بسم الله الرحمن الرحیم
بحث بسیار بنیادی و کلیدی داریم در ارتباط با نسبت بین تکوین و تشریع ، سوال این هست که چگونه شریعت تسری پیدا میکند در تکوین؟
به تعبیر دیگر، نحوه ارتباط بین تکوین و تشریع چگونه هست؟
یکی از سوالاتی که ذهن انسان را درگیر میکند، ذهن یک محقق عالم را درگیر میکند، این هست که نسبت بین تکوین و تشریع چگونه هست؟ و احکام شریعت که در ارتباط با افعال ارادی و اختیاری انسان هست، آیا نسبتی بین حقایق شریعت و حقایق تکوین هست یا نه؟
چگونه تکوین و تشریع به هم متصل و مرتبط میشوند؟ چگونه تشریع و تکوین انطباق پیدا میکنند؟
در این رابطه نکات بسیار مهم و کلیدی هست که عزیزانی که این صوت را گوش میدهند خواهشمندیم که با تامل و تعمق کافی به مباحث بپردازند و در حقیقت نظر عمیقی به بحث ها داشته باشند.
نکته اول این هست که احکام شریعت در ارتباط با رفتار و عمل انسان هست که انجام میدهد. شریعت در ارتباط با تکوین عالم و تکوین انسان در حقیقت سکوت میکند. یعنی اعمال غیر ارادی انسان موضوع شریعت نیست. مثل خواب دیدن، مثل ادراک کردن، مثل تدبیر بدن و یا موجودات تکوینی عالم مثل جمادات، نباتات، حیوانات، فرشتگان و بعد تکوینی انسان این ها مورد نظر شریعت نیست. مورد توجه شریعت نیست، احکام شریعت و روایات در ارتباط با نظام تکوین نیست. در ارتباط با بعد ارادی و اختیاری انسان هست .
پس انسان دو جنبه ارادی و غیر ارادی دارد:
جنبه غیر ارادی انسان که تکوین انسان هست مستقیماً با نظر و اراده و تدبیر مجردات مدیریت میشود و نفس انسان جز شریک العله بودن نقشی در این ارتباط ندارد. آن چیزی که مورد نظر و توجه شریعت هست اولا اعمال انسان هست ، ثانیا اعمال ارادی و اختیاری انسان مورد نظر و توجه هست.
مطلب دوم این هست که جناب حکیم ابو علی سینا میفرماید تشریعیات به تکوینیات ختم میشود و رجوع میکند. این نکته بسیار نکته کلیدی و بنیادی است. یعنی تشریعیات ریشه دارد و ریشه آنها تکوینیات هست. هر حکم تشریعی رجوع به یک حقیقت تکوینی میکند. هر حکم فقهی یک مبنای تکوینی، یه حقیقت تکوینی دارد پس تشریعیات در تکوین عالم در حقیقت مبتنی بر تکوینیات هستند . تشریعیات از دل تکوینیات بر می خیزد. این قاعده بسیار اساسی و مبنائی است.
پس هر حکم فقهی و هر حکم تشریعی ریشه و بنیاد تکوینی دارد. هر موجودی در نظام خلقت یک حقیقت تکوینی دارد که تحقق دارد، ظهور دارد، احکام خاص خود را دارد که آن احکام تکوینی ربطی به احکام شریعت ندارد .
مثال: در علم شیمی میگوییم بین اشیا پیوندهای یونی هست، پیوند های کووالانسی هست، هر شی از دیدگاه علم شیمی دارای یک اوربیتال و شکل هندسی خاصی است و یا در علم فیزیک میگوییم حرکت، سرعت، زمان و اینگونه مباحث در اجسام مادی. میگوییم فلزات بعضی رسانا هستند، بعضی رسانا نیستند یا انقباض، انبساط فلزات که ارتباط با شریعت ندارد و شریعت در ارتباط با اینها هیچ نظریه ای ندارد و احکام اینگونه مباحث جدا از احکام شریعت هست.
مطلب چهارم این هست که اعمالی که انسان انجام میدهد بعضی اعمال ارادی و اختیاری هست بعضی غیر ارادی: کارهای غیر ارادی انسان یعنی کارهای تکوینی انسان با اراده و اختیار انسان نیست، با اختیار و اراده مجردات هست و در ارتباط با اینها شریعت هیچ نظریه و دیدگاهی ندارد اما در ارتباط با کارهایی که انسان انجام میدهد در زندگی روتین خود که دو دسته هست این کارها بعضی اعمال عبادی هستند و بعضی اعمال غیرعبادی هستند دین در ارتباط با اعمال غیرعبادی انسان در واقع نقش دارد.
نقش دین در اعمال غیر عبادی:
نقش دین این است که جهت توحیدی به انها میدهد. مثل یک محققی که در یک آزمایشگاه کار میکند و به قصد عبادت کار میکند. همین که با قصد عبادت کار میکند یعنی در حقیقت این جهت توحیدی دارد یعنی این کار در حقیقت عبادت محسوب می شود اما دین دیگر نمی آید سیستم سازی در اقتصاد و در علم سیاست بکند، آنها کار علم سیاست و اقتصاد و علم پزشکی است. فقط جهت توحیدی دادن به علوم غیر الهی، کار دین هست.
نکته:
در حقیقت این هم که میگوییم علوم غیر الهی، چون مستقیما موضوع بحث شان الهیات به معنی اعم و اخص نیست، موضوع شان علوم تجربی است. حرکت اجسام، پیوند های اجسام، جسم انسان ، سلامتی و بیماری انسان و اینگونه موارد را تحلیل میکنند که با مبانی خاص خودشان حرکت میکند.
فلسفه نسبت به این علوم نسبتی دارد و این هست که حکمت مبانی علوم را پایه گذاری میکند یعنی مبانی هر علمی در حقیقت برگرفته از برخی اصول فلسفی هست. مثل: اصل علیت و اصل سنخیت و اینگونه موضوعات که نمی توان منکر شد که نسبتی بین حکمت و کلیات هر علمی هست و همون بحث مبانی تصوری ، مبانی تصدیقی که مطرح هست و در حقیقت موضوع هر علمی باید در حکمت اثبات شود. از این جهت حکمت اثر دارد و اما تأثیر حکمت در علوم غیر از نقش دین و شریعت در علوم هست. شریعت جهت توحیدی میدهد به علوم یعنی به آن انسان محقق و عالم علوم تجربی میگوید هر کاری که انجام میدهی چه تعلیم و تحقیق هست چه کار عملی در آزمایشگاه، جهتت را الهی کن. چگونه؟ با قصد عبادت یعنی این کار رو که انجام میدهید به قصد خدمت به خلق و تبعیت انجام بده. اون موقع در عین حالی که تأمین معیشت میکنی در عین حال آن کار تو عبادت هم محسوب میشود.
پس بنابراین اگر با قصد عبادت کار کند، آن کار جهت توحیدی پیدا می کند چون خداوند فرموده است که تأمین معیشت عبادت است و آن محقق قلباً این را میپذیرد.
حال اگر با این تعاریف یک محقق یا عالم با این قصد وارد کار شود و آن کارهایی که غیر عبادی است با این ویژگی ها همراه شود آن کار نیز توحیدی محسوب می شود .
مورد دیگر اینکه اگر هر کسی در هر شغلی و در هر کاری که هست رعایت حلال و حرام را بکند این یعنی توحیدی شدن کار. رعایت عدالت در هر کاری، عدم ظلم، یعنی در همان شغل خودش حق دیگران را از بین نبرد و ظلم نکند. رعایت کرامت دیگران, یعنی از تحقیر و توهین به دیگران خود داری کند.، رعایت فضیلت های اخلاقی نسبت به دیگران و در آخر اینکه کار خودش رو به تمامه انجام بدهد یعنی از کار خودش ندزدد، از زمان، حجم و کیفیت کارش نزند. اگر تمام این موارد را رعایت کند کارش عبادت محسوب می شود و جهت توحیدی یافته است.
اینجا ارتباط بین شریعت و نظام تکوین مطرح میشود، که بدین ترتیب تسری دادیم شریعت را در افعال غیر توحیدی و افعال غیر تشریعی. پس شریعت در رابطه با ذات اشیا، جسم ، روح و حقیقت اشیا هیچ نظری ندارد، اما در ارتباط با افعال انسان نظر دارد.
افعال انسان دو دسته می شود افعال تکوینی، افعال غیر تکوینی. شریعت در رابطه با افعال تکوینی انسان هیچ نظری و نقشی ندارد، مثل: آنکه نفس بدن را تکویناً تدبیر میکند که اینجا شریعت حرفی و نظری ندارد. اما یک دسته افعال انسان هست که افعال ارادی است. افعال ارادی و اختیاری انسان هم دو دسته میشود: دسته اول افعال عبادی تشریعی که همان تبعیت از شریعت است که در قالب احکام پنج گانه: واجب، حرام ، مکروه و مستحب جلوه میکند. اما یک سری افعال انسان هست که در واقع آن افعال شغل انسان محسوب میشود و تامین معیشت انسان هست. شریعت در این رابطه میگوید اگر این گونه افعال را در جهت خدمت انجام دادی و با قصد قرب انجام دادی و فضیلت های اخلاقی ، حلال و حرام را رعایت کردی، به دیگران ظلم نکردی، کرامت انسانها و حقوق انسانها را حفظ کردی، این ها همتراز افعال ارادی تشریعی ارزشمند و ملحق به عبادات می شوند. پس در واقع شریعت از مسیر قصد و نیت وارد شده یعنی با آن قصد و نیت تشریع به تکوین وصل می شود. پس حلقه اتصال تشریع به تکوین از مجرایی مثل قصد و نیت هست. با الهی کردن آنها هر کسی هر فعلی انجام میدهد آن فعل، فعل عبادی می شود و در واقع هر کار عامی جهت عبادی پیدا میکند.
دومین راه که افعال غیر تشریع انسان جهت عبادی پیدا کند این است که رعایت فضیلت های اخلاقی را کند، رعایت انسانیت و حقوق انسانها را کند و نیتش خدمت کردن با آن شغل به خلق باشد. نیت عبادت را داشته باشد، حق و حقوق و فضیلت انسانها، حلال، حرام و همه اینها را رعایت کند.
مورد سوم که تکوین و تشریع به یکدیگر وصل می شوند، این هست که انسان طهارت روح پیدا کند. انسان هر اندازه طهارت روح پیدا کند در حقیقت ارتباطش با تکوین و حقیقت عالم بیشتر میشود. در واقع انسان به اندازه میزان طهارتش ارتباط و انطباق با تکوین پیدا می کند و انسان به اندازه طهارت نفسش منطبق با تکوین و متحد با تشریع میشود. این مطلب بسیار مهمی است به همین جهت آنهایی که طهارت مطلق دارند مثل : پیامبران و معصومین، اینها ارتباط و اتحاد کامل با عالم و انطباق و بلکه وحدت دارند و احساس یگانگی با نظام هستی میکنند. پس هرچه انسان طهارتش بیشتر باشد ارتباط و اتحادش با عالم بیشتر است و به یگانگی میرسد یعنی احساس میکند با عالم یگانه و یک حقیقت است و این بسیار نکته مهمی هست که هر اندازه انسان طهارتش بیشتر باشد با حضرت حق احساس یگانگی میکند .
عالم و بدن و روح ما جز تکوینیات هست، یعنی با اراده مستقیم و غیر مستقیم حق انشاء و ایجاد شدند و افعال ما هم ارادی و غیر ارادیست. غیر ارادی، یعنی تکوینی است. افعال موجودات غیر انسان هم همه شان غیر ارادی و تکوینی است، یعنی بر اساس آن فاعلیت خودشان یک نحوه اراده دارند. پس در رابطه با عالم هستی ما مواجه می شویم با حقیقت تکوینی اشیاء. یعنی هم با ذات اشیاء و هم با افعال تکوینی اشیاء مواجه می شویم. مثل این که ما با ذات آتش و با فعل آتش، یعنی سوزاندن مواجه می شویم. با ذات آب و یا مرطوب کردن اشیاء و با ذات خورشید و یا با فعل خورشید مواجه می شویم ، که حرارت دادن و نور دادن به عالم ماده هست. این نکته ای است که ما هم با ذات و هم با فعل و هم با احکام تکوینی اشیاء مواجه میشویم. هر شیئی احکام تکوینی خاص خودش را دارد، احکام تکوینی آب غیر از احکام تکوینی آتش است و احکام تکوینی خورشید غیر از احکام تکوینی ماه است.
در عین حال ما با نظامات تکوینی اشیا و با تأثیر و تأثرات اشیاء مواجه می شویم. وقتی میگوییم نظام تکوین، تمام این موضوعات مطرح هست. یعنی وقتی بحث از نظام تکوین میکنیم، ذات اشیا، احکام تکوینی اشیا، نظامات تکوینی اشیا، افعال و تاثیر و تاثرات تکوینی، تمام این ها مطرح هست .
در افعال ارادی انسان سه مطلب هست:
اول: قصد و نیت. مثل این که وقتی داریم قدم میزنیم این راه رفتن ما با یک قصد و نیت همراه است. یا وقتی سخن میگوییم، این سخن گفتن و تکلم انسان بر اساسی یک قصد و نیتی است .
دوم: بر اساس آگاهی و شناخت. افعال ارادی انسان آگاهانه است و افعال غیر ارادی انسان آگاهانه نیست. یعنی ما علم افعال ارادی خودمان را داریم. نفس ما بدن ما را دارد تدبیر میکنه، این تدبیر تکوینی است و این تدبیر تکوینی با اراده تکوینی است. ما علم ارادی به افعال تکوینی نداریم، بلکه ما علم ارادی به افعال ارادی خودمان داریم.
سوم: اراده و اختیار
پس در افعال ارادی انسان سه چیز هست یکی اراده و اختیار، یعنی انتخاب کردن هست. یکی اینکه قصد و نیت در ان هست و دیگر اینکه آگاهی و شناخت در آن است.
یعنی در واقع دین هم در افعال اختیاری ما اینجور خودش را نشان میدهد، یعنی در قصد و نیت، در آگاهی و شناخت و در انتخاب فعل. انتخاب فعل هم در واقع مربوط به شریعت و دین هست.
حالا آیا تمام افعال ارادی انسان تشریعی است؟ نه، برخی از افعال ارادی انسان تشریعی نیست. به تعبیر دیگر برخی از افعال ارادی انسان مربوط به شریعت هست. برخی مثل نماز خواندن، روزه گرفتن، دعا خواندن، زیارت رفتن، زکات و خمس و.. . برخی از افعال ارادی انسان خارج ار حوزه شریعت هست ، مثل امور مباح انسان، لباس پوشیدن، کفش گرفتن و تفریح کردن.
نکته دیگر آنکه : دین فقط در حوزه افعال ارادی انسان ایفا نقش میکند. که این افعال ویژگی هایی دارد. برخی از افعال ارادی مربوط به شریعت هست. مثل: واجب و حرام، مستحب و مکروه. برخی افعال را ما می گوییم مباح، مثل لباس پوشیدن مثل استحمام کردن. پس افعال ارادی انسان یک بخش اش مربوط به شریعت هست، یک بخشی مربوط به شریعت نیست یعنی جزء مباحات است و اختیار با خود انسان است.
احکام فقهی چگونه حوزه تکوین را پوشش می دهد؟
افعال تکوینی ما در حوزه انتخاب و اختیار ما نیست. مثل این که نفس کلیه میسازد، چشم میسازد، گوش میسازد این ها ارادی و اختیاری نیست. این ها مربوط به اراده مجردات هست، مربوط به اراده حق هست. در اینجا وقتی نفس بدن را تدبیر میکنه در واقع مجردات برزخی، مجردات عقلی و اراده حق، به تعبیر دیگر اراده حق از این مجاری نفوس کلیه، عقول کلیه، مجردات مثالی و از مجرای نفس جزئی ما تدبیر کننده بدن هست.
پس نفس ناطقه ما اینجا شریک العله هست در تدبیر بدن. یعنی در تدبیر بدن نقش اصلی را اراده های مجردات ایفا می کنند و نفس فقط شریک العله هست و شریعت هیچ نقشی ندارد. آنها بعد غیر اختیاری انسان را تصرف، تسخیر، تدبیر و فعال میکنند. انسان به طور ارادی نمی تواند بعد تکوینی بدن خودش را مدیریت کند و ما علم ارادی به افعال تکوینی خودمان نداریم. ما هنوز نمیدانیم نفس مان چگونه کلیه می سازد، چگونه چشم می سازد و چگونه جذب و دفع غذا میکند. علم ارادی به افعال تکوینی نداریم مگر اینکه کسی علم پزشکی پیدا کند و از طریق علم پزشکی به این افعال تکوینی راه پیدا کند.
البته طریق دیگری هم هست که انسان میتواند با هماهنگی با وجود اشیا آنقدر وجودش لطیف و قوی شود که با تکوین هم افق شود و در حقیقت از یک طریق دیگر به آن افعال تکوینی عالم شود. اما به طور ارادی و اختیاری و عادی نمیتواند به افعال تکوینی نسبت به خودش و عالم آگاه شود. از راه دیگر و روش دیگر یعنی با سلوک می شود به حقیقت افعال تکوینی راه پیدا کرد.
پس ما علم ارادی به چگونگی تدبیر تکوینیات خود نداریم. ما نحوه تدبیر بدن را نمیدانیم. ما علم ارادی به چگونگی خلقت عالم نداریم. ما علم ارادی به چگونگی خلقت بدن خودمان نداریم. ما علم ارادی به تمام تکوینیات عالم نداریم و در افعال تکوینی که برای انسان هست نفس ناطقه انسان فقط شریک العله هست و در واقع در این افعال تکوینی اراده هم هست اما اراده تکوینی نفس هست، اراده تکوینی مجردات هست. آگاهی هم هست یعنی اون مجرداتی که بدن ما رو تدبیر میکنند اونها علم دارند به فعل خودشان که تدبیر بدن را می نمایند. توجه آنها هست، خواست خدا هست و این ویژگی ها یعنی اراده و آگاهی و توجه و تدبیر برای فاعل های مجردی که مدبر بدن ما هستند و مدبر نظام خلقت هستند.
الان مجردات برزخی که مدبر عالم ماده هستند علم دارند به فعل خودشان که دارند تدبیر میکنند. آنهایی که جمادات رو تدبیر میکنند و آنهایی که نباتات را تدبیر میکنند و حیوان و انسان را مدیریت میکنند، اولا احاطه دارند که می توانند تدبیر کنند و ثانیا این تدبیر بر اساس علم هست. علمشان هم به عالم ماده، علم حضوری تفصیلی است. بر اساس این علم حضوری تفصیلی عالم ماده را تدبیر میکنند و نسبت به بدن انسان هم همین نقش را دارند. پس آنها در حوزه تکوین هستند و ارتباطی با شریعت ندارد. فهم نسبت بین تکوین و تشریع بسیار لطیفانه هست. اگر انسان بتواند نسبت های بین تکوین و تشریع را بفهمد یک حکیم و یک انسان بصیر است.
هر اندازه طهارت روحانی ما بیشتر شود فهم حقائق تکوینی ما بیشتر می شود، هر اندازه روح انسان متعالی تر و الهی تر شود، حقائق تکوینی را بیشتر می یابد و در ضمن نه تنها می فهمد، این حقائق را نیز احساس میکند و با آنها یگانه می شود و احساس هم افقی و یگانگی با آنها می کند. با سیر سلوک انسان می تواند به این حقائق برسد و با سیر سلوک انسان نمی خواهد عالم شود به روابط تکوینی، بلکه انسان با سیر سلوک میخواهد عالم شود به سنت های الهی و به روابط تکوینی در سلسله طولی عالم هستی.
انسان با سیر وسلوک میخواهد به حقیقت شریعت ، به حقیقت نظام تکوین و به اسرار توحیدی برسد. در واقع با سیر و سلوک انسان نمی خواهد ماهیت اشیاء را بفهمد بلکه با سیر و سلوک میخواهد وجود اشیا را بفهمد. با سیر سلوک می خواهد اسماء تجلی یافته در تکوینیات را احساس کند و بیابد.
با سیر و سلوک انسان میتواند حلقه اتصال تکوین و تشریع را بفهمد و بلکه احساس کند. چون سیر و سلوک باعث طهارت نفس انسان می شود. باعث توجه و حضور انسان میشود. با طهارت انسان سنخیت و مناسبت پیدا میکنید با تکوینیات و با نظام هستی. یعنی ناخواسته اثر طهارت روح، تناسب پیدا کردن با تکوینیات است. خود طهارت داشتن یعنی مشابهت یافتن با تکوین. طهارت پیدا کردن یعنی انسان حضور واحد پیدا میکند در نظام تکوین.
تکوینیات مسیر واحد دارند و دو جهت ندارند. پس خطا در نظام تکوین معنا ندارد و عین واقعیت آنجا هست. مثل آتش که فقط می سوزاند و در سوزاندن خودش خطا ندارد. خورشید در کار خودش خطا ندارد. تکوینیات در حوزه تکوین خودشون خطا ندارد و در تکوینیات نه تنها خطا نیست بلکه گناه هم در تکوینیات معنا ندارند.
چرا؟ چون به اقتضا ذات خودش عمل میکند. مثال :وقتی پلنگ حیوانی را می درد، این گناه نیست چون به اقتضا ذات خودش عمل میکند و هر فاعلی که به اقتضاء ذات خودش عمل میکند بر اساس شاکله خودش عمل کرده است و عمل بر اساس شاکله خود خلاف و خطا و گناه نیست.
در تکوینیات غفلت هم معنا ندارد. موجودات تکوینی عین حضور برای خودشان هستند. خورشید از رسالت تکوینی خودش غافل نیست یعنی از کار خودش غافل نیست. هیچ موجود تکوینی تکویناً از رسالت خودش غافل نیست. پس تکوینیات گناه و خطا و غفلت ندارند. دو جهت ندارند که بخواهند از بین آنها انتخاب کنند. اینها ویژگی های تکوینیات است.