه، بیان میشود که دستگاههای لطیف تر کارکردهای ادراکی و تدبیری بیشتری دارند و به نفس نزدیک ترند، و در نهایت نتیجه گرفته میشود که لطافت، اعتدال و وحدت، سه شاخصه اساسی برای شدت و کیفیت ارتباط اعضا با نفس هستند. هر چه یک عضو بدن لطیف تر و معتدل تر باشد، وحدت و ارتباط آن با نفس قوی تر خواهد بود.
مقدمه :
بحث ما در ارتباط با نکات دهگانه در ارتباط نفس با بدن است. براساس مبانی حکمت صدرایی، میان نفس و بدن ارتباطی وجود دارد و این ارتباط بسیار تنگاتنگ و عمیق است. این ارتباط، ارتباطی وجودی، عینی و خارجی است؛ یعنی نفس و بدن واقعاً به هم مرتبط هستند و بر یکدیگر اثر میگذارند. برای تبیین این موضوع باید به اصول و نکات ده گانهای توجه شود که این نکات مکمل و مؤید یکدیگرند و رابطه طولی با هم دارند.
- اصل اول: نفس ناطقه امتداد وجودی بدن:
اولین اصل این است که نفس ناطقه ما امتداد وجودی بدن است و ادامه بدن محسوب میشود. هنگامی که بدن به اوج لطافت و اعتدال میرسد، نفس در آن ظهور پیدا میکند. بدن، مرتبه نازله نفس است. این مسئله در جای خود باید به صورت جداگانه و مفصل تبیین شود، بهگونهای که گفته میشود النفس جسمانیت الحدوث و روحانیت البقا. بنابراین، بدن امتداد وجودی نفس است. حقیقت انسانی سه مرتبه دارد: ابتدا بدن، سپس نفس و در مرحله سوم روح مجرد. این مراتب یک حقیقت واحد هستند که از یکدیگر جدا نبوده و به هم متصل اند؛ تفکیک بدن و نفس ناطقه ممکن نیست و این دو ارتباط وجودی دارند. وقتی این ارتباط وجودی برقرار باشد، تأثیر و تأثر بین شان نیز اجتناب ناپذیر است.
- اصل دوم: رابطه تأثیر و تأثر دو سویه :
اصل دوم بیان میکند که وقتی ارتباط وجودی تنگا تنگ برقرار شود، رابطه تأثیر و تأثری نیز میان نفس و بدن ایجاد میشود. این اصل برگرفته از قاعده النفس و الجسم و یتعا کسان ایجاباً و اعدادا از حکیم بوعلی سینا است که بیان میکند نفس و بدن به صورت متقابل بر یکدیگر اثرگذارند. بدن از نفس تأثیر میپذیرد و نفس نیز تأثیراتی از بدن میگیرد؛ بنابراین این رابطه همواره دو سویه است.
- اصل سوم: نیاز نفس به واسطه لطیف میان جسم و مجرد:
در اصل سوم مطرح میشود که نفس به عنوان موجودی مجرد، برای برقراری ارتباط با بدن مادی و جسمانی، به یک واسطه لطیف نیاز دارد؛ این واسطه میتواند عصب یا آنچه که برخی روح بخاری مینامند، باشد. روح بخاری همان بخار لطیفی است که از خون متصاعد میشود و واسطه میان نفس و بدن به شمار می رود. نفس به وسیله این جسم لطیف، چه عصب باشد چه روح بخاری، با بدن ارتباط برقرار میکند. این جسم لطیف باید به مرز تجرد نزدیک باشد، اعتدال زیادی داشته باشد، و از سوی دیگر، ویژگیهایی از جسم بودن را نیز حفظ کند تا بتواند حد واسط باشد.
- اصل چهارم: دسته بندی اجزای بدن برای فعالیتهای نفس:
در اصل چهارم تأکید میشود که نفس ناطقه برای رفع حوائج خود، دو دسته اجزا یا دستگاه ایجاد میکند: اجزای اصلی و اجزای فرعی. بدن در ابتدا واسطه و ابزاری است که نفس امور خود را به واسطه آن انجام میدهد. اجزای اصلی، مانند مغز و قلب، لطیف تر هستند و اجزای فرعی مانند دست، پا، ناخن و موها در مرتبه پایین تری قرار دارند. مغز و قلب، به دلیل لطافت بیشتر، ارتباط اولیه با نفس دارند و سایر اعضا در مراتب بعدی قرار میگیرند. وحدت، لطافت و اعتدال هر جز، رابطه آن را با نفس تقویت میکند. اجسام لطیفتر، سریعتر و قویتر با موجود مجرد (نفس) مرتبط میشوند. مثال چوب و دود برای توضیح میزان لطافت و ارتباط بهتر جسم لطیف با مجرد بیان میشود؛ دود لطیفتر و کمتر جرم دارد، به وحدت نزدیک تر است و ارتباط سریع تری با مجرد برقرار میسازد. بنابراین، هر قدر جسم لطیف تر باشد به وحدت و تجرد نزدیک تر است و رابطه قویتری با نفس دارد.
- اصل پنجم: ارتباط مادی همه اجزای بدن با یکدیگر:
در اصل پنجم بیان میشود که تمامی اجزای بدن، با هم ارتباط مادی دارند و هر عضوی با کلیه اعضای بدن در ارتباط است. نوع و مرتبه این ارتباط، متناسب با ساختار مادی هر عضو است؛ بنابراین قلب، کلیه، ریه، چشم و گوش براساس ساختار و نوع بافت شان با هم ارتباط دارند و این ارتباط واقعی و مادی است.
- اصل ششم: تاثیر عناصر و بافت سلولی بر خاصیت هر عضو:
اصل ششم تأکید میکند که ساختار مادی هر سلول و هر عضو(مثل :چشم ، گوش و کلیه و…) شامل بافت هایی با عناصر مختلف است (مانند کلسیم، پتاسیم، سدیم، منیزیم و…). ترکیب این عناصر، زمینه بروز آثار خاص در هر عضو را فراهم میکند. به همین جهت با گوش نمی توان دید و با چشم نمی توان شنید، زیرا عناصر و ترکیبهای خاصی برای هر عملکرد لازم است. این تفاوت عناصر در اعضا باعث تفاوت در کارکرد، ارتباطات درونی و نظام عملکردی هر اُرگان میشود.
اصل هفتم: تفاوت در لطافت اعضای بدن:
در اصل هفتم بیان میشود که اعضای بدن درجه لطافت یکسانی ندارند. اعضای لطیف تر جسمیت کمتری دارند و زمینه مساعد تری برای ارتباط با نفس دارند. اعضایی مانند قلب و مغز لطافت بیشتری دارند، لذا رابطه آنها با نفس قوی تر و سریع تر است و وحدت و اعتدال بیشتری دارند. تقسیم بندی اندامها براساس لطافت، در حوزه پزشکی کاربردی است. به این معنا که اعضای لطیف تر رابطه شان با نفس کامل تر و سریع تر است؛ اگرچه نفس همه جا حضور دارد اما میزان تجلی آن در اعضای مختلف تفاوت دارد.
- اصل هشتم: اهمیت دستگاههای شبکه ای و سیستمی:
اصل هشتم بر این نکته تأکید دارد که دستگاههای مهم بدن مانند مغز، قلب و به ویژه سیستمهای ارتباطی مانند سیستم عصبی و گردش خون به علت لطافت و شبکه ای بودن خود، نقش اساسی در ارتباط با نفس دارند. دستگاههای ارتباطی به دلیل پراکندگی و سریان در کل بدن و لطافتشان، برای رابطه سازی مناسب تر هستند و مغز و قلب و سیستم عصبی قوی ترین ارتباط را با نفس برقرار میکنند.
- اصل نهم: دستگاههای لطیف و هویت ادراکی و تدبیری:
در اصل نهم توضیح داده میشود که دستگاههای لطیف تر مانند مغز و قلب، فعالیتهای ادراکی و تدبیری را عهده دار هستند و به دلیل لطافت و ارتباط بیشتر با نفس، نقش ادراکی و مدیریتی پررنگ تر دارند.
- اصل دهم: رابطه لطافت، اعتدال و وحدت در ارتباط با نفس:
در اصل دهم، بیان میشود که لطافت معادل اعتدال است؛ به این معنا که لطیف ترین اعضا، معتدل ترین نیز هستند. هر چه اعتدال و وحدت در یک عضو بیشتر باشد، آن عضو به ملکوت و غیب یعنی همان نفس ناطقه انسان نزدیک تر است. بنابراین دستگاه عصبی، مغز و قلب به مرز تجرد نزدیک و با نفس ناطقه شباهت بیشتری دارند. همچنین لطافت با وحدت نیز رابطه دارد؛ هر چه جسم لطیف تر باشد وحدانی تر است و پراکندگیاش کمتر میشود.