آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

نسبت بین لفظ و معنا

خلاصه محتوا: 

در این محتوا، موضوع «نسبت بین لفظ و معنا» از منظر معرفتی و فلسفی بررسی می‌شود. ابتدا  با طرح این سؤال آغاز می‌شود که آیا بین لفظ (کلمه) و معنا رابطه‌ای وجود دارد یا این دو هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. برای ورود به موضوع، به ریشه‌های حروف الفبا اشاره می‌شود وهمچنین اشاره می شود که تمامی حروف در حقیقت اشکال و حالات مختلف یک اصل واحد، یعنی «حرف الف» هستند و سایر حروف، جلوه‌های گوناگون این حقیقت واحدند. همچنین برای شکل ‌گیری و تمایز حروف به نقطه نیاز است؛ چرا که نقطه است که به حروف امکان تلفظ و تمایز می‌دهد. 

همچنین بر این نکته تأکید می‌شود که بدون نقطه، حروف قابل ادای لفظی نبوده و بدون تلفظ، هیچ معنایی حمل نمی‌شود. بنابراین حمل معنا وابسته به ملفوظ شدن است. سپس نسبت لفظ و معنا با مثال‌هایی چون واژه «آب» توضیح داده می‌شود؛ بدین صورت که لفظ «آب»، دال بر مفهوم و حقیقت وجودی آب است. اینجا سه مرتبه برای هر شیء مطرح می‌شود: لفظ، معنا و حقیقت. این مراتب دارای پیوند طولی بوده و جدا ناشدنی‌اند. مانند ارتباط ظاهر و باطن یا بدن و روح که همواره با یکدیگر همراه‌اند. 

ضمن بیان رابطه میان الفاظ و معانی، تأکید می‌شود که الفاظ نقش حامل معانی را دارند و بدون ارتباط لفظ و معنا، شناخت و فهم تحقق نمی‌یابد. همچنین میان امور مادی و غیرمادی تمایز وجود دارد. بساطت و وحدت اصل شناخته می شود که از آن تکثّر حروف (از الف) و اعداد (از واحد) به دست می‌آید. در پایان نیز مجدداً به اهمیت نقطه و سریان آن در تمامی حروف اشاره شده و الف را منشأ همه حروف، و واحد را منشأ همه اعداد معرفی شده؛ مانند اینکه تمام کثرت‌ها بازگشت به وحدت دارند.

این محتوا در مجموع به پیوند بنیادین و جدایی‌ ناپذیر لفظ و معنا و ریشه‌ های وحدت و کثرت در زبان و معرفت می‌پردازد و نقشی بی‌بدیل برای «حرف الف» و نقطه قائل می‌شود.

  • آغاز محتوا و طرح موضوع نسبت لفظ و معنا:

 نسبت بین لفظ و معنا مربوط : این موضوع یکی از مباحث بسیار شگفت ‌انگیز و قابل توجه در قلمرو معرفت ‌شناسی است و بررسی آن ابعاد عمیقی دارد. اکنون این سؤال را مطرح است که آیا میان لفظ و معنا رابطه ‌ای وجود دارد یا چنین نسبتی وجود ندارد؟

  •  بررسی حروف و منشأ آن‌ها:

پیش از ورود دقیق به  موضوع  نسبت لفظ و معنا، لازم است ابتدا موضوع حروف و عدد را مورد بررسی قرار دهیم. در واقع، اگر دقیق بنگریم، تنها یک حرف اصلی وجود دارد و آن «حرف الف» است. سایر حروف الفبا عملاً اشکال و حالات مختلف همین حرف واحد هستند. زمانی که به «حرف الف» اشکال و حالات مختلف می‌بخشیم، حروف الفبا پدید می‌آیند. به عنوان نمونه، اگر به حرف الف به تعداد بیست و شش یا بیشتر، شکل بدهیم، مجموعه حروف الفبا به دست می‌آید. بنابراین، می‌توان گفت که همه حروف الفبا از یک منبع واحد منشأ می‌گیرند و آن منبع، حرف الف است. سایر حروف، حالات و جلوه‌های مختلف همین حقیقت واحدند و ظهورات و احوال «حرف الف» محسوب می‌شوند.

  • نقش نقطه در تمایز و تلفظ حروف:

کلمات و الفاظ از ترکیب و پیوست چند حرف حاصل می‌شوند. حرف الف می‌تواند حالات و اشکال متنوعی به خود گیرد و ما این اشکال را نامگذاری می‌کنیم. برای اینکه حروف نام و لفظ بیابند، نیاز به نقطه دارند. در واقع، حروف به واسطه نقطه تلفظ ‌پذیر می‌شوند؛ اگر حرفی فاقد نقطه باشد، قابل تلفظ نخواهد بود. به عنوان مثال، با یک نقطه، حرف «ب» به وجود می‌آید؛ با دو نقطه، حرف «ت»؛ با سه نقطه، حرف «ث» و مانند آن.

بنابراین، حروف بی‌نقطه قابل نوشتن هستند، اما خواندن و تلفظ آن‌ها ممکن نیست. در واقع، لفظ یک حرف یا کلمه به واسطه نقطه ادا و خوانده می‌شود.

  •  ضرورت تلفظ برای حمل معنا:

اگر نقطه وجود نداشته باشد، هیچ حرفی به زبان جاری نمی‌شود و تا زمانی که کلمه تلفظ نشود، تحقق نمی‌یابد. بدون تلفظ، کلمه نمی‌تواند معنا را با خود همراه سازد و تبیین هم در این حالت به وقوع نمی‌پیوندد. شرط تحقق تبیین، تلفظ (ملفوظ شدن) کلمه است. برای اینکه یک شیء یا لفظ دارای معنا باشد، ضروری است که تلفظ شود و معنا را منتقل کند. بنابراین، معنا داشتن الفاظ منوط به ملفوظ شدن آن‌هاست.

  •  خاصیت معنا‌داری الفاظ و مراتب وجودی هر شیء:

الفاظ و کلمات، خاصیت معنا‌ داری دارند؛ هر لفظی معنایی دارد و هر معنا بیانگر یک واقعیت، وجود یا ذات است. به عنوان نمونه، مفهوم «آب» و لفظ «آب»؛ لفظ «آب»، مفهوم آب را می‌رساند و این معنا اشاره به ذات و حقیقت آب دارد. پس هر شیء سه مرتبه دارد: لفظ، معنا و حقیقت. این مراتب به صورت طولی و دارای پیوند و استمرار هستند.

  •  نسبت طولی میان لفظ، معنا و حقیقت:

این سه مرحله که به ترتیب لفظ، معنا و حقیقت هستند، هر یک در امتداد و طول دیگری قرار دارند. لفظ، مرتبه محسوس و آشکار است؛ معنا لطیف ‌تر، غیرمحسوس و باطنی است؛ و حقیقت، مرحله نهایی و اصل وجودی هر شیء می‌باشد. بنابراین، میان لفظ و معنا، نسبتی همانند بدن و روح برقرار است؛ لفظ ، جسم و ظاهر است و معنا، روح و باطن. هر چه معنا لطیف ‌تر باشد، لفظ پنهان‌ تر می‌شود؛ این دو لازم و ملزوم یکدیگرند و رابطه ‌ای جدایی ‌ناپذیر میان‌ شان حکم فرماست. هر واقعیتی که درعالم لطیف تر باشد پنهان تر است مانند معنا نسبت به لفظ . اموری که لطیف ترند بساطت شان بیشتر است.

  • بررسی مفهوم وحدت و کثرت در حروف و اعداد:

در ادامه  مفهوم بساطت و وحدت مطرح می شود. در امور مادی چهار عنصر ساده (آب، خاک، هوا، آتش) وجود دارد که آن‌ها در نهایت سادگی و وحدت هستند و مرکبات تنها از ترکیب این عناصر پدید می‌آیند. در امور غیرمادی نیز بساطت و وحدت وجود دارد و هر چه واقعیت بسیط‌ تر باشد، وحدتش افزون ‌تر است. هر چقدر وجود وحدانی ‌تر باشد، شدت و وسعت بیشتری خواهد یافت. بنابراین، کثرت معلول وحدت است و همواره بازگشت همه کثرت‌ها به وحدت خواهد بود.

  •  جدایی ‌ناپذیری لفظ و معنا:

لفظ و معنا از یکدیگر جدا شدنی نیستند، همان طور که ظاهر و باطن غیرقابل تفکیک ‌اند. ارتباط لفظ و معنا همانند ارتباط بدن با روح و ظاهر با باطن است و هیچ کدام بدون دیگری تحقق نمی‌یابد. اسراری در وجود حروف نهفته است که سبب می‌شود آن‌ها بتوانند حامل معانی باشند، حتی با اینکه حروف جسمانی و مادی‌اند اما معنا بی‌ماده است.

  • نقش نقطه در زبان و سریان آن در حروف:

قرابت و مناسبت میان لفظ و معنا، با وجود تفاوت مرتبه آن‌ها، برقرار است. لفظ محسوس است و معنا، مجرد و غیرمادی؛ اما لفظ محسوس می‌تواند معنای مجرد را حمل کند. نقطه عامل ملفوظ شدن الفاظ و حامل معانی است و سریان نقطه در سراسر حروف وجود دارد. تمامی حروف دیگر، حالات و اشکال مختلف «الف» هستند و مبدأ آن‌ها همان «الف» واحد است. نقطه نه تنها در همه حروف جریان دارد، بلکه این تسری در هر حرفی به نوعی حاضر است.

  •  مقایسه با اعداد و سریان وحدت:

در بحث اعداد نیز وضعیت مشابهی برقرار است. همان گونه که حروف از «الف» واحد منشأ می‌گیرند، اعداد نیز از «واحد». واحد، اصل و بنیاد همه اعداد است اما خود، عدد محسوب نمی‌شود؛ بلکه اعداد حاصل تکرار واحد هستند. دو، یعنی دو بار تکرار واحد؛ هزار، یعنی هزار بار تکرار واحد؛ بنابراین، از تکرار واحد، عدد حاصل می‌شود و از تکرار الف، حروف ساخته می‌شوند.

  •  بازگشت کثرت به وحدت و سریان در هستی:

در نهایت، هر کثرتی به وحدت بازمی‌گردد. چنانکه تمام اعداد به «واحد» و تمام حروف به «الف» بازگشت دارند. نقطه، جریان و سریان خود را در تمامی حروف داراست؛ اما چنین سریانی در اعداد وجود ندارد. اعداد در واقع تکرار همان واحد هستند و هر عدد تشخص و تعیّن خود را دارد و با واحد مرتبط است. همان گونه که در هستی، سریان و پیوستگی وجود دارد، در عالم اعداد و حروف نیز این سریان مشاهده می‌شود. حروف جلوه‌ گری «الف» و اعداد تجلی «واحد» هستند.

گفتارهای مشابه