آثار حکمی استاد مهدی خدابنده

ارتباط وحی و شریعت نبوی با علم الهی و یا استعداد و قابلیت نبی

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث مورد نظر ما در ارتباط با پاسخ دادن به چند سؤال است. این سؤالات عبارتند از:

1. شریعت که در واقع وحی الهی است و بر قلب نبی صلوات الله علیه نازل می‌شود،

رهاورد چه چیزی است؟

2. آیا دریافت وحی همان مواجهه با حقیقت است؟

3. آیا دریافت شریعت و وحی ارتباطی با مقدمات روحی انسان دارد یا نه؟

4. آیا این مشاهده حقیقت و کشف حقیقت، جز نظر به ذات الهی است یا خیر؟ چه مقدماتی می‌خواهد و چه دست‌آوردهایی دارد؟

5. آیا دریافت وحی، رهاورد سیر و سلوک نبی است؟ آیا این موهبت الهی صرفاً است یا علاوه بر اینکه موهبت الهی است، این موهبت مبتنی بر زمینه و استعداد و قابلیت نبی نیز هست؟

این موضوعات را می‌خواهیم بررسی کنیم.

 نکته اول:

اولین نکته در این ارتباط این است که شریعت پیش از نزول در قلب نبی، در حقیقت همان علم وحدانی الهی است که وحدت و بساطت دارد و عین ذات حضرت حق است. به عبارتی، علم ذاتی الهی است که از مقام واحدیت یا احدیت تنزل می‌کند. این علم ذاتی الهی که هویت وحدانی و بسیط دارد با تنزل در روح نبی قرار می‌گیرد و متناسب با ساختار روح نبی و به اندازه وسعت روح نبی نازل می‌شود. یعنی به اندازه قابلیت نبی و وسعت وجودی نبی این حقیقت نازل می‌شود. وقتی که نازل می‌شود، متناسب با ساختار وجودی نبی، یعنی قوای ادراکی و معنوی او شکل می‌گیرد.

نکته دوم:

 وقتی این حقیقت در مقام روح نبی نازل می‌شود عین روح او می‌شود. یعنی عالم و معلوم یک حقیقت‌ هستند ، شریعت عین روح رسول الله می‌شود و با روح او یگانه می‌گردد و معلوم عین عالم  هست اتحاد بین آن ها برگذار می شود. این اتحا،اتحاد مفهومی نیست  اتحاد  در مقام علم حضوری هست.حقیقت شریعت که علم الهی  و وحی الهی بود  با روح نبی یکی  می شود  و جدائی ویا  تمایزی به هیچشکل بین روح نبی و حقیقت شریعت نیست اما در  در مقام روح نبی شریعت  دیگر لفظ و معنی نیست و هویت وجودی دارد.

نکته سوم:

سومین نکته این است که پیش از دریافت وحی، روح نبی با ذات الهی مواجه می‌شود. یعنی دریافت وحی الهی و دریافت شریعت، کشف تام و کشف اتم حضرت است. در واقع بالاترین سیر انفسی و بالاترین سیر و سلوک نبی، دریافت شریعت است که این دریافت نتیجه مواجهه حضوری کامل و تام روح رسول الله با حق هست، نتیجه آن مواجهه، دریافت علم ذاتی الهی است که عین ذات حق است.

اگر مواجهه با ذات الهی اتفاق نیفتد، دریافتی از شریعت برای حضرت پیدا نمی‌شود.

 پس این عالی‌ترین کشف برای حضرت در طول عمرش است و این کشف از مقام احدیت ذاتیه تنزل پیدا می‌کند و نشان‌دهنده وسعت روح حضرت است.

 نکته چهارم:

بطور کلی هر انسانی  هر حقیقت حضوری را دریافت کند، چون حقیقت حضوری حقایق تکوینی است، که برای معصوم است و برای غیر معصوم نیز هست، به عبارتی اسرار نظام خلقت و تکوینی عالم را بخواهد دریافت کند، چه برای معصوم و چه غیر معصوم، یا اینکه خود شریعت را بخواهد دریافت کند که اختصاص به معصومین دارد، برای دریافت هر حقیقت حضوری، آن حقیقت در مقام قلب و روح هر انسان تنزل پیدا می‌کند و هویت معرفتی و علمی دارد.

 روح  انسانی آن قوت وجودی را دارد که آن حقایق حضوری و  دریافتی را تبدیل به مراتب نازل ‌تر کند. یعنی آن حقیقتی که انسان دریافت می‌کند، در مرتبه قلبش عین قلب و روحانیت اوست و آنجا مقام حقیقت آن دریافت شده است، که علم وحدانی و بسیط است.

در مرحله بعدی یعنی پس از دریافت حقیقت:

انسان پس از دریافت حقیقت در مقام عقل از آن مفهوم  سازی میکند یعنی این قوت را دارد که آن حقیقت حضوری را تبدیل کند به معانی و  مفاهیم و  در مقام خیال قوت دارد که آنها را  تبدیل کند به صورت های خیالی و در مقام حس می تواند آنها را به زبان بیاورد و به لفظ صوت تبدیل کند.

 بنابراین یک حقیقت سه مرتبه وجودی دارد :

 یک مرتبه ذات و حقیقت ،مرتبه مفهوم ،مرتبه خیالی یا صورت و به لفظ صوت هم تبدیل  می شود که متناسب با ساختار روحی انسان آن  حقیقت شکل میگیرد. در نتیجه: آن  حقیقت قبل از تنزل یک مرتبه ای دارد و  بعد از تنزل نیز یک مرتبه دیگری دارد .

مراحل دریافت حقیقت برای نبی:

نبی  حقیقت شریعت را در قلب خود  حضوراً می یابد ،  احساس و دریافت میکنداو در عقل خود معانی و مفاهیم را میسازد و در خیال خود سوره ها را از یکدیگر جداسازی میکند. یعنی : سوره ها  در مرتبه خیال او  شکل وصورت پیدا میکنند  ، ملفوظ می شوند و نیز   قابل رویت هستند و  از آن جا به حس مشترک  نبی می آید .

تبدیل حقیقت به لفظ و صوت:

 نبی می تواند  در مرتبه باصره درونی خود آن  الفاظ را که از خیال تنزل  پیدا کرده  مشاهده کند و با سمع باطنی خود  اگر صوتی هست، اصوات آن ها را بشنود و وقتی به  مرتبه ناظم تر می رسد با زبان خود آنها را ملفوظ و نقد  کند تا بعد از  آن به کتاب تبدیل شود

و قابل عمل شدن ‌گردد، این سیر باید طی شود.

پس حقیقتی که نبی دریافت می‌کند، بعد از مواجهه دریافت می‌شود و به عبارتی دیگر مواجهه با حضرت حق عین دریافت علم حضوری و عین دریافت خود حق است.

زمانی که نبی این را دریافت کرد، قوت وجودی دارد در درون خودش که به مراحل متصل به هم یعنی حس و خیال و عقل تبدیلش کند و آن را تنزل ‌دهد و متناسب با ساختار خود به آن شکل می‌دهد. یعنی متناسب با ساختار عقل، خیال و حس شکلش بدهد تا به نازل ‌ترین مرتبه که لفظ و صوت و کتاب است تبدیل کند.

شریعت در مرتبه حس و لفظ:

از این پس ما مواجه هستیم با شریعتی که در مرتبه حس و لفظ ظاهر و نازل شده است. یعنی ما با صورت تنزل‌یافته آن حقیقت که ملفوظ  و مکتوب است و به شکل جعل احکام و قراردادها نازل شده مواجه‌ هستیم یعنی: ما مواجه هستیم با ظاهر شریعت که اعتباریات  تشریعی است، احکام و قراردادها و دستورالعمل‌هایی است که مشاهده می‌کنیم و این مرتبه نازله از آن مراتب عالیه منفک و جدا نیست.  ( اتصال و ارتباط تکوینی بین آنها هست) به تعبیری دیگر این ها اعتباریاتی است که باطن تکوینی دارد( آن قراردادهای تشریعی ریشه‌دار است و متصل به باطن و آن حقیقت هست. )

وقتی شریعت در مرتبه قلب نبی  نازل- می شود متناسببا ساختار وجود نبی  شکل میگیرد و صورت پیدا میکند. آن حقیقت تشریعی در عوالم هستی هم صورت تنزل ‌یافته‌ اش هست. یعنی شریعت در مقام تجرد عقلی به شکل معنای وحدانی و بسیط حضور دارد و در مقام تجرد برزخی صورت  مثالی شریعت هست یعنی ریشه تکوینی  در مرتبه حضرت حق، ذات الهی در مقام  عقل و مثال  هست و انسان  با آن  مواجه می شود  در سیر صعودی اختیاری  اکتسابی تا به مقام طبیعت برسد  و با لفظو صوت آن مواجه می شود.

 وقتی که  عمل کننده  میخواهد با عمل خود  از ظاهر به باطن  برود: می خواهد به باطن  تکوینی این حقیقت برسد ( از لفظ می خواهد  به معنا و از معنا به حقیقت برسد)  اگر نبی باشد با عمل کردن به احکام شریعت به تمام حقیقتی که دریافتکرده است به سیر صعودی  خواهد رسید  و اگر غیر معصوم باشد با عمل کردن به احکام شریعت با شأنی   از حقیقت یا وجهی از حقیقت مرتبط می شود چون وسعت وجودینبی  را  ندارد.

 حال اگر احکام شریعت صرف اعتبار باشد ما با عمل کردن به  آنها احساس حضوری و حال  حضوری نمی توانیم  پیدا کنیم و  این که با عمل به احکام شریعت مثل: نماز، روزه و عبادات حال حضوری پیدا می کنیم  نشان دهنده  این است که اینگونه  دستورالعملها  متصل به  تکوین  و ملکوت هستند  و پیداش این احوال حضوری از مقام ملکوت و غیب عالم  برقلب ما هست  زیرا این احکام تشریعی باطن و حقیقت تکوینی دارند و   با عمل کردن انسان به  مرتبه تکوینی و ملکوتی  مرتبط و متصل می شود  و از دَم غیبی بهره مند می شود.

قصد و نیت در انجام امور مباح:

 اعمال غیر شرعی که ما بیان میداریم: مباحات (امور مباح)،  اگر با قصد قربت انجام شود یعنی به خاطر رضای الهی  و  قصد رضای الهی در آن  کار باشد، هرچند ظاهر عمل عبادت نیست اما با این قصد ملحق به عبادات  می شود  و همین باعث پیدایش قرب الهی و پیدایش کمالات روحانی در قلب ما  می شود ، مثل:  آب خوردن عادی،  راه رفتن، لباس پوشیدن، استهمام کردن این گونه اعمال ، اعمال مباح هستند و یا سخن گفتن به طور عادی اگر انسان قصد الهی  را  در نظر بگیرید همین ها  تبدیل می شود به عبادت و انسان  اینگونه  احوال روحی پیدا میکند چون عملی که با قصد رضای الهی انجام شود انسان  کمالات و ملکاتی را  اکتساب  میکند.

 عمل به احکام شریعی جای خود را دارد:

 عمل به هر حکم تشریعی باعثپیداش ملکات روحی  می شود  یعنی اگر انسان عبادتی را مثل:نماز و روزه دائماً انجام داد ،در روحش تثبیتشد و  ملکه روحش قرار گرفت در حقیقت  روح انسان با حقیقت  آن عبادت سنخیت و تناسب پیدا میکند مخصوصاً  اگر انسان آن عبادات را با قصد قربت و رضایت الهی و اخلاص انجام بدهد و  قصد ریا و خودنمایی  در آن  نباشد به تدریج حقیقت عبادت در جان انسان مستقر و منجر به کشف حقیقت  می شود اما در هر انسانیبه  اندازه وسعت وجودی ، شاکله ای که ساخته ،    اخلاص و آن  معرفت حضوریکه در او وجود دارد آن کشف  حقیقت تحقق پیدا میکند. پس:  ابتدا نتایج عبادت به شکل القائات معرفتی است و در مرحله بعد به شکل پیدایش احوال روحانی هست و پس از آن  مکاشفات و پس  از مکاشفات، سیر توحیدی انفسی پیدا  می شود.

 در کل:  برای مواجه با حقیقت، روح باید مناسبت با  غیب پیدا کند که اینمناسبت با  عمل به  احکام شریعت پیدا می شود  و این سیر تدریجی هست ، یکدفعه حاصل نمی شود بلکه آرام آرام  غیب خود  را نشان می دهد. به این صورت است کهابتدا   غیب  خود را  به شکل  القائات معرفتی  نشان  میدهد سپس احوال روحانی و مکاشفات عالم هستی بعد از آن مکاشفات الهی تا به تجلیات الهی منجر شود و در نهایت آن مواجهه حضوری با خود حقیقت که بالاتر از هر تجلی هست به سرانجام خواهد رسید، تماشای حقیقت جز تکامل نفس و جز سیر انفسی چیزدیگری نیست و به غیر از راه عمل به احکام شریعت حاصل نخواهد شد. چون دین برنامه کامل سیر و سلوک هست و احکام شریعت تنزل یافته همان حقیقت هست یعنی   حقیقتی که ما نامش را می گذاریم  علم  ذات الهی، همان حقیقتی که یک حقیقت تکوینی هستوقتی تنزل پیدا کند به شکل احکام و دستورالعمل های اعتباری ظاهر می شود. در نتیجه:شریعت و حقیقت یک واقعیت بیش  نیستند به تعبیری دستور العمل های  شریعت از جنس ذات الهیاست به همین جهت آن  اتصالو ارتباط با عمل پیدا می شود .

 اگر خود حضرت رسول صلوات الله علیه طهارت روحانی نداشته باشد، اگر استعداد معنوی و زمینه معنوی  عبودیت در روح او نباشد معنا پیدا نمی کرد و مواجه با حق برای او  به وجود نمی آمد. اوج تناسب روحی حضرت و اوج سیر انفرسی حضرت مواجه با خود حق هست  ، اعطای  تمام کمالات الهی متناسب با قابلیت اواست یعنی تجلی حضرت حق به اندازه  شاکله  وجودیو  حرکت عبادی و حرکت اختیاری رسول الله هست. اینسیر صعودی  و وجودی با  زمینه اختیاری انجام می شود به همین  جهت وقتی شما بحث کسب و اعطا را  مطرح میکنید: از تو حرکت از او برکتهردو وجود دارد.

پس: تجلی متناسب با قابلیتی است که هر کس اختیاراً ایجاد می کند و وسعت به آن می دهد، هرقدر عبادت می کنید  آن  قابلیت وسعت  پیدا می کند و   تجلی بیشتر می شود.  اینموضوع دو طرفه هست و  یک طرفه نیست.

نتیجه‌گیری:

اگر خود حضرت رسول صلوات الله علیه، طهارت روحانی نداشت و استعداد معنوی در روح عبودیت در آن نبود، دریافت وحی معنایی پیدا نمی‌کرد. اوج تناسب روحی حضرت و اوج سیر انفسی او، مواجهه با خود حق است که اعطای تمام کمالات الهی متناسب با قابلیت اوست. تجلی حق به اندازه حرکت عبادی و حرکت اختیاری رسول الله است.

سیر صعودی این سیر وجودی با زمینه اختیاری انجام می‌شود. به همین دلیل وقتی بحث کسب و اعطا را مطرح کنید، هر دو وجود دارد: از تو حرکت و از او برکت. تجلی متناسب با قابلیتی است که اختیاراً ایجاد می‌کنی و وسعت می‌دهی.

چکیده:

 چکیده: ارتباط وحی و شریعت نبوی با علم الهی و استعداد و قابلیت نبی

این بحث حول چندین سؤال اصلی متمرکز است: شریعت که وحی الهی است، چه نتیجه‌ای دارد و آیا دریافت وحی به معنای مواجهه با حقیقت است؟ همچنین، نقش زمینه روحی و قابلیت‌های نبی در دریافت شریعت و وحی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

شریعت در واقع علم وحدانی الهی است که از مقام احدیت تنزل پیدا می‌کند و به روح نبی وحی می‌شود. این حقیقت متناسب با وسعت و قابلیت نبی نازل می‌گردد و با روح او عجین می‌شود. بنابراین، شریعت و روح نبی دیگر از هم جدا نیستند؛ حقیقت شریعت عین وجود او می‌شود. پیش از دریافت وحی، روح نبی با ذات الهی مواجه می‌شود که این مواجهه، منجر به دریافت علم ذاتی الهی می‌گردد.

روند دریافت حقیقت به این صورت است که نبی ابتدا شریعت را در قلب خود حس می‌کند و سپس با عقل و خیال خود تبدیل به معانی می‌سازد. این دریافت در مقامات مختلف روح نبی به صورت لفظ و صوت نیز بروز پیدا می‌کند. شریعت به شکل احکام و قراردادها ظاهر می‌شود و این نتایج نشان‌دهنده ارتباط دائمی میان باطن و ظاهر شریعت است.

علاوه بر این، دریافت حقیقت شریعت به منزله سیر و سلوک نبی است که در آن، مواجهه با حق و پذیرش وحی ارتباط مستقیم با قابلیت‌های روحی نبی دارد. به عبارتی دیگر، سیر و سلوک نبی با توجه به آنچه در شریعت نازل شده، بر کمالات روحانی او اثرگذار است. اگر نبی به مرحله‌ای از کمال نرسد، نمی‌تواند حقیقت وحی را دریافت کند.

در نهایت، این سیر تداوم‌دار و تدریجی است که از طریق عمل به احکام شریعت و عبادات، انسان را به کمالات روحانی و مقامات بالاتر نزدیک می‌کند. با عمل به احکام شریعت، انسان به حقیقت باطنی آن متصل می‌شود و به تدریج به تجلیات الهی و مکاشفات عمیق‌تری دست می‌یابد. این سیر به معنای واقعی و عمیق سلوک انسانی و عبودیت در قبال حقایق الهی است.

گفتارهای مشابه