آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

  • سایر
  • مبانی انس با طبیعت و حق

مبانی انس با طبیعت و حق

خلاصه:

این محتوا به بررسی روش‌ها و مبانی ایجاد انس با طبیعت و حق می ‌پردازد. در این راستا، چهار نوع ارتباط اساسی در هستی (خدا با عالم و انسان، انسان با خود، انسان با عالم، و انسان‌ها با یکدیگر) مورد بررسی قرار می‌گیرد و بیان می‌شود که هر نوع ارتباطی نیازمند درک و فهم است. همچنین، سنخیت و تناسب به عنوان شرط اساسی ایجاد ارتباط مطرح می‌شود. طهارت، اعتدال مزاج، و ارتباط مستقیم با عناصر بسیط (آب، خاک، هوا، آتش) از دیگر عوامل مؤثر در ایجاد این انس هستند. در نهایت، بر اهمیت در دسترس بودن نیازهای اصلی انسان (غذا، بدن، روح) تأکید شده و نزدیکی خداوند به انسان، بیش از هر چیز دیگری، به عنوان اصلی‌ترین نیاز و ملاک قرب الهی معرفی می‌گردد.

مقدمه:

در این بحث، روش‌ها و شیوه‌های انس با طبیعت و حق مورد بررسی قرار می‌گیرند. به طور کلی، چهار نوع ارتباط عینی و واقعی در عالم هستی وجود دارد:

1.  رابطه حق با عالم هستی و انسان: این رابطه نشان ‌دهنده ارتباط خداوند با عالم و انسان است.

2.  رابطه انسان با مراتب خودش: انسان با حقیقت خود در ارتباط است و از خود بیگانه نیست.

3.  رابطه انسان با عالم: اجزای عالم با یکدیگر و انسان با عالم در ارتباط هستند.

4.  رابطه انسان با سایر انسان‌ها: انسان‌ها با یکدیگر در ارتباط هستند.

– اهمیت درک و فهم در ارتباط:

هر نوع ارتباطی، چه ظاهری و چه باطنی، نیازمند درک و فهم است. ارتباط بدون درک و فهم معنا ندارد و رابطه با فهم و درک شروع می شود، حال می‌تواند به صورت حسی، خیالی، عقلی، حضوری یا شهودی باشد. اساس و مبنای روابط، ادراک و فهم است. برای ایجاد انس با طبیعت، باید طبیعت را درک کرد. برای ارتباط با خداوند، باید ادراکی از حق داشت. برای ارتباط با دیگران، باید آن‌ها را درک کرد و برای ارتباط با خود، باید به خود توجه کرد.

  • سنخیت و تناسب:

ایجاد ارتباط نیازمند سنخیت و تناسب است. هر اندازه این سنخیت بیشتر شود، رابطه کامل‌ تر خواهد شد. برای ایجاد انس با طبیعت، باید با آن سنخیت پیدا کرد. برای ایجاد رابطه با خداوند، باید سنخیت و تناسب با حق پیدا کرد. موجودات عالم به اندازه تناسب و سنخیتی که با یکدیگر دارند ارتباط با هم دارند و هر اندازه  سنخیت و تناسبات بین موجودات  بیشتر باشد، ارتباطات بین آن ها جامع تر خواهد بود. ارتباط مخلوقات با یکدیگر و با حق و ارتباط  انسان با طبیعت،  خود و با خداوند، مشروط به این دو مبنا است: ادراک و تناسب.

  • ارتباط عینی تکوینی مخلوقات با حق:

تمام مخلوقات با حق یک رابطه عینی تکوینی دارند، یعنی یک رابطه غیرارادی دارند. انسان نیز یک رابطه عینی ارادی و یک رابطه عینی غیرارادی دارد. هر دو رابطه مشروط به فهم و ادراک هستند. تمام مخلوقات بر اساس درکی که از حق دارند، با حق در ارتباط هستند. خداوند خود را به تمام اشیاء معرفی کرده و تمام موجودات ادراکی از حق دارند، بنابراین با حق ارتباط دارند.

  • اشتراک در وجود:

مبنای ارتباط مخلوقات با یکدیگر و با حق، وجود است. تمام مخلوقات در وجود اشتراک دارند و وجود آن‌ها از یک سنخ است. اصل وحدت سنخی اساس ارتباط است. هستی خداوند به ذات است و هستی مخلوقات بالعرض. همه در یک چیز اشتراک دارند: وجود و هستی. به خاطر اشتراکی که تمام مخلوقات با خداوند دارند و به خاطر تناسب و سنخیت با حق، با حق در ارتباط هستند.

  • ارتباط دوسویه مخلوقات با حق:

چون همه مخلوقات از جنس هستی(وجود و تحقق) هستند بر همین اساس با یکدیگر پیوستگی دارند و ادراکی از خداوند دارند در نتیجه عالم انس با حق دارد و مخلوقات هم انس با یکدیگر دارند زیرا همه هستی دارند و فهم از هستی هم دیگر دارا هستند پس بر اساس درک مخلوقات یعنی آن علم تفصیلی حضوری که وجود دارد خداوند عالم را ادراک می کند و این ارتباط دوطرفه است .

مخلوقات یک علم و فهمی از حق دارند و این اساس رابطه ‌شان هست. مخلوقات تناسب و سنخیت با حق دارند، تناسب‌ شان در وجود و هستی است و به خاطر این اشتراک وجودی با هم ارتباط و انس با حق دارند. خدا نیز (هستی) است، نحوه انسی با طبیعت و مخلوقات خود دارد ( درک و فهمی از مخلوقات دارد). انسان به اندازه فهمی که از طبیعت دارد، انس و ارتباط با طبیعت دارد.همین‌ طوراین دو قاعده در ارتباط با حق هست ما به اندازه فهمی که از حق داریم با حق در ارتباط هستیم.

  • تفاوت درک مخلوقات از حق:

ارتباط مخلوقات با خداوند تشکیکی‌ است، یکسان نیست چون فهم مخلوقات از حق یکسان نیست. همچنین ارتباط مخلوقات با هم یکسان نیست چون فهم مخلوقات از هم یکسان نیست هر قدر درک ما از عالم بیشتر باشد ارتباط ما با عالم بیشتر و قوی‌ تر هست. خداوند فهم از خود را به  طور یکسان در مخلوقات قرار نداده است و تفاوت فهم مخلوقات از حق  باعث تفاوت رابطه وجودی آن ها با همدیگر می شود و همچنین فهم مخلوقات از همدیگر  باعث تفاوت رابطه ‌شان با هم می شود.

  • وحدت هستی:

تمام مخلوقات هستی واحد دارند و هستی مخلوقات از هستی حق جدا نیست و در مرتبه ذات خداوند استقلال در وجود دارد. هستی مخلوقات  بالعرض هست: یعنی هستی مخلوقات تجلی هستی حضرت حق هست و همه هستی ها واحد و هم سنخن هستند. اصل هم سنخی نتیجه این هست که وقتی تمام هستی‌ها یک هستی باشند پس با هم سنخیت و تناسب دارند و همین باعث ارتباط‌ شان هست. (در هستی همه با هم سنخیت دارند چون همه وجود دارند. تمام عالم هستی یک ارتباط وجودی تنگاتنگ با هم و با حق دارند.) پس عالم با حق انس داره، حق به عالم انس دارد، مخلوقات عالم با همدیگر انس دارند چون فهمی از هم دارند و اشتراک ، سنخیت و تناسب بین ‌شان هست. سنخیت تمام مظاهر با هم و سنخیت تمام مظاهر با حق علت این ارتباط انس شده است پس هر جا تناسب و سنخیت ، ادارک و فهم هست حتماً رابطه هست.

  • طهارت:

مبنای دیگر در ارتباط و انس با حق و با طبیعت،  طهارت هست. ما به اندازه طهارت خودمان با عالم ارتباط داریم، به تعبیر دیگر ما به اندازه طهارت خود با عالم سنخیت ارادی پیدا می‌کنیم هر قدر روح ما تطهیر شود سنخیت ما با عالم بیشتر می شود ، همچنین سنخیت ما با خداوند بیشتر می شود و انسان به اندازه قدرت طهارتی که دارد با عالم ، ملکوت و حق در ارتباط هست.

تطهارت روح از راه عمل به شریعت به دست می آید ، عمل به احکام شریعت به روح سنخیت و قدرت ارتباط با عالم هستی را می دهد. اگر عمل به احکام شریعت را با طهارت خاص و دائمی همراه کنیم رابطه سازی با حق و عالم سرعت و وسعت پیدا می کند و انسان به اندازه ارتباطی که دارد از عالم دریافت غیبی و معنوی میگیرد.

  • حرکت جوهری:

راه دیگر برای ارتباط با حق، حرکت جوهری است که حرکتی غیر ارادی و غیر اختیاری می باشد. با حرکت جوهری استعداد مخلوقات به فعلیت می رسد و سنخیت موجودات با حق بیشتر می شود  و همچنین لطیف تر و مجرد تر می شوند.

در نتیجه مخلوقات با حرکت جوهری هم به همدیگر نزدیک تر می شوند و هم با عالم ملکوت و بالاتر. یعنی با حرکت جوهری اشیا به فعلیت می رسند و سنخیت پیدا می کنند.   حرکت جوهری کاری شبیه به دین را انجام می دهد، عالم ماده با حرکت جوهری لطیف و مجرد می شود و شریعت نیز با به فعلیت رساندن استعداد ها روح را تلطیف و مجرد می کند. )

کسی که دائم وضو دارد انس با طبیعت پیدا می کند  و اسرار توحیدی ملکوتی را در مظاهر احساس می کند. طهارت، انس و ارتباط  با طبیعت و ملکوت و  حق ایجاد می کند و متناسب با شدت طهارت ارتباط ایجاد می شود. کسانی که حداقل طهارت را دارند با طبیعت مئنوس می شوند ، کسانی که طهارتشان کامل تر هست با ملکوت عالم مرتبط می شوند ، کسانی که طهارت بیشتری دارند با باطن ملکوت یعنی عالم جبروت متصل می شوند و کسانی که به طهارت مطلق می رسند مثل: پیامبر و امام با حق و ذات الهی

ار تباط برقرار می کنند.

  • برای ارتباط مستقیم با طبیعت چه کاری باید انجام داد؟

انسان باید با طبیعت رابطه مستقیم داشته باشد برای ایجاد رابطه مستقیم با طبیعت باید با عناصر اولیه چهار گانه مرتبط شود که  عبارتند از : آب ، خاک ، هوا و آتش

تمام مرکبات ، موجودات ، گیاهان ، حیوانات و انسان ها از عانصر اولیه چهارگانه ایجاد شده اند. با ترکیب این عناصر عالم ماده به وجود آمده است و هر عنصر با درصد مشخص، با حکمت و علم الهی حضور دارد.

  • عالم ماده یک مزاج کلی دارد:

 هر حیوان ، انسان و هر گیاهی و جمادی طبع و مزاج خاص خود را دارا هست . مزاج کلی عالم ماده نتیجه اعتدال، تناسب و ترکیب در عناصر چهارگانه هست و در نتیجه عالم ماده اعتدال مزاج دارد . اگر اعتدال عناصر چهارگانه در عالم ماده از بین برود عالم ماده متلاشی می شود .

پس وقتی عالم ماده اعتدال دارد کسی هم که می خواهد با عالم ماده ارتباط برقرا کند باید او نیز مشابه عالم باشد و اعتدال مزاج داشته باشد تا مثل عالم که از عالم ملکوت در یافت هایی دارد انسان هم از عالم طبیعت دریافت هایی بدست بیاورد.

اگر اعتدال مزاج در عالم وجود نداشته باشد ارتباطی در عوالم صورت نمی گیرد. یکی از شرایط و لوازم ارتباط عوالم با یکدیگر اعتدال داشتن می باشد . اعتدال در مادیات به شکلی و اعتدال در مجردات به شکل دیگری می باشد، معتقدین بر این باور هستند که  اعتدال اسمائی، میان اسماء وجود دارد تا عالم مدیریت شود.

  • اعتدال مزاج:

اعتدال مزاج یکی از عواملی هست که باعث ایجاد رابطه بین انسان و طبیعت می شود. عالم اعتدال مزاج دارد، انسان نیز باید اعتدال مزاج پیدا کند تا با عالم مرتبط شود و زبان طبیعت را بفهمد، انس با طبیعت پیدا کند. هر اندازه اعتدال مزاج بیشتر باشد ارتباط‌  با طبیعت قوی ‌تر، پایدارتر و جامع‌ تر است.

  • ارتباط با ملکوت و فوق ملکوت:

اعتدال مزاج ما باعث ارتباط با ملکوتیان میشود و اگر این ارتباط قوی ‌تر باشد ارتباط با فوق ملکوت نیز پیدا می‌کنیم. به همین جهت انبیا و امامان که اعتدال مزاج دارند بهترین نحوه ارتباط با طبیعت را دارند، بهترین انس با طبیعت مربوط به معصوم هست. آن‌ها زبان طبیعت را می‌فهمند و مقابل عالم طبیعت نیستند. تمام انبیا و تمام معصومین مزاج معتدل دارند پس با حق بهترین ارتباط را دارند و این یکی از عوامل است.

  • ارتباط با عناصر بسیط اولیه:

باید با عناصر بسیط اولیه: آب و خاک و هوا و آتش ارتباط برقرار کرد و این ارتباط باید ارتباط مستقیم باشد. یعنی ما از طریق دیدن، شنیدن، لمس کردن با آب، خاک، هوا و آتش می‌توانیم ارتباط برقرار کنیم. برقراری ارتباط  با این عناصراز طریق لمس کردن آن ها قوی ‌تر و شدید تر می شود.

  • اهمیت لمس طبیعت:

لمس طبیعت باعث می‌شود که با آن هم سخن و مرتبط شویم. این احساس، احساس حضوری است. خوردن آب نیز لمس حضوری است. دست گذاشتن به خاک و سنگ نیز لمس حضوری است. هنگامی که خودمان را تطهیر می‌کنیم، آب بدن ما را لمس می‌کند و بدن ما تماس مستقیم با آب می‌گیرد. ارتباط مستقیم با طبیعت نکته مهمی است.

  • طهارت تکوینی طبیعت:

تمام اجزای طبیعت طهارت دارند. آب، خاک، هوا و آتش طاهرند و نه تنها طاهرند، بلکه مطهر هم هستند. طبیعت پاک است و پاک ‌کننده. در بحث تکوینی می‌گوییم تمام اشیاء طبیعی پاک هستند و طهارت تکوینی دارند. در بحث فقهی می‌گوییم برخی از اعضای عالم طبیعت مثل آب، خاک، آتش طاهر و مطهر هستند،( هم پاکند و هم پاک کننده). در کل طبیعت طهارت تکوینی دارد.

  • نجاست:

نجاست مربوط به برخی از اجزای مخلوق هست. در تکوین نجاست وجود ندارد و  نجاست در شریعت مطرح میشود. پس باید طهارت پیدا کنید تا با جسم طاهر مرتبط شوید یعنی برای ارتباط با آب و خاک و آتش شما باید  طهارت داشته باشید. شما با وضو گرفتن با طبیعت مرتبط می‌شوید ، طهارت پیدا می‌کنید و با خود آب مرتبط می‌شوید. یعنی  با وضو تطهیر و با خود وضو با آب مرتبط می‌شوید.

  • طهارت و ارتباط با آتش:

با طهارت با آتش که طاهر هست رو به رو میشوید. با خاک  تیمم می‌کنید و تطهیر می‌شوید و از طریق خود تیمم با خاک نیز که تا طاهر هست مرتبط می شوید. از طریق طهارت با خود طهارت مرتبط می شوید و اتصال وجودی برقرار می‌کنید.

  • آتش و تطهیر:

آتش در عینی که طهارت ایجاد می‌کند با قهر خود  شرارت‌های عالم را نیز از بین می‌برد. عرفا می گویند وقتی در یک مکان غریب قرار گرفتید که احساس خوف و احساس غربت کردید آتش روشن کنید، آتش در واقع شرارت را از بین می‌برد، حیوانات شرور از آتش خوف دارند، به آتش نزدیک نمی شوند.

 پس آتش با قهرش تطهارت ایجاد می‌کند، آتش با قهرش خوف را از بین می‌برد ،آتش با  سوزاندنش طهارت ایجاد می‌کند، اشیاء نجس را آتش با سوزاندن تطهیر می‌کند. همان‌طور که آتش برزخی  نجاست و گناه را از بین می‌برد.

آتش و آب واسطه ‌ای هست برای ارتباط با طبیعت. در بعضی مواقع ارتباط مستقیم با آب و آتش ارتباط بی واسطه با خود آب و آتش هست. در نتیجه هر جا آتش طبیعی ایجاد شود آن محیط از ارواح شر پاک می شود علاوه بر اینکه آتش نجاسات اطراف خود آتش را هم پاک می‌کند.

  • ارتباط با قهر الهی از طریق آتش:

تماس با آتش انس با قهاریت حق نیز می باشد و این نیز یک نحوه دید عرفانی هست. بدین معنا که وقتی شما با آتش در ارتباط هستید با قهر الهی هم مرتبط می شوید و در حقیقت انس با اسم نافذ و انس با اسم محیط هم هست. آغاز ارتباط با طبیعت روشن کردن آتش هست، آتش طبیعی نه آتش مصنوعی، آتشی که شعله آن از سوختن چوب حاصل شود و سپس لمس آتش یعنی از حرارت آن بهره مند شدن، دود آتش نیز با بدن انسان سنخیت ، تماس و ارتباط دارد. نوشیدن آب طبیعت، تماس گرفتن با آب در طبیعت و تطهیر بدن با آب همه این‌ موارد ارتباط مستقیم با طبیعت و خود را در محضر طبیعت قرار دادن هست.

  • در دسترس بودن نیازهای اصلی انسان:

خداوند اصلی ترین غذاهایی که  برای انسان نیاز هست در اختیار ما قرار داده . طبیعت  در دسترس ما هست، طبیعت نیاز اصلی ما هست و کسی که با طبیعت انس پیدا می‌کند طبیعت هم مونس او میشود. ما مقابل طبیعت قرار نمی‌گیریم ما ارتباط مستقیم با طبیعت می گیریم و مأنوس و همنشین طبیعت می شویم. همنشینی با طبیعت به انسان آرامش می‌دهد و طبیعت را همراه انسان می‌کند، طبیعت حقیقت و اسرار خود را برای انسانی که با آن انس پیدا کرده است فاش می‌کند چون احساس آشنایی با او می‌کند.

بنابراین از راه انس با حق نیز ارتباط با حق و کل هستی پیدا میکنیم همچنین از طریق انس با حق، انس با طبیعت ایجاد میشود زیرا وجود حضرت حق عین اتصال به هر وجودی است و در حقیقت ما از طریق ربط با حق با هر شیئی ربط پیدا می‌کنیم. یعنی کسی که مأنوس با حق میشود مأنوس با هر مخلوقی میشود و در واقع مأنوس با طبیعت نیز می شود. وجود و هستی ربط شبکه ‌ای با هم دارند، یک شبکه ارتباطی بین هستی‌ها هست مثل برق‌هایی که همه به شبکه متصل هست تمام هستی‌ها با هم ارتباط شبکه‌ ای دارد و انس با حق باعث انس با طبیعت میشود.

 در موارد فوق بیان داشتیم که اصلی‌ ترین غذاهای انسان در دسترس ‌ترین هست و به ساده ‌ترین شیوه‌ها در طبیعت به دست می آید مثل: گندم، حبوبات غذاها و میوه‌هایی که انسان بیشتر نیاز دارد ساده ‌تر به انسان می ‌رسد و آن میوه‌هایی که بدن ما کمتر نیاز دارد دور دسترس‌ تر هستند. به تعبیر دیگر غذاهای اصلی ما بیشتر در دسترس هستند به همین جهت حیوانات اهلی بیشتر به انسان و طبیعت نزدیک هستند و حیوانات وحشی فاصله دارند از طبیعت چون بر اساس حکمت خداوند هر چیزی که انسان بیشتر نیاز دارد بیشتر در دسترس او قرار دارد و این یک قاعده هست.

 (غذاهای اصلی انسان به راحت ‌ترین روش به دست می آید و غذاهایی که انسان کمتر نیاز دارد به سخت ‌ترین راه ها و روش‌ها در طبیعت ایجاد میشود.)

  • نزدیکی روح و جسم به انسان:

روح و جسم ما که بیشتر از هر ابزاری به آن نیاز داریم نزدیک ‌ترین‌ها به ما هستند. بدن و روح ما پیش خود ما هستند. یعنی خودمان از خود دور نیستیم چون به خودمان و بدنمان  نیاز داریم. پس بدن ما از ما غایب و جدا نیست،  روح ما از بدن ما به ما نزدیک ‌تر هست. یعنی هر وقت نیاز به خودمان داریم روح مان را به سرعت به کار می‌گیریم، نظر و توجه به روح‌ مان داریم و هر وقت نیاز به بدن داریم، روح بدن‌ مان را تسخیر و تصرف می‌کند. برای تسخیر نیازهای خودمان بدن ‌مان را به کار می‌گیریم و دائما بدن ‌مان نزد ‌ما هست.  در واقع بدن ما با نفس ما متحد هست، اتحاد قوی ‌ترین شکل ارتباط می باشد. بیشتر از جسم و روح ما خدا به ما نزدیک است: نحن أقرب إلیه من حبل الورید والله یهول بین المرء و قلبه انی قریب، (من خدا به شما نزدیک هستم). پس ما به خداوند بیشتر نیاز داریم تا به خودمان سپس به نفس و بدن خود. ما به خدا نزدیک ‌تر هستیم، چون بیشترین نیاز به خدا هست او همه جا حاضر هست و نیاز ما به خدا بیشتر از نیاز به خودمان هست. پس بر اساس ملاک حضور که در دسترس ‌ترین امور می باشد، باید چیزهایی که نیاز ما به آن ها  اصلی ‌تر هست نزدیک ‌تر به ما باشد و اصلی ‌ترین نیاز ما به خداوند است. هر چیزی که بیشتر نیاز داریم بیشتر در اختیار و دسترس ما هست و اصلی‌ترین نیاز ما نیاز به حق است و این ملاک قرب می باشد یعنی علت نزدیکی و دور بودن اشیاء به انسان نیاز اصلی ما هست.

 پس قلب و مغز ما  که درونی‌ ترین اجزای بدن ما هستند نزدیک ‌ترین اعضا به نفس ما هستند. یعنی بین تمام اجزای بدن، سلول‌های بدن، اندام‌های بدن و دستگاه‌های بدن مغز و قلب مهم‌ترین دستگاه ها هستند و آن ها به نفس نزدیک ‌ترین‌ هستند و این موضوع مهم است به خاطر اینکه شدت نیاز به قلب و مغز بیشتر از شدت نیاز به دست و پا ، مو و ناخن هست، به همین جهت این دو دستگاه به ما نزدیک ‌تر هستند و نیاز انسان به این‌ها بیشتر هست و چون این دو اعضا، اعضای اصلی‌تر هستند خداوند قلب و مغز را بیشتر از سایر اعضا محافظت می‌کند.

  • خلاصه بحث:

برای ارتباط با حق، با عالم هستی و با طبیعت، باید از این شیوه‌ها و روش‌ها حرکت کرد. برای انس با طبیعت، باید طبیعت را درک کرد، تطهیر شد، به احکام شریعت عمل کرد و فهم و ادراکی از طبیعت پیدا کرد. حرکت جوهری کلید ارتباط و اتصال ما با طبیعت است. هر قدر روح سنخیت و تناسب بیشتری با طبیعت پیدا کند، ارتباطش قوی‌ تر می‌شود و هر قدر روح این عوامل (طهارت، اعتدال مزاج، ارتباط با عناصر بسیط و …) را بیشتر توجه کند، ارتباط با حق و انس با حق بیشتر خواهد شد.

گفتارهای مشابه