چکیده محتوا :
این صوت به بررسی موضوع تفاوت در فضیلتهای معنوی و مقامات تکوینی معصومین (انبیا و ائمه) نسبت به یکدیگر بر اساس آیات قرآن و روایات میپردازد. گوینده با اشاره به اصول بیستگانه واسطه فیض ، تبیین میکند که هر فیضی، مادی یا معنوی، از اسماء الهی صادر میشود و این اسماء اولین واسطههای فیض هستند. سپس، ولایت تکوینی معصومین را که همان تصرف در نظام خلقت است و با حقیقت نفس و روح انسان مرتبط است، به عنوان منشأ فضیلتهای معنوی و مقامات آنها معرفی میکند. روح و قوای انسان تجلیگاه اسماء الهی هستند و بدن تحت تدبیر روح قرار دارد که مظهر اسماء الهی است. تفاوت در سیر انفسی و جذبه الهی در انبیا و ائمه، که ناشی از تفاوت در ملکات روحی، اعتدال نطفه، اعمال و عبادات آنها و حتی احوال روحی والدینشان است، منجر به تفاوت در دایره نبوت و ولایت تکوینی آنها میشود. این تفاوت در ولایت، ریشه تفاوت در نبوت و رسالت انبیا بر یکدیگر است. گوینده برای اثبات به شواهدی از قرآن و روایات اشاره میکند، از جمله آیه “تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض” که به فضیلت برخی رسولان بر برخی دیگر دلالت دارد. همچنین، داستان حضرت موسی و خضر را شاهدی بر غلبه ولایت یکی بر دیگری در عین نبوت هر دو معرفی میکند و داستان حضرت یعقوب و یوسف را نشاندهنده غلبه ولایت یوسف بر یعقوب میداند. حدیث کسا و عبارت “أوئیذک بالله یا أبتا” که در آن حضرت زهرا (س) به پیامبر پناه میدهد را دلیلی بر وسعت وجودی و واسطه فیض بودن حضرت زهرا نسبت به ایشان ذکر میکند. حدیث سفینه و تعبیر “سفینه الحسین أوسع و أسرع” را شاهدی بر برتری و فضیلت امام حسین نسبت به سایر ائمه بیان میدارد. همچنین، تعبیر “وتر” به معنای یگانه که در ادعیه فقط برای امام حسین و امام زمان آمده است را نشاندهنده اختصاص حقایق و اسرار توحیدی و مقامات تکوینی خاص به این دو امام میداند. در نهایت، به شواهدی از سخنان محیالدین ابن عربی در کتاب فتوحات مکیه اشاره میکند که به مقامات والای امیرالمؤمنین ، از جمله رسیدن به مقام صادری اول، سر انبیا بودن و اشرف خلایق بودن ایشان بعد از پیامبر دلالت دارد و همچنین از علم جفر خاص آن حضرت و مقام امام صادق در گشایش اسرار توحیدی سخن میگوید.
مقدمه:
بحث تفاوت و فضیلت معصومین بر یکدیگر:
در تکمیل بحث تفاوت معصومین و فضیلت معصومین بر یکدیگر و اصول بیستگانه در باب واسطه فیض: میخواهیم بررسی کنیم که بر اساس آیات قرآن و احادیث، فضیلت انبیا بر یکدیگر و فضیلت ائمه بر یکدیگر چگونه است؟
در حقیقت، متن قرآن، ظاهر قرآن، نص قرآن حجت و حق است .قرآن معیار و سنجش هر اندیشه و مبنایی است و در واقع باید حکمت و عرفان را با مبنای قرآن سنجید. (قرآن میزان و معیار است نه عرفان و حکمت) آن چیزی که شاخص و میزان به ذات هست، وحی است. پس هر اندیشهای ذیل آن، به تبع و به قوت آن معنادار میشود.
واسطه فیض و اسماء الهی:
در ارتباط با فیضی که از طرف حضرت حق با واسطه معصومین میرسد، این فیض میتواند مادی یا معنوی باشد. فیض چه مادی ، چه معنوی باشد از اسماء الله صادر میشود و ذات الهی نازل میشود. هر اسمی از اسماء الهی منشأ تنزل فیضی میشود، هر اسمی از اسماء الهی مبدأ ایجاد و اشراقی فیضی از طرف حق است. پس خداوند با اسماء الله فیض نازل میکند. ( اولین واسطههای فیض خود اسماء الله هستند)
خداوند خود واسطه برای خودش است: مفهومش این است که فیض از مقام ذات تا به مرتبه پایینتر از ذات، اعیان ثابته برسد لطیفترین واسطه را دارد که آن لطیفترین واسطه خود اسماء الله است.( به بیان سادهتر، فیض از ذات باید در قالب احوال و شئون الهی، از آن مسیر و مجرا بیاید تا به صورت، صور علمیه و صور اعیان ثابته برسد) در حقیقت، اسماء الهی در مقام اعیان ثابته جدولبندی میشود، در قالب قرار میگیرد تا اسماء الله تابع اعیان ثابته شود. اسماء الله هر فیض اسمایی را از حق، به رنگ خودشان درمیآورند و تابع احکام خودشان میکنند. تابعیت اسماء الله نسبت به اعیان ثابته یعنی اینکه خداوند متناسب با ظرفیت مخلوق و استعداد مخلوق فیض میدهد.
اعیان ثابته بنابر ساختار وجودی خودشان اقتضائاتی دارند که آن اقتضائات درخواست فیض و هستی خاص دارد. آن کسی که به این تقاضاها پاسخ میدهد، اسماء الله است.
پس اسماء الله هر خواستهای را از ناحیه اعیان ثابته پاسخ میدهد و تابع احکام اعیان ثابته قرار میگیرد. اسماء الله در ظهور تابع اعیان ثابته است و اعیان ثابته در وجود تابع اسماء الله هستند. (پس نسبت بین اسماء الله و اعیان ثابته نسبت تابعیت و متبوعیت دوطرفه می باشد). به این دلیل است که میگوییم لطیفترین واسطههای فیض که از ازل وساطت فیض بینشان بوده، اسماء الله است. ذاتی که نامتناهی، غنی و صمد بینهایت است، وحدت و بساطت و اطلاق دارد( یعنی نامتناهی) است برای ارتباط برقرار کردن با غیر خودش باید تنزل پیدا کند، باید از اطلاق آن کاسته شود تا امکان ارتباط با نازلتر از خودش فراهم شود.
اسماء الله آن اطلاق ، شدت و هیبت ذات را نازل میکنند تا آن فیض از مقام ذات حضرت حق به مقام عین ثابته برسد و جدول هر مخلوقی پر شود از اسماء الهی و رنگ وجودی به خود بگیرد و هر موجود سهمی از هستی حق را دریافت کند.
در نتیجه: تمام فیضها، تمام نعمتها، تمام رحمتها که از ناحیه ذات الهی به مخلوقات میرسد، با واسطه اسماء الله است و این واسطههای فیض همان اسماء الله هستند. این قاعده اول می باشد.
ولایت تکوینی و فضیلت معصومین:
اصل دوم : تمام فضیلتهای معنوی مربوط به معصومین است و تمام مقامات معنوی معصومین مربوط به جنبه ولایت تکوینی آنهاست. وقتی میگوییم معصومین ولایت دارند، ولایت آنها دو معنا دارد: یک: ولایت به معنای تکوینی است که آن تصرف در نظام خلقت است و از این جهت انها صاحب ولایت و واسطه فیضهستند. دو: یک ولایت داریم به معنای حاکمیت سیاسی. ولایت تکوینی که میگوییم ولایت معصومین است، اصل بحث در این محتوا است.
حقیقت انسان، نفس انسان است و حقیقت ولایت مربوط به نفس و روح انسان است، یعنی آن جوهره و ذات حقیقت ولایت مربوط به نفس ناطقه است، مربوط به جنبه روحانی ماست، نه مربوط به جنبه جسمانی ما و در حقیقت، آن ولایت که باطن و حقیقت روح نبی و روح امام معصوم و روح ولی الله است، با جان آن معصوم و با جان آن ولی خدا عجین میشود، یگانه میشود. (در حقیقت آن روح و جان ولی الله است که ولایت الهی را میپذیرد.)
روح انسان و تجلی اسماء الهی:
اصل سوم : روح ما و قوای ما تجلیگاه اسماء الله است. حقیقت ما، جان ما و نفس ما جلوه گاه اسماء الله است، یعنی اسماء الله در آن مستقر میشوند، ظهور و تجلی پیدا میکنند ، قوای ما ، جلوه و شئون و ابعاد ادراکی ما ریشه در اسماء الله دارد ( یعنی حق در روح ما تجلی میکند، حق در روح ما نازل میشود، حق به شکل قوای ادراکی و احساسی در روح ما تجلی میکند).
اسماء الله به چند شکل در روح یک مجرد تجلی میکند: یک: شکل قوای ادراکی؛ دو: قوای تصرفی؛ سوم: امیال درونی و در واقع آن ساختاری است که اسماء الله خود را با آن نشان میدهد و حق در روح ما جلوه میکند و بدن ما تحت تدبیر و تسخیر روح ما است. بدنی که تحت مدیریت و تسخیر روح است، این روح هم عینیت پیدا کرده است با اسماء الهی و روح با اسماء الله مستقر در روح شده است.
پس در حقیقت آن حقیقتی که بدن ما را تدبیر میکند، اسماء الله است، خداوند از مجرای نفس ناطقه هر کسی با اسماء الله خود جسم و روح او را تدبیر میکند.( یعنی مدیریت بدن ما از مجرای نفس ناطقهای است که آن نفس ناطقه مظهر اسماء الهی است)
ولایت تکوینی و اتصال به اسماء الله:
اصل چهارم: تمام فضیلتهای معنوی معصوم، معجزاتش، کراماتش مربوط به جنبه ولایت تکوینی او است. این ولایت تکوینی در واقع برای معصومین اتصال به اسماء الله است. چون روح ولی الله اتصال به اسماء الله دارد، اتصال به حق دارد، کرامت و معجزه، تصرف و تسخیر از او صادر میشود. اصل، باطن ، ریشه و جوهره هر تسخیر و تصرف، هر کرامت و اعجازی، اسماء الله است.
سیر انفسی معصومین و تفاوت در ولایت و نبوت:
نکته پنجم: سیر انفسی معصومین متفاوت است. انبیا هر کدام یک سیر انفسی متفاوتی دارند. هرچند سیر انفسی تمام انبیا با جذبه الهی است، اما جذبه معصومین و جذبه انبیا یکسان نیست. پیشزمینههای جذبه معصومین ( چه انبیا چه ائمه)، ملکات روحی ، خلقیات ، نطفه ، اعتدال نطفه، ملکات، اعمال و عبادات آنها است و چون ملکات معصومین متفاوت است و اعتدال مزاج آنها یکسان نیست، چون ادراکات آنها متفاوت است، چون اعتدال نطفه آنها یکسان نیست (همه اعتدال مزاج دارند، اما این اعتدال یکسان نیست) و پیشزمینههای آنها و احوال روحی والدینشان در هنگام انعقاد نطفه هم یکسان نبوده است. (هر نطفه ای از نطفه های انها نفسی را از عالم ملکوت جذب کرده است که متناسب با ساختار ذاتی خودشان و اقتضای ذاتی آن نطفه و ویژگیهاست.
بنابراین سیر انفسی معصومین متفاوت میشود، چون این سیر متناسب با پیشزمینهای است که ایجاد شده. ( خلقیات متفاوت است، ملکات یکسان نیست، سیر عبادی یکسان نیست، دریافت و درک یکسان نیست) ، سکوی پرتاب روح ائمه متناسب با امکاناتی هست که الان دارند. به خاطر تفاوت سیر انفسی ، تفاوت دریافت حقایق اسمایی برایشان وجود دارد.
یعنی اینگونه نیست که دو ولی الهی نور یکسان از حق بگیرند. دو نبی و یا دو امام دریافت یکسان از حق ندارند. این تفاوت دریافت نور حق در کلام آنها ، در احادیث و سخنان آنها خودش را نشان میدهد وعمق معنویت توحیدی امام در سخنان آنها ظاهر میشود. البته تمام حقایقی را که میفهمند در قالب احادیث نمیآورند، بخشی از آن علوم را متناسب با ظرفیت مخاطب میآورند. خیلی از اسرار توحیدی اصلاً بیان نشده و در قالب حدیث گفته نشده چون نباید بگویند و ظرفیت دریافت آنها نیست. پس همه حقایق توحیدی آنهایی نیست که در قالب حدیث آمده. بخشی از آنها گفته شده. احادیث برزخی و غیبی آنها مکتوب نشده و برای اهل خودشان میگویند. بالاتر از آن سخنانی است که برای شایستهترین افراد خودشان نمیتوانند بگویند. آن سخنان و حقایق فقط اختصاص به معصوم دارد. سقف حقایق توحیدی را معصوم برای بهترین شاگرد خود انتقال نمیدهد. پس ما مواجه هستیم با سهمی از حقایق توحیدی در قالب احادیث.
بر اساس این اصل میگوییم سیر انفسی معصومین یکسان نیست و این سیر متناسب با ملکات و خلقیات و اعتدال نطفه آنها است. پس بر اساس این قاعده و مبنا، فضیلت دارند نسبت به دیگری و دریافتشان ، معجزات و کراماتشان متفاوت است همچنین معارفی که از غیب میگیرند یکسان و یکجور نیست.)
وراثت ائمه از انبیا و باب الله بودن معصومین:
نکته ششم : در روایات ، زیارات و در ادعیه آمده است که ائمه وارث انبیا هستند. یعنی آن علوم و معارف و آن حقایقی که آنها از توحید میگیرند، ائمه اینها را به ارث میبرند و انها را دارا هستند. این موضوع نشاندهنده سنخیت واحد روح نبی و امام است. مسیر سلوکی امام و نبی یکی است، هرچند دریافتها متفاوت است. بین روح امام و نبی یک نحوه سنخیت و مشابهت وجود دارد، هرچند اختلاف مرتبه نیز وجود دارد.
نکته هفتم: در روایات ، در ادعیه و در زیارات آمده که معصومین باب الله هستند. “السلام علیک یا باب الله”. این باب الله مربوط به جنبه نفس ناطقه آنهاست و جنبه ولایت است. معصومین از جنبه ولایت تکوینی باب الله هستند. یعنی چه؟ یعنی راه ارتباط ما با خدا روح معصومین است. به تعبیر دیگر، از طریق توجه به روح معصوم به خدا توجه میکنیم. کانال ارتباطی ما با حق، توجه به روح معصوم، حب معصوم و اطاعت از معصوم است.
پس سه نکته در امتداد حق است: توجه میکنیم، حب به آنها داریم و اطاعت میکنیم که این سه مورد باعث ارتباط ما با معصومین میشود و از راه دلبستن به ولایت آنها به ولایت الهی میرسیم. پس هر کسی آنها را شناخت ، حب آنها را پیدا کرد ، به آنها توجه کرد و از آنها اطاعت کرد به حق رسیده است.
روح آنها عین ولایت الهی و اسماء الله است. روح معصومین، نفس ناطقه آنها باب الله است. آنها از جنبه ولایت تکوینی باب الله هستند. چرا روح آنها باب الله است؟ چون روح آنها جامع، اسماء الله است و به خاطر دارا بودن اسماء الله باب الله هستند. ما از طریق توجه به روح معصومین در حقیقت توجه به اسمی از اسماء الله کردهایم. به همین جهت یا سمیع، یا بصیر، یا خبیر، یا حکیم، یا حی و یا قیوم و یا الله را صدا میزنیم. یعنی هر اسمی، طریق رسیدن به حق است.
شواهدی از آیات و روایات در فضیلت معصومین بر هم:
شواهدی در آیات و احادیث هست که نشاندهنده فضیلت معصومین بر هم است. آیه قرآن میفرماید: “تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض”: ما پیامبران و رسولان را برتری دادیم بعضی را بر بعضی دیگر. پیامبران، رسالتشان بر هم فضیلت دارد. یعنی دایره رسالتشان یکسان نیست. رسالت حضرت ابراهیم (ع) و حضرت رسول (ص) نسبت به سایر انبیا گستردهتر است. حضرت ابراهیم علیه السلام نسبت به پیامبران قبل و بعد از خود رسالتش بسیار گسترده است. به همین جهت از او تعبیر به ملت ابراهیم و امت آمده. یعنی وسعت دایره تبلیغ او و وسعت دایره رسالت حضرت ابراهیم زیاد است و در ارتباط با حضرت رسول که جهانی و دائمی و گسترده میشود. دایره رسالت رسولان الهی نسبت به هم یکسان نیست.
نکته بعدی این است که دایره نبوت آنها هم یکسان نیست. یعنی بعضی از انبیا برای یک قوم خاص و قوم خودشان فقط نبوتشان اظهار میشود و بعضی برای چند قوم و گستردهتر. پس اختلاف در رسالت پیامبران به اختلاف در نبوت آنها برمیگردد و دایره نبوت انبیا هم نسبت به هم یکسان نیست و اختلاف در دایره نبوت آنها به اختلاف در دایره ولایت تکوینی آنها هست. یعنی چون ولایت تکوینی اصل و حقیقت و جان هر نبی است، تفاوت در ولایت آنها باعث تفاوت در نبوت آنهاست و تفاوت در نبوت آنها باعث تفاوت در رسالت آنهاست. پس انبیا هم از جهت ولایت بر هم فضیلت دارند، هم از جهت نبوت و هم از جهت رسالت. البته بحث گسترده این موضوع را در کتاب گلشن راز شیخ محمود شبستری و در سخنان ابن عربی در کتاب فصوص الحکم باید دنبال کرد. اما به طور بسیار اجمال و خلاصه: اینکه میگوییم انبیا بر هم فضیلت دارند ، رسولان بر هم فضیلت دارند و هم اولیای الهی: انبیا از جهت نبوتشان ، رسالتشان و ولایتشان بر هم فضیلت دارند و ریشه تفاوت رسالتها و نبوتها همه برمیگردد به فضیلت ولایت آنها بر همدیگر. به این دلیل است که قرآن میفرماید “تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض” (بقره/۲۵۳)، بعضی را بر بعضی فضیلت دادند. با چه فضیلت دادند؟ با حقایق ولایت. حقایق ولایت دو شاخه پیدا میکند: یک: قدرتهای تصرفی و تسخیری؛ دو: معارف توحیدی و الهی. یک بخشی فضیلت ، هویت ادراکی و معرفتی دارد، یک بخشی هویت ایجادی، انشایی، تصرفی و تسخیری دارد.
شواهد قرآنی و روایی فضیلت معصومین:
اولین شاهد قرآنی “تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض” است که معصومین نسبت به هم فضیلت دارند، چه ائمه بر هم نسبت به هم فضیلت دارند، چه انبیا بر همدیگر فضیلت دارند، چه ائمه بر انبیا غیر از پیامبر اسلام فضیلت دارند و آنها سیرشان سیر انفسی جذبهای است و با تفاوت سیر، تفاوت مرتبه ایجاد شده. در تفاوت سیر نیز پیشزمینههایی وجود دارد که یک بخشی از آن خودشان هستند و یک بخش از آن برای آنها به ارث رسیده و این سیر، سیر جذبهای است.
داستان حضرت موسی و خضر:
شاهد دوم: داستان حضرت موسی (ع) و خضر پیامبر است که این نشانه غلبه ولایت یکی بر دیگری است، یعنی حضرت موسی علیه السلام در علوم ولایت تابع حضرت خضر نبی است. هر دو ولی الله و نبی هستند ولی ولایت حضرت خضر ابعاد گستردهتریا شدت بیشتری دارد. وقتی میگوییم تفاوت ولایت از دو جهت اشاره بر آن هست: یا شدت ولایت یا ابعاد ولایت است. پس خضر از جنبه بعد ولایت، غلبه دارد بر موسی (ع) و از این جهت موسی تابع خضر است و او حاکم است. اما از جنبه شریعت، موسی که پیامبر
اولو العزم الهی است، او شریعت میآورد و خضر تابع شریعت موسی میشود، یعنی حضرت خضر علیه السلام از جنبه شریعت او تابع است و حضرت موسی حاکم است. پس اینها تابع و متبوع هم هستند. البته از این داستان موسی و خضر این یک نکته رو ندارد بلکه صدها نکته عرفانی میتوان برداشت کرد. داستان موسی و خضر یک دوره کامل سیر و سلوک است. پس این شاهد دوم که بین موسی و خضر تبعیت معنوی و تبعیت در شریعت هست، به خاطر غلبه ولایت تکوینی خضر بر موسی و ولایت سیاسی موسی بر خضر هست. (پس هر دو تابع و متبوع همهستند.)
داستان حضرت یعقوب و یوسف:
شاهد سوم قرآن: داستان حضرت یعقوب (ع) و یوسف (ع) است که حضرت یعقوب به فرزندش یوسف نبی فرمود: پسرم تو بر من ولایت داری. غلبه ولایت یوسف بر یعقوب قطعی و جزمی است و اعتراف صریح و شفاف و بیواسطه خود حضرت یعقوب نبی است. بخشی از علوم غیب و اسرار نظام توحیدی را یوسف (ع) دارد که آن شدتش، حدش یا آن زوایایش را یعقوب نبی دارا نیست. هرچند هر دو ولی و نبی اللههستند. همانطور که موسی و خضر هم هر دو ولی و نبی الهی بودند ، اما درجه ولایت خضر نبی کاملتر از درجه ولایت حضرت موسی است.
حدیث کسا و فضیلت حضرت زهرا (س):
شاهد چهارم: چهارمین شاهد در حدیث کسا است، آن عبارت حدیث کسا که حضرت رسول وقتی کسالتی پیدا میشود، عبارت معروف “أوئیذک بالله” مطرح میشود که میفرمود: من در واقع به تو رسول خدا پناه میدهم. در حدیث کسا این عبارت وجود دارد که معصومی، معصومی دیگر را پناه میدهد و این پناه دادن یعنی وسعت وجودی، احساس ضعفی که در معصوم پیدا میشود با تعبیر “أوئیذک بالله” یعنی من پناه میدهم تو را به خدا. این پناه دادن به خدا یعنی مقام و مرتبه وجودی بالاتر هست.
آن عبارتی که فرمود: “السلام علیک یا فاطمه” فقلت “علیک السلام”. قال: “إنی أجد فی بدنی ضعفا”، من در بدنم سستی و ضعفی را درک میکنم. فقلت: پس گفتم برای او که “أوئیذک بالله یا أبتا من الضعف”، یعنی به ضعفی که حضرت رسول در بدن خودش احساس میکرد فاطمه پاسخش را با این عبارت داد: “أوئیذک بالله” من به تو پناه میدهم از راه خداوند. در واقع من واسطه پناه تو میشوم به حضرت حق: “أوئیذک بالله یا أبتا من الضعف”. این بسیار نکته مهمی است و این جان حدیث کسا است و یک سر توحیدی در حدیث کسا هست و نشاندهنده وسعت وجودی حضرت زهرا (ع) نسبت به حضرت رسول است. حقیقتی در حضرت زهرا (ع) هست که آن حقیقت واسطه فیض برای رسول الله است. پس از این جهت حضرت زهرا برای رسول الله میشود واسطه فیض و فضیلت دارد.
حدیث سفینه و فضیلت امام حسین (ع):
شاهد پنجم: حدیث سفینه است. این روایت که میفرمایند: “کلنا سفینه النجاه و سفینه الحسین أوسع و أسرع”. همه ما ائمه کشتی نجات هستیم، اما کشتی حضرت حسین (ع)،”أوسع” (سریعتر به نتیجه میرسد) و “أسرع” (وسیعتر پاسخ میدهد). یعنی روح امام حسین (ع) به خاطر آن وسعت وجودی که دارد، میتواند ابعاد گستردهتری از ولایت الهی را داشته باشد. پس در این حدیث در واقع برتری و فضیلت امام حسین (ع) را برای تمام معصومین بیان میکند.( روح حسینی وسعت وجودیش بیشتر از “أوسع” و “أسرع”. این تعبیر “أوسع” و “أسرع” بسیار مهم است و اینها یک کد توحیدی هستند که آن وسعت وجودی امام حسین نسبت به ائمه دیگر وسیعتر است.)
پس توسل به او بهتر جواب میدهد. پاسخش خیلی سریعتر و وسیعتر است. یعنی ابعادی از توحید بیشتر که در روح امام حسین (ع) تجلی یافته است را میتوان به زائر و خواهان آن زیارت منتقل کرد.
تعبیر “وتر” برای امام حسین (ع) و امام زمان (عج):
تعبیر دیگری در ارتباط با امام حسین (ع)و امام زمان (ع) در ادعیه هست و فقط اختصاص به این دو امام دارد. آن تعبیر این است که آنها فرد یگانه هستند. تعبیر “وتر” به معنای یکتایی و یگانگی در رابطه با سایر ائمه اصلا نیامده است. پس مشخص هست که حقایق و اسراری از توحید وجود دارد، مقاماتی از مقامات تکوینی وجود دارد که اختصاص به این دو امام معصوم دارد. این دو تعبیر نشاندهنده آن حقایق هست که آنها “وتر”، فرد و یگانه هستند، فضیلتهایی در این دو امام نسبت به سایر ائمه غلبه وجودی دارد.
(پس اینها شش مورد از شواهدی است که نشاندهنده برتری ائمه و انبیا نسبت به همدیگر است.)
اقتدای حضرت عیسی (ع) به امام زمان (عج):
در تاریخ داریم که حضرت عیسی (ع) در جریان رجعت رجوع میکنند و رجعت میکنند و به نماز جماعت حضرت مهدی (ع) حاضر میشوند. اقتدا کردن حضرت دلیل بر غلبه ولایت مطلقه حضرت مهدی بر حضرت عیسی است. چرا؟ چون حضرت عیسی به تعبیر مرحوم ابن عربی صاحب ولایت مطلقه عامه عیسی است. ولایت او یک ولایت عامه اما مقید است. ولی ائمه ما دارای ولایت اطلاقی هستند. آن که صاحب ولایت مقید است باید تابع کسی باشد که صاحب ولایت مطلقه است. پس اقتدای حضرت عیسی در جریان رجعت یک نکته تاریخی است. این که حضرت مهدی ولایت مطلقه دارد و خاتم ولایت مطلقه است و حضرت عیسی دارای ولایت مقیده عامه است، این تعبیر ابن عربی هست و این تعبیر ابن عربی شاهد و گواهی است بر تأیید عصمت ، مقامات و حسن ظن آنها به معصومین.
شواهدی از سخنان ابن عربی در فضیلت ائمه:
در همین رابطه، ابن عربی در جلد ششم فتوحات خود میفرماید: علی (ع) به مقام صادره اول رسید و این تعبیر را ابن عربی در رابطه با امیرالمؤمنین نشان میدهد. آیا کسی که برخیها میگویند سنی شافعی است میتواند جملهای به این عمق بگوید؟ یعنی سقف توحید را برای امیرالمؤمنین بیان کرده است که امیرالمؤمنین به سقف توحید در سیر صعودی خودشان است. یا در جای دیگر ابن عربی میفرماید: هیچ عارفی و ولیای بدون توسل و مددگیری از روح امیرالمؤمنین (ع) به مقامات ولایت نمیرسد. این تمجید و تعریف دیگری است که ابن عربی از امیرالمؤمنین میکند. تمجید سوم ابن عربی این است که میفرماید: “أقرب الناس إلیه” نزدیکترین شخص به حضرت رسول (ص)، علی (ع) است. تمجید چهارم که میکند، در فتوحات خودش میفرماید: علی سر انبیا است، باطن تمام انبیا الهی است. یعنی چه؟ یعنی انبیا ظهورشان به وجود امیرالمؤمنین است، آنها مدد میگیرند از باطن امیرالمؤمنین و ظهور آنها به مدد روحی باطن امیرالمؤمنین است. این تعبیر قویترین و کاملترین تمجیدی است که تا به حال در طول تاریخ کسی از امیرالمؤمنین نداشته است. باز میفرماید که (تعبیر پنجم) : امیرالمؤمنین بعد از پیامبر، اشرف خلائق است، یعنی حقیقت ولایت او را هیچ کسی ندارد و حقیقت ولایت او اشرف مخلوقات است. (تمام این بحث در کتاب فتوحات مکیه ابن عربی هست.)
تعبیر ششمی که ابن عربی دارد: هیچ کس از خلایق معادل روح علی نیست، مثل امیرالمؤمنین نیست. این تمجید یعنی چه؟ یعنی هیچ نبیای، چه اولو العزم چه غیر اولو العزم، به استثنای حضرت رسول، به مقام امیرالمؤمنین نخواهد رسید. هیچ کسی از خلایق مقامات معنویش معادل و مثل امیرالمؤمنین نیست.
در کتاب “الدر المکنون” خود درباره آگاهی امیرالمؤمنین از علم جفر میفرماید: به جز علی ، هیچ کس از زمان آدم تا زمان علی، یعنی معصومین هم از این علم برخوردارند، اما تا زمان علی به این علم راه نیافته است، یعنی آن حد تامه و مطلق علم جفر پیش حضرت امیرالمؤمنین هست. ( یعنی به جز علی هیچ کس از زمان آدم تا زمان علی به این علم دست نیافته است.)
محیالدین ابن عربی در ارتباط با امام صادق میگوید: امام صادق همان کسی است که در اعماق اندیشههای خود فرو رفت و درها را از صدف اسرار بیرون آورد و رموز گره خورده علوم را شکافت و گنجینههای طلسمشده را باز کرد. این تعبیر مرحوم ابن عربی از امام صادق کاملترین تعریف است.
باز در کتاب “شجره الکون” مرحوم ابن عربی میفرماید: اسلام بر پنج پایه و رکن استوار است. اصل پنجم: اصل ولایت اهل بیت است، اهل بیت پیامبر پنج نفر هستند که خداوند ناپاکی را از آنها دور کرده است. (اشاره به عصمت ، عظمت و فضیلت آنها کرده است.) پس همانطور که دیدیم، نزدیک به نه تا ده شاهد از سخنان ابن عربی هست، البته بیشتر از اینها هست. آنها در واقع ولایت معصومین را میپذیرند، عصمت آنها را میپذیرند و ترجیح میدهند آنها را بر کل عالم هستی و این نهایت قضاوت کردن و صداقت و اخلاص مرحوم ابن عربی در رابطه با فضیلت و گستردگی وجود معصومین هست.